Wednesday, April 25, 2007

یک پیروزی برای دانشجویان شیراز


یک پیروزی برای دانشجویان شیراز

دانشجویان دانشگاه شیراز بعد از ۳ روز اعتراض و تحصن در دانشگاه در اعتراض به وضع مقررات محدود کننده اسلامی برای دانشجویان، موفق شدند صادقی رئیس دانشگاه را در جمع خود مجبور به معذرت خواهی کنند و او را وادار کنند برخی از مطالباتشان را پی گیری کند. از جمله مطالبات دانشجویان خواسته های رفاهی بود که صادقی وعده داده است در عرض ۳ هفته رسیدگی کند. دانشجویان کمیته ایی برای پی گیری روند عملی شدن وعده های صادقی تشکیل داده اند. خواست بی کم و کاست دانشحویان برداشتن محدودیت های اسلامی برای دختران و پسران دانشجو است. اعتراض و تجمعات دانشجویان شیراز اساسا در اعتراض به وضع مقررات اسلامی در خصوص نحوه پوشش و رفت و آمد دانشجویان شروع شد. و صادقی در این باره اشاره کرد نحوه پوشش را خود دانشجویان تعیین می کنند

این عقب نشینی ریاست دانشگاه حاصل اتحاد و یکپارچگی دانشجویان در اعتراضاتشان است. صادقی می خواهد با وعده و وعید های رفاهی خواسته های اصلی دانشجویان که برداشتن محدودیت های اسلامی از دانشگاه هاست را سرپوش بگذارد.دانشجویان باید بر خواست اصلی خود، یعنی برداشتن محدودیت ها و قوانین اسلامی از دانشگاه ها تاکید کنند و در این راستا اتحاد و همبستگی خود را حفظ کنند. در حال حاظر باید با توچه به اتحاد و فضای همبستگی که بین دانشجویان سراسر کشور ایجاد شده خواست محوری برچیده شدن کمیته های انضباطی و حراست را به خواست لغو جداسازی های جنسی و محدودیت های اسلامی اضافه کرد و حکومت را مجبور به برداشتن این محدودیت ها از جامعه کرد

سازمان جوانان کمونیست این پیروزی را به دانشجویان شیراز و کل جنبش دانشجویی تبریک می گوید و از همه دانشجویان می خواهد به سرکوب زنان و جوانان توسط پلیس اعتراض کنند و خواهان پایان دادن به این سرکوب ها شوند

مرگ بر جمهوری اسلامی
زنده باد جمهوری سوسیالیستی
سازمان جوانان کمونیست
۴

اردیبهشت ۸۶، ۲۴ آپریل ۲۰۰۷


دانشجویان شیراز علیه حجاب، آپارتاید جنسی، کمیته انضباطی

دانشگاه شیراز در اعتراض به آپارتاید جنسی، اعمال محدودیت برای رعایت حجاب صحنه اعتراض هزاران دانشجو بود. دیروز و امروز دانشجویان دانشگاه شیراز در اعتراض به محدودیت هایی که از طرف دانشگاه برای پوشش و رفت و آمد دانشجویان وضع کرده اند دست به تجمعات گسترده ایی زدند و خواهان استعفای صادقی رئیس دانشگاه شدند. دانشجویان معترض که تعدادشان به ۱۸۰۰ نفر می رسید شب یکشنبه را در محوطه دانشگاه گذراندند و صادقی رئیس دانشگاه را مجبور کردند ساعت ۱/۵ بامداد در جمع دانشجویان معترض حاضر شود. دانشجویان در حالیکه صادقی تلاش می کرد آنان را آرام کند پس از هر جمله او شعار می دادند "دروغگو دروغگو استعفا استعفا" و به او اجازه سخنرانی نداند. و سپس با شعار "حرف نهایی ما استعفا استعفا" در ساعت ۳/۵ تجمع خود را پایان دادند. دانشجویان معترض امروز صبح دوشنبه ۳ اردیبهشت نیز در ادامه تجمع شب گذشته خود در محوطه دانشگاه تجمع کردند. دانشجویان که تعداد شان به ۲۵۰۰ نفر می رسد بر خواست خود که استعفای ریاست دانشگاه و لغو محدودیت های پوششی و سایر مطالبات رفاهی و آموزشی ست در بیانیه ایی با ۱۱ بند مطالبات خود را اعلام کرده اند. در این بیانیه از جمله به لغو احکام کمیته های انطباطی، لغو محدودیت های پوششی، بهبود وضعیت رفاهی و استعفای مسئولین دانشگاه آمده است

اعتراضات دانشجویی روز به روز در حال گسترش است. دانشگاه مازندران و پلی تکنیک و امروز شیراز در اعتراض به محدودیت های پوششی و تبعیضات جنسیتی صحنه پرشور مقابله جوانان با آپارتاید جنسی و حکومت اسلامی است. جالب است که دانشجویان شیراز به حمله اوباش اسلامی به دانشجویان نیشابور اعتراض داشتند و جلوه ای از همسرنوشتی و اتحاد سراسری دانشجویان را به نمایش گذاشتند. اتحاد و یکپارچگی که این روز ها در دانشگاه ها شکل میگیرد را باید گسترش داد و تحکیم بخشید. دانشجویان همه دانشگاه ها باید به حجاب و آپارتاید جنسی، به کمیته های انضباطی و دخالت مذهب و نیروی انتظامی در دانشگاه اعتراض کنند. صدور بیانیه و ترتیب دادن تجمعات اعتراضی در حمایت از سایر دانشگاه ها ضروری است. نباید اعتراض در شیراز یا بابل فقط به دانشجویان این شهر محدود بماند. جمهوری اسلامی وحشت زده از اعتراضات معلمان و دانشجویان و کارگران دست به حملات پیشگیرانه زده اما این حملات با اعتراضات وسیع جواب گرفته است. در اراک جوانان در برابر فشار حکومت برای اعمال حجاب ایستادند و علیه تبعیضات جنسی شعار داند. این اعتراضات اینک باید متحد و سراسری شود و دانشجویان میتوانند نقشی تعیین کننده داشته باشند

سازمان جوانان کمونیست از دانشجویان شیراز و مطالبات شان حمایت می کند و همه دانشجویان را به حمایت از آنها فرا می خواند. اکنون زمان آن فرا رسیده که متحدو یک صدا خواهان برچیده شدن بساط کمیته های انضباطی و حراست و هر نهاد اعمال فشار بر دانشجویان شویم. جدا سازی جنسی و اعمال فشار بر دختران و حجاب را باید با اتحاد و همبستگی لغو کنیم و خواهان آزادی تشکل و نهاد های مستقل دانشجویی شویم

مرگ بر جمهوری اسلامی
زنده باد جمهوری سوسیالیستی
زنده باد همبستگی دانشجویی برای برچیدن بساط حجاب و آپارتاید جنسی

سازمان جوانان کمونیست
۳

اردیبهشت ۸۶، ۲۳ آپریل ۲۰۰۷


گزارش شماره ۵ (شیراز
در حمایت از دانشجویان شیراز


دانشجویان دانشگاه شیراز در پی اعمال محدودیت های پوششی نسبت به این اقدان مسئولین دانشگاه اعتراض کردند و ۲۵۰۰ نفر از آنان در محوطه دانشگاه دست به تحصی اعتراضی زدند. طبق اخبار این دانشجویان خواهان استعفای صادقی رئیس دانشگاه شیراز هستند وهمچنین خواهان رفع اینگونه محدودیت ها هستند
راه گسترش آزادی ها برای دانشجویان فقط و فقط گسترش اعتراضات است. باید به اصل ماجرا اعتراض کرد، باید خواهان اتحاد و یکپارچگی همه دانشجویان شد و از همه خواست تا به این محدودیت ها اعتراض کنند
ما دانشجویان دانشگاه بابل از اعتراضات دانشجویان شیراز حمایت کرده و برخواست آنان تاکیذ می کنیم و خواهان لغو هرگونه محدودت پوششی و ساعات رفت و آمد برای دانشجویان هستیم. همچنین بیانیه دانشجویان شیراز با ۱۱ بند آن مورد تائید ماست . همچنین از دانشجویان شیراز می خواهیم بیانیه دانشجویان بابل را که در حمایت از اعتراضات دانشجویی و در دفاع از کرامت انسانی ماست را امضا کنند و تا با ایجاد صف اعتراضی قدرتمندی در مقابل حملات حکومتی بتوانیم هر چه زود تر به مطالبات خود برسیم

کمیته هماهنگی بابل یونیو
۳

اردیبهشت ۸۶
آزادی برابری حق مسلم ماست
معلم کارگر دانشجو حمایت حمایت
امنیت رفاه برابری حق مسلم ماست

Saturday, April 21, 2007

نامه سرگشاده دانشجويان دانشگاه بابلسر به مردم آزاديخواه جهان

نامه سرگشاده دانشجويان دانشگاه بابلسر به مردم آزاديخواه جهان
دانشجوی بابلسر:از انسانيت ما دفاع کنيد

ما اين نامه را خطاب به شما سازمانهاى مدافع حقوق بشر٬ به سنديکاها و سازمانهاى کارگرى٬ به پارلمانها و نهادهاى دانشجوئى٬ به سازمانهاى زنان٬ و به بشريت آزاده و متمدن مينويسيم
در چند روز اخير اعتراضات برحق ما براى حقوق مان با موج دستگيرى همکلاسيهای ما و دانشجويان مواجه شده است. بيش از بيست دانشجو توسط نيروهاى امنيتى دستگير و زندانى شدند. و اين تنها شامل حال ما نشده است. فعالين کارگرى در اين يکماه مرتب دستگير شدند. آخرين مورد آقاى محمود صالحى در سقز است که فقط از حقوق برسميت شناخته شده کارگرى در سطح جهان دفاع کرده است. تعدادى از فعالين جنبش زنان هنوز در زندان هستند و دستگيرى و احضار فعالين حقوق زنان ادامه دارد. زنان و کودکان زيادى در انتظار حکم اعدام هستند. در کنار اينها فقر و محروميت و گرانى ناشى از تحريم اقتصادى گلوى مردم را ميفشارد و زندگى را برايشان سخت تر از پيش کرده است. کابوس جنگ مردم را در بلاتکليفى و ترس نگاهداشته و دست دولت را در اعمال محدوديت مردم بازتر کرده است. فقر و بيکارى و ناامنى اقتصادى بيداد ميکند. مبارزه ما اما ادامه دارد.حرف ما همان است که دانشجويان دانشگاههاى ايران در ۱۶ آذر روز دانشجو زدند! زنان و مردان در اجتماعات و قطعنامه هاى هشت مارس زدند! کارگران در تظاهراتها و اعتصابهايشان زدند! ما انسانيم! هويتمان جهانى و انسانى است! ما با کسى سر جنگ و خصومت نداريم! ما براى همگان خوشبختى و سلامتى و آموزش و رفاه ميخواهيم! ما ميخواهيم تبعيض جنسى خاتمه پيدا کند و برابرى زن و مرد متحقق شود! ما حق داريم حرف بزنيم٬ اعتراض کنيم٬ نقد کنيم٬ اجتماع کنيم! مگر دنيا به مدنيت و حقوق انسانى نرسيده است؟ ما ميخواهيم مثل انسان زندگى کنيم و از همنوعانمان در سراسر جهان انتظار حمايت و همبستگى داريم! متاسفانه دنياى امروز دنياى مرزها و دولتها و هويتهاى محلى و کشورى است٬ اما يادمان باشد که همه ما انسانيم و هويت جهانى و بشرى داريم! حق داريم که زندگى کنيم و حرمت انسانى داشته باشيم! ما دستمان را بسوى قلبهاى شما دراز ميکنيم! از ما حمايت کنيد
* خواهان آزادى فورى همکلاسيهاى ما در دانشگاه بابلسر و آزادى همه دانشجويان دستگير شده شويد
* خواهان پرداخت حقوق معوقه کارگران و برسميت شناسى حق تشکل و اعتراض و اعتصاب و قرارداد دسته جمعى آنها شويد
* خواهان آزادى فعالين حقوق زن و برسميت شناسى آزادى پوشش و حقوق برابر زنان و مردان شويد
* خواهان حق زندگى ايمن٬ حقوق سياسى و اجتماعى٬ حرمت و رفاه ما شويد
* خواهان پايان دادن به تحريم اقتصادى٬ نفى جنگ و تروريسم٬ و حمايت از مردم در ايران شويد
مردم آزاده جهان
ما دنيائى عارى از جنگ و نفرت و بمب و فقر و اختناق و بيحرمتى انسانها را آرزو داريم! ما به همبستگى انسانى ارج ميگذاريم! همبستگى انسانى مرز نميشناسد
مردم آزادیخواه و برابری طلب ، فعالین اجتماعی و سازمان های مدافع حقوق بشر در سراسر دنیا، با امضا این نامه از ما حمایت کنید و آن را برای آدرس های زیر ارسال کنید
سازمان بین المللی کارگران
فکس و ای میل امنستی در انگلستان : +44 20 7033 1503
sct@amnesty.org.uk
رئیس جمهوری ایران دکتر احمدی نژاد
dr-ahmdinejad@president.ir
http://openletterbaboluniv.blogfa.com/
http://babolsaruniv.blogfa.com/
babolsaruniv@gmail.com
امضای حمایتی خود را به آدرس ای میل وبلاگ ماهم بفرستید دانشجويان دانشگاه بابلسر- ايران

Thursday, April 19, 2007

آزادی دانشجویان دستگیرشده،فوری و بدون قیدو شرط/ اعتراض به دستگیریهای اخیر مازندران دانشجویان سراسر کشور را در بر میگیرد

بيژن صباغ آزاد شد
امروز بعد از ظهر(5 شنبه) فشار دانشجویان در نهایت به ثمر رسید و بیژن صباغ آزاد شد.ما این پیروزی را به تمامی دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب ایران تبریک میگوییمالبته لازم است اضافه کنیم که ضیاء نبوی همچنان در زندان بابل به سرمی‌برد و معلوم نیست کی او را آزاد میکنند. وضع او نیز چندان مناسب نیست و گویا هنوز در اعتصاب غذا می‌باشد.دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب خواستار آزادی فوری این فعال دانشجویی هستند
............................
.....................................
آزادی دانشجویان دستگیرشده،فوری و بدون قیدو شرط
تومار برای آزادی بیژن صباغ
دانشگاههای کشور دیگر علنا عرصه ی تاخت و تاز نیروهای امنیتی گردیده اند. پس از تمامی اقدامات سرکوبگرانه ای که در راستای خاموش کردن و به سکوت کشانیدن جنبش دانشجویی و پادگانی کردن فضای دانشگاه ها انجام شده است، دیگر حتی از ربودن دانشجویان معترض از درون دانشگاه نیز ابایی نیست. قرار است آزادی فعالین دانشجو در عرصه ی اعتراض به وضع موجود، به هر وسیله ی ممکن لگدمال شود
پس از دستگیری بیژن صباغ ، دانشجوی دانشگاه مازندران، در مورخه شنبه ۲۶/۱/۸۶ ، ۱۵ تن دیگر از دانشجویان این دانشگاه نیز در پی اعتراض به این عمل ، ۲ روز بعد ربوده شدند
ما جمعی از دانشجویان دانشگاه های اصفهان و علوم پزشکی ضمن اعتراض شدید به این اقدامات سرکوبگرانه ، خواهان آزادی فوری این دستگیرشدگان هستیم و ضمن حمایت از کلیه ی فعالیتهایی که تا کنون در راستای آزادی آنان انجام گرفته است، دیگر دانشجویان و تمامی انسان های آزادیخواه را به حمایت از آنان فرامیخوانیم
جمعی از دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب دانشگاه های اصفهان و علوم پزشکی
:امضاکنندگان
۱. محمد حسن طالبی
۲. علیرضا داودی
۳. محمد امین مدهوش
۴. مریم بهادران
۵. میثم گلستانی
۶. امین قلعه ای
۷. بهروز مشایخی
۸. علی قیصری
۹. ارسلان صادقی
۱۰. علی تاج الدین
۱۱. اشکان شریعتی
۱۲. امین امینی
۱۳. کیارش جهانپور
۱۴. محمد کوشافر

ما امضا کنندگان این نامه از همه دانشجویان و مردم آزادیخواه و برابری طلب می خواهیم در حمایت از دانشجویان مازندران و برای آزادی فوری و بی قید و شرط بیژن صباغ و سایر دانشجویان زندانی، این تومار را امضا کنند

از وبلاگ بیژن را آزاد کنید
..................................................

اعتراض به دستگیریهای اخیر مازندران دانشجویان سراسر کشور را در بر میگیرد
"حمله پیشگیرانه" به ضد خود تبدیل میشود

روزنه
در پی ربودن بیژن صباغ دانشجوی دانشگاه مازندران در بابل در روز شنبه و سپس 15 نفر از دانشجویان متحصن و معترض به دستگیری او در روز یکشنبه، اعتراضات وسیعی در اشکال گوناگون در روز دوشنبه و سه شنبه در دانشگاههای مختلف کشور صورت گرفت. از جمله در دانشکده بابلسر علیرغم فضای امنیتی صدها دانشجو تحصن کردند، در دانشگاه سهند تبریز تعدادی از دانشجویان دست به تحصن زدند، در برخی دانشگاه ها تابلوهای اطلاعاتی آخرین اخبار دانشگاه مازندران بالا رفت و موج صدور اعلامیه ها و اطلاعیه ها در محکومیت دستگیری ها در مازندران دانشگاه های سراسر کشور را فرا گرفت. رژیم که با حمله به دانشجویان دانشگاه مازندران به خیال خود میخواست در آستانه اول مه از فعالین 16 آذر و دانشجویان چپ زهر چشم بگیرد، و شاید میخواست از مازندران شروع کند و به جاهای دیگر برسد، اکنون با یک جنبش اعتراضی وسیع و روبه گسترش بسیار تهدید کننده روبروست. جنبشی که این پتانسیل را دارد تا به حرکت سراسری دانشجویان کشور با خواست آزادی فوری بیژن صباغ و دیگر دانشجویان دستگیر شده، لغو احکام کمیته های انضباطی و انحلال این کمیته ها، خروج نیروهای نظامی و امنیتی از دانشگاه، برکناری و بازخواست عامرین این حمله و مقامات دانشگاه و وزرات علوم تبدیل شود و حتی از این هم فراتر برود

آخرین اخبار در پایان روز سه شنبه بیست و هشت فروردین حاکی است که ۹ نفر از ۱۵ دانشجوی باز داشت شده آزاد شدند، که ۵ نفر از آنان با قرار وثیقه و ۴ نفر دیگر بدون وثیقه آزاد شده اند. اسامی آزاد شدگان عليرضا كلاراستاقي ‌‏نژاد، جواد ميرشفيعي، هومن شريفي، رامين آجرلو، سياوش سليمي، علي كيايي و نجات‌‏الله افشار و مهران ضیابخش و پیمان الیاسی است. ولی نماینده و سحنگوی دانشجویان، مهدی شریف النسبی در بازداشت به سر می برد. مهدی سرباز رییس بسیج دانشجویی دانشگاه بابل اعلام کرده است که نباید انتظار آزادی همزمان آن ۶ نفر را داشت چون مساله آنها با مساله امنیت ملی گره خورده است! اما دانشجویان دانشکده های مختلف دانشگاه مازندران و همچنین تعداد فزاینده ای از دانشجویان دانشگاهها در سراسر کشور مصمم به ادامه مبارزه برای آزادی فوری دوستانشان هستند و با فضای اعتراض سراسری که اکنون شکل گرفته است بروشنی رژیم اسلامی خود را در وضعیت مضحکی قرار داده است. حمله پیشگیرانه رژیم به دانشگاه ها به ضد خود تبدیل میشود

سازمان جوانان کمونیست دانشجویان سراسر کشور را فرامیخواند تا برای آزادی فوری بیژن صباغ و همه دستگیر شدگان و برکناری و محاکمه مسببین وقایع اخیر، برای انحلال کمیته های انضباطی و خروج همه نهادهای پلیسی از دانشگاه فعالانه به میدان بیایند. چنین اتحاد سراسری برای عقب راندن فوری جمهوری اسلامی و شکست کامل حمله پیشگیرانه اش ضروری و در عین حال حائز اهمیت فوق العاده سیاسی است. اکنون در شرایطی که معلمان مبارزه ای وسیع و قهرمانانه را برای گرفتن خواست های خود در برابر رژیم اسلامی به پیش میبرند و مبارزه آنها به نقطه بسیار حساسی نزدیک میشود، در شرایطی که رژیم از پیش با دستگیری محمود صالحی حمله به فعالین اول مه را در دستور قرار داده است، در شرایطی که رژیم اسلامی قرار است از اول اردیبهشت حمله به زنان و معترضین به حجاب در سراسر کشور را در دستور هر روزه قرار دهد، در شرایطی که میخواهند به شهروندان بی حقوق افغانستانی تبار حمله کنند، لازم است که دانشجویان در صفی متحد در برابر حکومت اسلامی ظاهر شوند و دست به تعرض بزنند. جمهوری اسلامی در وحشت مرگ به سر میبرد و بویژه نگران آنست که اعتراضات معلمان و کارگران و زنان و همه مردم به جان آمده به سیل واحد و بنیان براندازی بر علیه حکومت اسلامی تبدیل شود. دانشجویان میتوانند با اتحاد سراسری خود نقشی بسیار موثر در تغییر توازن قوا به نفع مردم و به زیان رژیم ایفا کنند

زنده باد اتحاد سراسری دانشجویان
گسترده باد همبستگی با معلمان و کارگران
سرنگون باد جمهوری اسلامی، زنده باد جمهوری سوسیالیستی
سازمان جوانان کمونیست
28
فروردین 1386، 17 آوریل 2007


........................................
باز هم حکومت به گروگان گیری خود ادامه داده و شب گذشته شخص دیگری را در مقابل خانه اش دستگیر کرده است
با این کار امروز فضای دانشگاه بار دیگر متشنج شده است و احتمال دارد که یک تحصن بزرگ و عمومی در پیش باشد.حدود ۳۰۰ نفر از دانشجویان مقابل ساختمان دانشکده برق تحصن کرده اند و با خواندن یار دبستانی و بیانیه و .... به اعتراض خود ادامه می دهند. از دانشجویان زندانی خبر می رسد که به دادسرا منتقل شده و جرمشان کیفری شده است
باز عده ای از بسیجیان خود فروخته خود را وارد جمع دانشجویی کرده و سعی در آرام کردن اوضاع داشتند که با عکس العمل دانشجویان روبرو شدند.می خواستند نماینده رهبری را بیاورند برای دانشجویان داد سخن سر دهد و موعظه کند ولی کسی زیر بار نرفت.یک نفر می خواست با زبون بازی قضیه را درست کند و گفت که باید رآی بگیریم اما هیچ کس به حاج آقا های مجلس رآی نداد
عده ای از دانشجویان سازش کار گفتند که مشکل ما صنفی است و نباید سیاسیش کنیم تا به خیال خود محیط آرام و بی خطر کنند اما سوال دانشجویان این بود که تکلیف آن ها که به جرم سیاسی گرفتار حکومت شده اند چه می شود. مگر نه اینکه ما برای دفاع از آن ها جمع شده ایم. آیا خواسته های ما تما م صنفی است. و آیا اصلآ این جمله در شرایط امروز معنی می دهد
از وبلاگ دانشجوی بابلسر

Wednesday, April 18, 2007

جنگ و سرنگونی؛ چپ دانشگاه: خطر پاسیفیسم و ناسیونالیسم

جنگ و سرنگونی
چپ دانشگاه: خطر پاسیفیسم و ناسیونالیسم

مصطفی صابر

جواب جنگ سرنگونی است
شاید کمی افراطی به نظر بیاید. اما اگر این افراط در فرمولبندی موضوع را روشن کند ایراد ندارد. جواب جنگ، همین جنگ معینی که این روزها صحبتش هست، قبل از هرچیز سرنگونی جمهوری اسلامی است. چه برای اینکه جلوی جنگ را بگیریم و چه برای اینکه اگر شروع شد فورا آنرا ختم کنیم و لطمات آنرا کم کنیم، در همه حال جواب واقعی سرنگونی فوری جمهوری اسلامی و برقراری حاکمیت بلافصل و مستقیم خود مردم است. جواب جنگ، بویژه در داخل ایران، این نیست که هم علیه جمهوری اسلامی باشیم و هم علیه آمریکا. جواب جنبش "ضد جنگ" نیست. جواب "جنبش صلح" نیست. جواب حتی پنجاه، پنجاه علیه هردو سوی جنگ نیست. اینها همه افتادن به دام پاسیفیسم و نوعی ناسیونالیسم است. از لحاظ عملی هم این موضع برای مردم فاجعه است. چیزی از مصائب آنها کم نمی کند. راه واقعی در مقابله با این جنگ معین در جلویشان قرار نمی دهد. حداکثر فقط بیان اعتراض و نارضایتی است. موضع دخالتگرانه ای در مقابل جنگ نیست. آنها را قربانی جنبش های اصلی بورژوازی و دنباله رو بی اثر در سیاست میکند
اگر کسی واقعا ضد جنگ است، اگر کسی واقعا صلح میخواهد و اینها برایش صرفا شعار نیست، سریع ترین راه تحقق آن در اوضاع کنونی سرنگونی جمهوری اسلامی است. اگر میشد دولت آمریکا را هم سرنگون کرد، اگر جنبش انقلابی در آمریکا و اروپا در جریان بود سریعترین راه این بود که دولت های آنجا و ارتش ها و ناو و هواپیما هایشان را زمین گیر کرد و اجازه جنگ نداد. هر چقدر هم بشود باید این کار را کرد. اما بطور واقعی همچه خبرهایی نیست. مردم در غرب خواهان جنگ نیستند و بشدت علیه آن هستند. اما از زاویه "انساندونستانه" و حفظ اوضاع سابق. رهبری این اعتراض هنوز پاسیفیستی است. شعار اصلی اش "نه به جنگ" و "صلح" است. اهل دخالتگری و ممانعت عملی و فوری از جنگ نیست. باید در این جنبش فعالانه شرکت کرد و سعی کرد بر آن تاثیر گذاشت. اما چشم انداز فوری شکل گیری یک رهبری دخالتگر و کمونیستی در این اعتراضات نیست. اما خطر جنگ جدی و فوری است. باید در قبال آن کار موثرتری کرد
و این از عهده مردم، طبقه کارگر و چپ در ایران ساخته است. در ایران یک جنبش انقلابی سرنگونی وجود دارد. مردم ایران، کارگران و زنان و جوانان در ایران میتوانند تحت رهبری کمونیست ها جمهوری اسلامی را سرنگون کنند و اداره امور خود را بدست بگیرند. هر اندازه فعالانه تر در این راه پیش رویم ما یک راه واقعی و شدنی مقابله فوری با این جنگ را باز کرده ایم. با سرنگونی جمهوری اسلامی است که فورا همه بهانه های آمریکا و دول غرب را از آنها میگیریم و خلع سلاح میکنیم. با سرنگونی جمهوری اسلامی است که حتی همان جنبش ضد جنگ پاسیفیستی را دخالتگر تر و فعال تر میکنیم. اگر این جنبش از زاویه انساندوستانه مخالف جنگ است، در صورتی که در ایران به جای یک رژیم وحشی خود مردم و آزادی و برابری بر سر کار باشد، صدبار فعالانه تر علیه جنگ ظاهر خواهد شد. ما جلوی کروزها و قدرت وحشتناک نظامی آمریکا را در عمل فقط با سرنگونی جمهوری اسلامی و برقراری آزادی و برابری و جلب حمایت مردم دنیا میتوانیم بگیریم. این یک راه حل واقعی است. هرگونه کند کردن تیزی این راه حل واقعی از لحاظ اصولی غلط و از لحاظ عملی فاجعه برای مردم ایران و جهان است
ما بی تردید مخالف این جنگ هستیم. اما مخالفت ما قبل از هر چیز از اینجا بر میخیزد که این جنگ مبارزه مردم علیه جمهوری اسلامی را قیچی میکند. زندگی آنها را نابود میکند و فضای میلیتاریستی و تبلیغات ناسیونالیستی را دامن میزند. آنها را محتاج حکومت میکند و بر عمر جمهوری اسلامی می افزاید. یعنی مخالفت ما با جنگ هم از سر این ارزیابی است که جنگ رهایی از شر جمهوری اسلامی را عقب می اندازد و یا اوضاع بدتر از جمهوری اسلامی را تحمیل میکند. اگر جنگی باشد که به مردم آسیبی نزند، جمهوری اسلامی را نابود کند و مردم را مستاصل و از میدان بدر نکند و زندگی مدنی سیر عادی خود را طی کند، چه باک؟ اما میدانیم در دنیای واقع درست خلاف این است. جنگ را دقیقا به این خاطر راه می اندازند که مردم را از میدان بدر کنند. جنگ راه می اندازند که خودشان از بالا و در فضای ارعاب و استیصال مردم مساله قدرت را حل و فصل کنند. در نتیجه ما هم نباید اصل قضیه یعنی دخالت در اوضاع را، که در ایران هیچ معنی جز دخالت بر سر مساله قدرت و کسب قدرت سیاسی ندارد، کمرنگ کنیم و بطور کلی مخالف جنگ باشیم. نباید در مخالفت با جنگ آنقدر از محیط واقعی انتزاع کرد که سرنگونی جمهوری اسلامی در حاشیه قرار بگیرد و یا حتی هم عرض با مخالفت با جنگ مطرح شود. مبارزه علیه این جنگ یعنی دامن زدن مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی و سازمان دادن مردم برای گرفتن امور بدست خودشان. یعنی به زیر کشیدن جمهوری اسلامی و تصرف قدرت توسط خود کارگران و مردم متشکل و سازمانیافته برای اجرای خواسته های خودشان. یعنی انقلاب کارگری. یعنی سوسیالیسم

"چپ رادیکال" چه میگوید؟
این نکات به این شکل وقتی برایم مطرح شد که مصاحبه آقای مرتضی اصلاحچی با سایت ایران امروز را خواندم. دلم میخواست اینها را خطاب به ایشان و دوستان "چپ رادیکال" در دانشگاه که مثل ایشان فکر میکنند بگویم. این مصاحبه را در همین شماره چاپ کرده ایم. خوبست نگاهی به این مصاحبه داشته باشیم. امیدوارم بعد از بررسی آن شما هم قانع شوید که چرا جواب این جنگ از نظر مردم، کارگران و کمونیستها اساسا سرنگونی جمهوری اسلامی است
تهدید جنگ همه جامعه را نگران و فکر همه را به خود مشغول کرده است. "چپ رادیکال" دانشگاه هم طبعا فکرش مشغول این موضوع است و حتی فراتر از فکر کردن جنب و جوش های عملی هم در جریان است. بچه ها در تدارک راه انداختن "جنبش ضد جنگ" و "جنبش صلح" و از این گونه حرکات هستند. (که به نظرم این جنب و جوش خیلی خوب است.) آقای مرتضی اصلاح چی هم به نمایندگی از این چپ در سایت دوم خردادی ایران امروز تریبون یافته و حرفهایی زده است که انصافا چپ است. اما همه مساله این است که این حرفهای چپ هنوز به اندازه کافی چپ نیست. هنوز سایه روشن هایی چپ سنتی، چپ ضد امپریالیست و جهانسومی را بر خود دارد که اگر کل "چپ رادیکال" دانشگاه درهمین جهت سیر کند میتواند "از دنده راست بیدار شود
خلاصه صحبت آقای اصلاحچی این است که ایشان علیه این جنگ است (جنگی که آمریکا ممکن است علیه جمهوری اسلامی راه بیندازد، جنگی که همه دنیا از خطر آن بیمناک است.) علیه هردو سوی این جنگ، یعنی هم آمریکا و متحدینش و هم جمهوری اسلامی است. راه مقابله با این جنگ را یک جور "قطب سوم" ی میداند که مقابل این جنگ می ایستد و این باید خود مردم ایران باشند. اینها حرفهای نادرستی نیست. ولی به نظرم یک نکته اصلی در آن کمرنگ است. و آن اینست: راه مقابله با این جنگ تا آنجا که به مردم ایران برمیگردد سرنگونی جمهوری اسلامی است. و وقتی کمی دقیق شویم متوجه میشویم که اتفاقا همه مسائل نظری و عملی حول جنگ فعلی، بخصوص وقتی داریم در چهارچوب داخل ایران صحبت میکنیم، سرانجام سر همین نکته یعنی سرنگونی جمهوری اسلامی گره میخورد. یک موضع چپ، سوسیالیستی و کارگری، یک موضع انسانی و دخالتگر در قبال این جنگ نمی تواند در حد مخالفت با هردو سوی این جنگ باقی بماند. چنین موضعی در دنیای واقعی به یک جور پاسیفیسم می انجامد و خواه و ناخواه آنرا در چهارچوب ناسیونالیستی و دفاع از جمهوری اسلامی قرار میدهد. و به این اعتبار دست جریانات راست و "امپریالیستی" را باز میگذارد تا جنگ و جنگ طلبی شان را تحت لوای رهایی از شر رژیم اسلامی توجیه کنند. و خلاصه اگر بدست این موضع پاسیفیستی باشد در آخر روز سر چپ، سر کارگر و سر مردم شریف و صلح طلب و آزادیخواه بی کلاه می ماند
(در رابطه با موضع پاسیفیستی در قبال "جنگ تروریستها" به نوشته های منصور حکمت دنیا بعد از یازده سپتامبر رجوع کنید. بخش دوم آنرا در همین شماره چاپ میکینم

مشکل یافتن تضاد
اما چطور آقای اصلاحچی در معرض در غلتیدن به این موضع پاسیفیستی – ناسیونالیستی قرار میگیرد؟
از لحاظ نظری و متدولوژیک آنجا دچار این لغزش میشود که ایشان متوجه مساله اصلی و مشخص در این جنگ نیست و غرق در فرمول "هم علیه این و هم علیه آن" شده است
:خودشان اظهار نظر خیلی جالبی در مورد متد دارند
"همواره گروههای سیاسی ما در شناختن تضاد دچار مشکل بوده اند و در اینگونه مواقع به نادرست جانب یکی را گرفته اند. هم اکنون هم عده ای می گویند که باید به طور مقطعی در برابر امریکا پشت جمهوری اسلامی ایستاد و عده ای هم می گویند که امریکا می تواند ایران را دموکراتیک کند که به نظر من کاملا اشتباه است. ما باید به همان اندازه که علیه امپریالیسم امریکا مبارزه می کنیم علیه استبداد و ارتجاع مذهبی جمهوری اسلامی نیز موضع بگیریم
درست میگویند گروههای سیاسی ما، و مشخصا چپ سنتی که متد مثلا مارکسیستی را از "در باره تضاد" مائو و یا "اصول مقدماتی فلسفه" جرج پلیتسر یاد گرفته است در "شناختن تضاد دچار مشکل بوده اند". در واقع مقوله "تضاد" در این متد چیزی نیست جز سیستم تراشی برای توجیه منافع مادی ساده ای تحت عنوان "تضاد عمده و تضاد فرعی" و غیره. تا اینجا را درست میگویند. اما ایشان ظاهرا راه تازه و صحیحی پیدا کرده اند: علیه هر دو قطب بودن ولی درست به یک اندازه! هم علیه آمریکا، هم علیه جمهوری اسلامی. "ما باید به همان اندازه که علیه امپریالیسم آمریکا مبارزه میکنیم علیه استبداد و ارتجاع مذهبی جمهوری اسلامی نیز موضع بگیریم
به نظر من همان اندازه که جستجوی چپ سنتی ما برای پیدا کرد "تضاد" غیر مارکسیستی و غیر دیالکتیکی بوده است، تز "علیه دو قطب به یک اندازه" هم میتواند غیر مارکسیستی باشد. همه مساله این است که مارکسیسم از پیش سیستمی از تضاد ها و قطب ها و روابط متقابلشان ندارد. مارکسیسم از لحاظ متد یعنی بررسی مشخص و تجرید واقعی و علمی از واقعیت زنده، کشف روابط درونی، قانونمندیها و درک جوهر یک پدیده که بتواند تمام خصائل مشخص آنرا توضیح دهد. بنا بر این باید به لیست مشکل گروههای سیاسی ما در شناختن تضاد یک مشکل جدید را هم اضافه کرد: مخالفت پنجاه پنجاه با دوقطب یک پدیده واحد. اینهم به همان اندازه "شناختن تضاد" نزد گروههای سیاسی ما متافیزیکی و غیر واقعی از کار در می آید. متد مارکسیستی ساده تر و زمینی تر از این حرفهاست: واقعیت زنده تر و چموش تر از این است که در این فرمولبندی ها بگنجد

و دو اشتباه نظری سیاسی
بحث متد همینقدر فعلا کافیست. مساله از لحاظ سیاسی چیست؟ نگرانی آقای اصلاحچی ظاهرا گسترش یک "توهم نجات بخش" در جامعه و در محیط دانشگاه است. این توهم که گویا آمریکا جمهوری اسلامی را می اندازد و دمکراسی می آورد. آقای اصلاحچی و "چپ رادیکال" میخواهد علیه این "توهم نجات بخش" بایستد. از سوی دیگر گرایش دیگری هم هست که میگوید در مقابل خطر جنگ باید از جمهوری اسلامی دفاع کرد. آقای اصلاح چی میخواهد مقابل اینهم بایستد. بقول خودشان این راه رفتن روی لبه شمشیر است. اما به نظر من کل اینجور نگاه کردن گرچه خیلی نکات خوب و درست دارد ولی باختن عرصه به راست است. چرا؟
بگذارید ابتدا یکی دو اشتباه نظری – سیاسی آقای اصلاحچی را متذکر شویم تا به جواب نزدیک شویم
اول: فکر میکنند پایه مادی این "توهم نجات بخش" خرده بورژوازی است که از جنبش اصلاحات مایوس شده و حالا چشم به خارج و رژه سربازان آمریکا دوخته است. این اشتباه است. به نظر من نه فقط خرده بورژوا بلکه بسیاری از مردم از جمله کارگران هم اگر جریان جدی و محکم چپ در جامعه که پرچم سرنگونی جمهوری اسلامی را برافراشته نبینند، چه بسی با همین "توهم نجات بخش" بروند! مردم سرنگونی و رهایی از شر جمهوری اسلامی میخواهند. اگر کسی بیاید بگوید ما این کار را با نیروی نظامی آمریکا انجام میدهیم، این میتواند بطور جدی برد داشته باشد. جواب این "توهم نجات بخش" فقط توضیح و تبلیغ اینکه ببینید بر سر مردم عراق چه آمده است نیست. خب مدافعین آن میتوانند به مردم بگویند: ما تضمین میکنیم اوضاع عراق تکرار نشود. (خصوصا اینکه بطور واقعی هم بدلائل گوناگون اوضاع ایران متفاوت است!) و پر واضح است که باز بقول آقای اصلاحچی قدرت تبلیغی آن حضرات به مراتب قوی تر است. حتما باید کوشید این تبلیغات را خنثی کرد و معنی واقعی جنگ را نشان داد. اما این کافی نیست. جواب این "توهم نجات بخش" حتی راه انداختن "جنبش ضد جنگ" و یا راه انداختن "قطب سوم" علیه هردو سوی جنگ نیست. بلکه پاسخ به این "توهم نجات بخش" قبل از هرچیز میتواند این باشد که مردم جریان و روند واقعی و کم خطرتری را برای سرنگونی جمهوری اسلامی ببینند. اگر "توهم نجات بخش" برد دارد، دقیقا به خاطر این است که وعده سرنگونی و رهایی از شر رژیم اسلامی را به وسائل مادی و ممکن (ولو خطرناک و فاجعه بار) میدهد. مقابله با آن فقط میتواند نشان دادن راه دیگری برای سرنگونی باشد که مادی تر و ممکن تر و کم مخاطره تر باشد
دوم: میگویند: "... اکثریت قاطع مردم انفعال در برابر جمهوری اسلامی را به حمله خارجی ترجیح می دهند." من نمی دانم چطور آقای اصلاحچی با چنین قطعیتی چنین میگوید. به نظر من عکس آن بیشتر صادق است. مردم بی تردید نگران جنگ هستند. مردم بی تردید جنگ نمی خواهند. (چه با در نظر گرفتن تجربه عراق و چه تجربه جنگ هشت ساله.) اما اینکه فکر کنیم انفعال در برابر جمهوری اسلامی را به جنگ ترجیح میدهند خطاست. مردم مادی تر و واقعی تر به سیاست نگاه میکنند. مردم در عین حال بی تردید جمهوری اسلامی را هم نمی خواهند و راست دقیقا روی همین حساب باز کرده و دارد جنگ را بعنوان محمل تحقق خواست مردم توجیه میکند. هم اکنون خود آقای اصلاحچی بدرست نگران "توهم نجات بخش" است. مردم نمی گویند خیر جنگ نمی خواهیم بگذار همین جمهوری اسلامی سر کار بماند. (اینرا فقط جنبش خاصی در جامعه میگوید!) اگر کسی بتواند قاپ آنها را بدزدد که ما یک جنگی میکنیم که جمهوری اسلامی برود و خیلی هم به شما آسیب نرسد، در پی او میروند. این مردم را فقط وقتی میشود از رفتن به زیر پرچم "توهم نجات بخش" مانع شد که چپ به جای مشغول شدن یا دستکم علاوه بر مسغول شدن به "جنبش ضد جنگ علیه آمریکا و جمهوری اسلامی"، نشان بدهد که توان و شایستگی لازم را دارد که شر جمهوری اسلامی را کم کند. بازهم تکرار میکنم، جواب چپ به جنگ جنبش ضد جنگ نیست. قبل از هرچیز رهبری و سازماندهی جنبش سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی است

جنگ و جنبش های اجتماعی
به نظر من اشتباهات فوق صرفا نظری و معرفتی نیستند، جنبشی اند. آقای اصلاحچی و "چپ رادیکال" هنوز وابستگی هایی به چپ قدیم و جنبش ملی اسلامی دارد. هنوز به اندازه کافی به سمت چپ نچرخیده و موضع چپ و سوسیالیستی و کارگری را در قبال این جنگ نمایندگی نمی کند. اگر موضوع را کمی عمومی تر در متن واقعی مبارزه طبقات و جنبش هایشان بررسی کنیم این نکته را بهتر میتوان نشان داد
اتفاقی که در ایران دارد می افتد عبارت از این است: جنگ به دلائل گوناگون، از جمله بن بست سیاست های میلیتاریستی و نظم نوینی آمریکا، و همینطور بن بست و بحران جمهوری اسلامی، به یک ضرورت از نقطه نظر منافع بورژوازی تبدیل شده و احتمال آن خیلی بالا رفته است. در صف بورژوازی دو جریان دارد شکل میگیرد یا شکل گرفته
1) جریانی که موافق جنگ و جایگزینی جمهوری اسلامی در این پروسه و کسب قدرت توسط بخش دیگری از بورژوازی (ناسیونالیست های پروغرب، اعم از سلطنت طلب و جمهوری خواههای پروغرب و غیره) است. این جریان جنگ را توجیه میکند، از آن خوشنود است و آنرا تنها وسیله ممکن رهایی از شر جمهوری اسلامی قلمداد میکند
2) جریانی که با سرنگونی جمهوری اسلامی افول خود را می بینید و راه خود را به قدرت از طریق حفظ و تعدیل و اصلاح جمهوری اسلامی موجود دنبال میکند و لذا مخالف جنگ است. این جریان در واقع شکل بروز همان جنبش ملی اسلامی حول جنگ است. جناح راست این جریان در قدرت است (و از جنگ هم تحت شرایط معین و بطور محدود بدش نمی آید چون تنها راه نجات بقای خود میداند) و جناج میانه و چپ این جریان که عمدتا در اپوزیسیون است، طیف وسیعی از میلیون، جمهوری خواهان ملی و لائیک و دمکرات و "چپ" را در برمیگیرد. این جریان میکوشد از تمایلات انساندوستانه و ضد جنگ مردم به نفع اهداف خود استفاده کند. فاجعه را در این می بیند که یک عده میخواهند جنگ راه بیندازند که جمهوری اسلامی برود. اما فی الواقع امر سیاسی اش آن فاجعه نیست، اگر بود قبل از همه علیه فاجعه جمهوری اسلامی می ایستاد. مساله اش حفظ جمهوری اسلامی و حکومت جنبش خویش و حداکثر تعدیل آنست. حتی بر خلاف آنچه که ادعا میکند مساله اش مخالفت با "دخالت آمریکا" و "دخالت خارجی" و نظیر این نیست. بخش هایی از همین جنبش هر روز دارد دنبال خریداری برای متاع خود در آمریکا و اروپا میگردد. (از گنجی گرفته تا عبادی تا حتی "چپ" ترهایشان.) "چپ" های این جریان البته کسانی هستند که چاشنی "امپریالیسم" و "مقابله با تجاوز امپریالیستی" و به عبارت دیگر ناسیونالیسم چپ، خلقی و جهانسومی را هم وارد میکنند. سعی میکنند روبه توده ها تعبیر "مارکسیستی" و "کارگری" در توجیه قرار گرفتن در کنار جمهوری اسلامی و علیه آمریکا، یعنی در صف همین جریان دوم بیاورد
به نظر من "چپ رادیکالی" که آقای اصلاحچی تعریف میکند در منتهی الیه چپ این جریان دوم قرار گرفته است. آنقدر چپ است که با جمهوری اسلامی نیز مرزبندی هایی دارد و صراحتا میگوید علیه رژیم است. حتی از "قطب سوم" علیه هردو سوی جنگ صحبت میکند. اما گاردش در مقابل جنبش ملی اسلامی باز است. ولی وقتی خوب دقت میکنید می بینید کار کشته های جنبش ملی اسلامی (مثل سایت ایران امروز) به "چپ رادیکال" مورد نظر آقای اصلاحچی گوئی به عنوان سازمان جوانان جنبش خودشان نگاه میکنند که رادیکالیسم اش از سر شور جوانی است و به موقع سر عقل می آید! یک دور دیگر سوالات را بخوانید تا ببینید چطور دارد به آقای اصلاحچی میگوید شما که هم علیه امپریالیسم آمریکا هستید و هم علیه جمهوری اسلامی، بالاخره وجه تشابهاتی بسیاری با ما دارید. شما هم ضد جنگ هستید. ضد آمریکا هم هستید. حالا ضد جمهوری اسلامی اش را یک کاری میکنیم. (فراموش نکنید که ما اینجا داریم از جنبش ملی اسلامی صحبت میکنیم. میشود در چهارچوبه آرمانهای همین جنبش آنقدر جمهوری اسلامی را جرح و تعدیل کرد و "چپ و دمکرات" اش کرد که رضایت خاطر "چپ های رادیکال" را فراهم آورد.) می میفهمم که آقای اصلاحچی هم سعی میکند بگوید که خیر ما با شما نمی آییم. اما آن وجه تشابه ها واقعی اند. سایت ایران امروز حق دارد به "چپ رادیکال" دانشگاه امیدوار باشد. امیدوار است که از "جنبش ضد جنگ" چپ رادیکال چیزی هم به آنها برسد. دستکم اش این است که بوی "همسوئی" های خوشایندی را شنیده است. و یادمان باشد جنگ مقطع حساسی است. جنگ وقتی است که ناسیونالیسم کار خودش را بهتر از هر وقتی میکند. کافیست به ناسیونالیسم جهانسومی و ضد امپریالیستی آلوده باشید. قطب بندی ها چنان حاد میشوند که جریانات خرده اختلافات را کنار میگذارند و بر محور های اصلی کنار هم قرار میگیرند

معنی جبهه سوم چیست؟
در واقع دو جریان بورژوایی در ایران در مقابل جنگ هریک بر وجهی از خواستها و تمایلات مردم میخواهند سوار شوند. جنبش ناسیونالیسم پروغرب بر نفرت آنها از جمهوری اسلامی میخواهد سوار شود و جنگ را بعنوان اهرم سرنگونی و رژیم چنچ از بالا توجیه میکند. جنبش ملی اسلامی بر نفرت و وحشت مردم از جنگ سرمایه گذاری میکند و میکوشد وضع موجود را حفظ کند. ضد جنگ است و مشکلی ندارد که در مقابل جمهوری اسلامی "انفعال" در پیش بگیرد
موضع سوم، یک موضع حقیقتا چپ، یعنی کمونیستی و کارگری عبارت از مخالفت به میزان مساوی با هردو اینها نیست. خود این با همه جنبه های مثبت و خوبی که دارد به نظر من هنوز یک موضع انفعالی است و قربانی این سو یا آنسو خواهد شد. یک موضع حقیقتا چپ از تحلیل مشخص اوضاع و نمایندگی کردن منفعت واقعی کارگران و مردم و دخالتگری برای تغییر اوضاع در می آید. دخالتگری و راه حل واقعی داشتن اینجا خیلی مهم است
اینجاست که به نکاتی که در ابتدای بحث اشاره شد باید برگردیم. چه برای اینکه جلوی این جنگ را بطور واقعی بگیریم و چه وقتی راه افتاد فورا آنرا متوقف کنیم، حربه و سلاح اصلی ما سرنگونی جمهوری اسلامی به نیروی انقلابی خود مردم است. در ابتدای بحث اینرا توضیح دادم که چرا فقط چنین موضعی جواب واقعی و عملی کارگران و مردم در مقابل همین جنگ است. اینجا باید اضافه کنیم که این موضع هم خواست مردم برای رهایی از شر جمهوری اسلامی و هم تمایل طبیعی آنها به گرفتار نیامدن در مصائب جنگ را نمایندگی میکند. در عین حال فقط یک چنین موضعی است که مرزبندی روشن و پیگیری با جنبش های دیگر دارد و قربانی آنها نخواهد شد. این موضع از اینکه هم علیه این باشیم و هم علیه آن در نمی آید. اما بطور واقعی سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی و قدرت گیری مردم (که فقط میتواند در یک جمهوری سوسیالیستی متبلور بشود) پاسخ محکم به کسانی است که بر تمایل مردم برای سرنگونی جمهوری اسلامی دست میگذارند و میخواهند موضوع را از بالای سر آنها حل و فصل کنند و اوضاعی حتی شاید به مراتب بدتر را به آنها تحمیل کنند. در عین حال این موضع مرزبندی روشنی هم با کسانی دارند که برای "جنبش ضد جنگ" در ایران کیسه دوخته اند و میخواهند مرحوم دوم خرداد شان را در پرتو ترساندن مردم از جنگ دوباره زنده کنند. "جبهه سوم" که حزب کمونیست کارگری ایران مطرح کرده است فقط به مقابله با دو قطب جنگ تروریست ها بسنده نمی کند، بلکه دقیقا بر همین وجه مبارزه مردم ایران برای سرنگونی جمهوری اسلامی و برقراری آزادی و برابری تاکید میگذارد. (بیانیه جبهه سوم را مجددا در این شماره چاپ میکنیم.) جبهه سوم در واقع صف فعال کارگران و مردم آزادیخواه است که برای دخالت در سرنوشت خود در مقابل جنگ بورژواها به میدان می آید. در ایران این جبهه سوم چیزی جز صف اعتراض کارگران، معلمان، زنان، جوانان و دانشجویان برای به زیر کشیدن جمهوری اسلامی و بدست گرفتن سرنوشت خود نیست. در مقابل ارتش های بورژوازی کارگران و مردم هم ارتش عظیم صفوف متحد خود را قرار میدهند و در این جنگ از زندگی و آزادی و برابری خود دفاع میکنند. قرار نیست فقط به دو سوی جنگ اعتراض کنند. هرکس اینرا ببیند فورا اینرا هم می بیند که سرنگونی جمهوری اسلامی و تصرف قدرت سیاسی محور اصلی جبهه سوم و هر "جنبش ضد جنگ" چپ و رادیکال در ایران است
آزادی خواهان و برابری طلبان در قالب جنبش ضد جنگ وارد عمل شوند
گفتگوی اخبار روز با مرتضی اصلاحچی از فعالین جنبش دانشجویی پیرامون خطر جنگ
دوشنبه ۶ فروردين ۱٣٨۶ - ۲۶ مارس ۲۰۰۷
مرتضی اصلاحچی دانشجوی فلسفه دانشگاه علامه طباطبائی، دبیر سابق انجمن اسلامی دانشگاه علامه و عضو هیئت رئیسه شورای تهران دفتر تحکیم، وبلاگ نویس و از فعالین جریان چپ رادیکال جنبش دانشجویی است. اخبار روز گفتگویی با ایشان پیرامون نگاه جنبش دانشجویی نسبت به مساله خطر بروز جنگ انجام داده است که در زیر می خوانید
اخبار روز: آقای اصلاحچی، این روزها منابع متعددی از تشدید خطر جنگ و احتمال برخورد نظامی آمریکا و جمهوری اسلامی خبر می دهند. در دانشگاه ها این موضوع با چه حساسیتی دنبال می شود و فعالین دانشجویی احتمال خطر جنگ را تا چه حد واقعی می بینند؟
مرتضی اصلاحچی: بر خلاف آنچه که حاکمیت تلاش می کند به وسیله رسانه های تبلیغاتی خویش در اذهان مردم بقبولاند که هیچ خطری کشور را تهدید نمی کند اما جامعه نسبت به فشارهای بین اللملی که هرروز روند روبه افزایشی پیدا می کند حساس گردیده است. دانشجویان نیز به صورت جدی نسبت به این مسئله حساس اند و فعالین دانشجوئی در حال حاضر به شدت تحولات سیاست خارجی را پیگیری می کنند. در مورد احتمال خطر جنگ نمی توان به صورت قطعی حرفی زد چراکه در حال حاضر نه جمهوری اسلامی ونه امریکا یک سیاست مشخص را پیگیری نمی کنند وبه نوعی در حال تست زدن طرف مقابل هستند امااین مسئله کاملا قطعی است که دیر یا زود از سوی جامعه بین المللی فشارهای سنگینی که کمر جامعه را خم خواهد کرد وارد خواهد شد. به صورت مشخص در مورد خطر جنگ هرکسی با یک تحلیل احتمال جنگ را تخمین میزند و در مجموع این تخمین ها از ۱% تا ۹۹% در نوسان است . با توجه به مورد عراق حتی با ناچیز در نظر گرفتن خطر حمله نظامی این جنگ اینقدر تباه کننده هست که نتوان به راحتی از کنار آن گذر کرد
اخبار روز: چهار سال پیش که آمریکا به عراق حمله کرد، عده ای از دانشجویان و مردم با نگاهی مثبت به این واقعه نگاه می کردند. از جمله حتی گروهی از دانشجویان دانشگاه امیرکبیر بیانیه ای مشهوری را امضا کرده و به دفاع از اقدام آمریکا در عراق پرداختند. آیا هنوز جنگ برای نجات ایران از استبداد، در بین دانشجویان و توده ی مردم طرفدارانی دارد؟
مرتضی اصلاحچی: در آنزمان هیچکس فکر نمی کرد که جنگ عراق تا این حد طولانی شود و هزینه بسیاری نیز بر مردم تحمیل کند اما زمانی که مشخص شد دموکراسی امریکائی چندان هم برای مردم عراق شیرین نبود بسیاری نسبت به نقش امریکا برای تغییر معادلات سیاسی بدبین شدند. متاسفانه هنوز بسیاری اعم از نخبگان و مردم با نادیده گرفتن مصائب حضور امریکا در عراق آرزو می کنند که امریکا نجاتشان دهد. در جنبش دانشجوئی گروههای حاشیه ای وجود دارند که از امریکا دفاع می کنند که ما آنها را لیبرال های پرو امریکا می دانیم. اینان به خاطر ضعف مفرط در تحلیل جامعه و عدم توان برای حضور در معادلات سیاسی منتظر آلترناتیو خارجی هستند. این گروه که فاقد کوچکترین پایگاه جنبشی می باشند عمدتا سرخوردگان دوم خرداد هستند که در حال حاضر هویت سیاسی خود را صرفا در ضدیت با فعالین چپ رادیکال که هم در برابر جمهوری اسلامی و هم علیه امریکا ایستاده اند تعریف می کنند. این گروهها به هیچ عنوان نگران کننده نیستند مسئله مهم ذهنیت نجات بخشی است که کم کم دارد از امریکا در ذهن بخشی از مردم که عمدتا خرده بورژواها هستند شکل می گیرد
اخبار روز: کمی بیشتر در مورد این «ذهنیت نجات بخش» توضیح دهید. تا چه حد گسترده است و چه دلایلی در بروز آن نقش دارند
مرتضی اصلاحچی: همانطور که در پاسخ قبل اشاره کردم این ذهنیت عمدتا در قشر خرده بورژوازی وجود دارد که تا پیش از این به عنوان پایگاه جنبشی دوم خرداد عمل می کردند اما زمانی که اپورتونیسم سیاسی و ضعف عملیاتی دوم خردادی ها در برابر محافظه کاران اشکار شد این قشر که هیچ قالب دیگری برای مبارزه نمی بیند و اصولا به لحاظ پایگاه طبقاتی فی نفسه توانائی هدایت یک مبارزه اجتماعی پیگیر را ندارد نگاهش به سمت خارج متمایل گردیده و رو به پنجره منتظر رژه منجیان امریکائی است. پس از شکست هاشمی در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری گذشته و همگرائی اصلاح طلبان با طیف معتدل محافظه کاران در انتخابات شورای شهر عده بیشتری از اصلاح طلبان سلب امید کردند. به طوری کلی هرچه می گذرد با ناامیدی این قشر از جامعه از نیروهای درون حکومتی این ذهنیت نجات بخش بیشتر تعمیق می شود اما خوشبختانه با {درس گرفتن از} وضعیتی که مردم عراق پیدا کرده اند و ناکار آمدی امریکا در تحقق دموکراسی ای که قولش را داده بود به لحاظ کمی قسمت عمده مردم نسبت به امریکا موضع منفی دارند
اخبار روز: توضیحات شما البته بیشتر در مورد داخل کشور است. در خارج از کشور هم نیروهایی وجود دارند که نه تنها حامی بلکه مشوق حمله ی نظامی به ایران هستند و نه از جنس «خرده بورژوازی» مورد اشاره شما هستند و نه در شمول نیروهای دوم خردادی. آیا نظرات آن ها هم در میان جوانان و دانشجویان و به طور کل توده ی مردم، طرفدارانی دارد؟
مرتضی اصلاحچی: به هر حال کسانی که مدافع یا مشوق حمله نظامی هستند حرفشان یکی است تفاوت اینها در میزان نفوذ و تاثیری است که دارند. خارج از کشوری ها از یک طرف با رسانه های خود تلاش می کنند تا حمله نظامی را تئوریزه کنند و از طرف دیگر عده ایشان تلاش می کنند تا با قدم زدن در راهروهای کنگره [آمریکا] خود را به عنوان الترناتیو سیاسی پس از حمله مطرح کنند. این افراد دو گروه اند. یکی سلطنت طلبان که از قبل مورد لطف امریکا بودند و به مرحمت انها انبوه تلویزیونهایشان مدتهاست که برنامه تولید می کند. اینها آنچنان بردی در میان مردم ندارند اما اگر حمله صورت گیرد مسلما عده ای از آنها سهمی در کابینه خواهند داشت. جریان اصلی لیبرالهای به اصطلاح جمهوری خواه هستند که به صورت جدی تری حول این مسئله کار می کنند و پس از حمله بیشتر قدرت نصیب آنها می شود. به طور کلی خط حمله نظامی کاری به حمایت مردم ندارد چراکه مبتنی بر توان نظامی است بنابراین آنها روی افکار عمومی سرمایه گذاری نمی کنند چون به هرحال اکثریت قاطع مردم انفعال در برابر جمهوری اسلامی را به حمله خارجی ترجیح می دهند. اما از طرفی قسمتی از نیروهایشان را در داخل به لحاظ سیاسی فعال می کنند تا بعدا به عنوان بدنه نیروهائی که از خارج می آیند فعالیت کنند و از طرف دیگر توازن قوا را در برابر فعالین مخالف امریکا حفظ کنند
اخبار روز: مبارزه با این «ذهنیت نجات بخش» بخشی از مقابله با خطر جنگ نیست؟ در این زمینه چه تلاش هایی صورت می گیرد و چه تلاش هایی باید صورت بگیرد؟
مرتضی اصلاحچی: به طور قطع اگر حمله امریکا جدی شود این ذهنیت نجات بخش هرچند هم در ذهن عده کمی وجود داشته باشد می تواند به عنوان جاده صاف کن عمل کند که در ان مقطع خاص طرفداران امریکا می توانند به عنوان یک اهرم تبلیغات سیاسی از ان استفاده کنند بنابراین مبارزه با این ذهنیت کاذب جزئی از مقابله با خطر جنگ است. در این راستا در حال حاضر فعالین چپ رادیکال تا جائی که می توانند به وسیله مقالات با اشاره به جامعه عراق عواقب منفی حضور امریکا را بیان می کنند و از طرف دیگر نیز در مجادله تئوریک با لیبرالهای پرو امریکا درصددند تا این جریان را که این ذهنیت کاذب را تکثیر می کنند در نطفه خفه کنند. این کارها حداقل کارهائی است که می شود کرد اما از انجائیکه در حال حاضر خطر حمله بسیار جدی است فعالین آزادی خواه و برابری طلب می توانند در قالب یک جنبش ضد جنگ وارد عمل شوند. اگرچه این قبیل حرکات تاثیری در سیاست های جنگ طلبانه جمهوری اسلامی و امریکا ندارد اما می تواند نقش موثری در نابود کردن ذهنیت نجات بخش کاذب داشته باشد
اخبار روز: آقای اصلاحچی موضوع اصلی و سوال مهمی که می خواهم مطرح کنم، همین است. اگر خطر حمله به ایران جدی است، برای مقابله با آن جدا از اعلام مخالفت ها چه باید کرد؟ این «جنبش ضد جنگ» که می گوئید باید چه خصوصیاتی داشته باشد و نیروهای شرکت کننده در آن چه کسانی می توانند باشند؟
مرتضی اصلاحچی: به نظر من این جنبش ضد جنگ باید دو خصوصیت عمده داشته باشد از یک طرف باید مخالف امریکا باشد و از طرف دیگر از انجا که فعالین این جنبش اوپوزیسیون جمهوری اسلامی هستند باید علیه جمهوری اسلامی موضع داشته باشد تا ضدیتش با امریکا همان مرگ بر امریکای جمهوری اسلامی نشود. این مسئله به نوعی راه رفتن بر لبه تیغ است که هوشیاری و تیز بینی سیاسی بالائی را می طلبد چون ما در یک زمان و در یک پرستیژ سیاسی می خواهیم علیه دو جریان بایستیم که انها در همان زمان مقابل هم صف بندی کرده اند. همواره گروههای سیاسی ما در شناختن تضاد دچار مشکل بوده اند و در اینگونه مواقع به نادرست جانب یکی را گرفته اند. هم اکنون هم عده ای می گویند که باید به طور مقطعی در برابر امریکا پشت جمهوری اسلامی ایستاد و عده ای هم می گویند که امریکا می تواند ایران را دموکراتیک کند که به نظر من کاملا اشتباه است. ما باید به همان اندازه که علیه امپریالیسم امریکا مبارزه می کنیم علیه استبداد و ارتجاع مذهبی جمهوری اسلامی نیز موضع بگیریم. با توجه به این دو مشخصه کسانی که می خواهند در این جنبش فعالیت کنند هم باید مخالف سیاستهای امپریالیستی امریکا باشند هم مخالف جمهوری اسلامی. مسلما طرفداران جمهوری اسلامی مخالف امریکا و نئولیبرالهای مخالف جمهوری اسلامی حامی امریکا نمی توانند در این جنبش حضور داشته باشند. در مورد اینکه این جنبش چه کارهائی می تواند انجام دهد و چقدر می تواند مقابل سیاستهای جنگ طلبانه دو طرف بایستد الان نمی توان صحبت کرد این مسئله بستگی دارد به توانی که این جنبش پیدا می کند. مسلما اگر حرکات ان صرفا به برگزاری تجمع و راهپیمائی در دانشگاهها محدود شود بیشتراز ابراز مخالفت و کار تبلیغی کاری از دستش بر نمی اید اما اگر بتواند سد دانشگاه را بشکند و تبدیل به جنبشی مردمی با پشتوانه بسیار شود شاید بتواند به عنوان قطب سوم در این معادلات وارد بازی شود. البته باید به این نکته توجه کرد که ما درباره ایران صحبت می کنیم که در آن جمهوری اسلامی به شدت فعالیتهای سیاسی را محدود می کند و هروقت احساس کند که جریانی دارد پشتوانه مردمی پیدا می کند به شدت انرا سرکوب می کند. اما در این زمان ما باید بدون در نظر گرفتن این مسائل استارت کار را بزنیم و با تمام توان این قضیه را پیگیری کنیم حال اینکه چقدر می توانیم به اهداف از پیش تعیین شده برسیم بعدا معلوم می شود.
اخبار روز: به دشواری های سیاست صحیح اشاره کردید. این دشواری به طرح نظرات متفاوتی انجامیده است. می خواهم سوال را مشخص تر کنم. در خارج از کشور به طور مثال بحث هایی مطرح است که از نیروهای جمهوری خواه و دموکرات و چپ می خواهد با مشروطه طلبان به شرط مخالفت آن ها با حمله ی نظامی جبهه ی واحدی تشکیل بدهند. از سوی دیگر نظراتی مطرح است که چنین همکاری و ائتلافی را با اصلاح طلبان دوم خردادی درخواست می کند. جریان چپ در ایران، برای مقابله با خطر جنگ (که می تواند مقابله با هر دو سوی جنگ افروز باشد)، با چه نیروهآی سیاسی حاضر به همکاری است؟
جریان چپ به طور کلی یکسری خطوط قرمز برای همکاری با دیگر جریانها دارد. ما تحت هیچ شرایطی حاضر به همکاری با سلطنت طلبان، جمهوری اسلامی و لیبرالهای طرفداران امریکا نیستیم و در هر کاری که می خواهیم انجام دهیم با توجه به این خطوط قرمز وارد تعامل می شویم. در این برنامه مشخص هم با توجه به این خطوط قرمز که در دو خصیصه اصلی جنبش ضد جنگ هم نهفته است وارد تعامل با دیگر فعالین می شویم. ممکن است بعضی از جریانها در این مورد مشخص تا حدودی با ما هم نظر باشند اما ما حاضر نیستیم به خاطر یک کار مقطعی آبروی سیاسی خود را ببریم. فکر می کنم اکنون معلوم شد که ما با چه جریانهائی کار نمی کنیم بنابراین با توجه به مصادیق سلبی قضیه می توان فهمید که با چه جریاناتی حاضر به همکاری هستیم

Tuesday, April 03, 2007

نوشته دوم :شکست طلبی و سوسیالیسم همین امروز/ نوشته اول :شکست طلبی چپ و "تز یازدهم

شکست طلبی
و سوسیالیسم همین امروز

مصطفی صابر

موضوعی که اینجا سعی کردم قلمی کنم، مدت زیادی است که ذهنم را مشغول کرده است. اول بار چند سال پیش و فکر کنم قبل از جریان انشعاب بود که به شکل اولیه برایم مطرح شد. رفقای حزب در ونکوور شاید یادشان باشد در جلسه ای نکاتی شبیه این مطرح کردم. که ما در آستانه یک انقلاب کارگری هستیم و به مراحل حساس و سرنوشت ساز مبارزه طبقاتی نزدیک میشویم و برخی به این انقلاب باور ندارند و نمی بینندش و در نتیجه با بهانه های گوناگون مشغول کار دیگری میشوند و تا آخر خط نمی آیند. پیش بینی کردم آن حزبی که میرود و انقلاب کارگری در ایران را پیروز میکند حزبی بسیار متفاوت از حزب امروز کمونیست کارگری است. همین حزب و همین پرچم و همین خط است اما خیلی تغییرات میکند و باید بکند. از جمله برخی ها که شناخته شده اند میروند و خیلی ها می آیند که قبلا شاید نمی شناختیم شان. صف جدیدی از رهبران پرشور در صفوف حزب در داخل و چه خارج پا به عرصه میگذارند که شور و عزم و تعهد به پیروزی انقلابی دارند که به پیروزی رساندن آن آسان نیست. در واقع انقلاب، انقلابی که در راه است، کل جامعه و قبل از همه حزب به پیروزی رساننده این انقلاب را پالایش میدهد
بعد از جریان فراکسیون در حزب و اتفاقاتی که همین روزها در حزب رفقای انشعابی رخ میدهد (و خصلت نما تر از همه نوشته های ایرج فرزاد است.) ، بعد از مطالعه دقیق تر جریانات چپ در ایران بویژه در یکی دو سال اخیر، و نحوه عکس العمل آنها به پیشروی چپ و مشخصا حزب کمونیست کارگری، آن فکر اولیه برایم در ابعاد دیگری مطرح شد و لازم دیدم اینجا بصورت نکته هایی برای بحث و نقد با شما در میان بگذارم. خوشحال میشوم که همه رفقا و صاحب نظران و خوانندگان اظهار نظر کنند

- اکنون دیگر روشن است که ما به یک جریان شکست طلبی در چپ روبرو هستیم. پرچم این شکست طلبی در اساس این است: سوسیالیسم زود است! نمی شود! رم میدهد! ضعیفیم! نمی توانیم! در حال رخوتیم! انتقال طبقاتی صورت نگرفت! شکست خورده ایم! و نظیر این. جوهر مشترک مصادیق مشخص مورد نظر من در این بحث یعنی 1) رفقایی که نزد ما به "مستعفیون" مشهور اند، 2) رفقای انشعابی دو سه سال پیش و 3) رفقای فراکسیون اخیر (با وجود همه تمایزات این سه جریان) در همین شکست طلبی است. دقت کنید که اینجا من در مورد افراد حرف نمی زنم، بلکه کل جریان مد نظرم هست

­- عجیب نیست که این شکست طلبی روشن تر از همه جا در صفوف خود ما، در صف کمونیسم کارگری و حزب ما پرچم بلند کرده است. این صفی است که برای اولین بار بعد از بلشویک ها و لنین، برای سوسیالیسم همین امروز شکل گرفته و حزب تشکیل داده است. بعلاوه حزب کمونیست کارگری بستر اصلی چپ در ایران است. اگر امیدی به چپ و انقلاب کارگری و سوسیالیسم همین امروز هست، قبل از هرجای دیگر اینجا باید جستجویش کرد. لاجرم، شکست طلبی چپ بیش از هرجای دیگر اینجا جلب توجه میکند و معنی دارد

- شکست طلبی مبارزه با جنبش سوسیالیسم همین امروز، از درون است. از درون صف سوسیالیسم همین امروز. حتی با داعیه نمایندگی مارکس و لنین و حکمت اما عملا علیه سوسیالیسم و انقلاب کارگری و حزبش. خاصیت اش این است که بگوید من خودی هستم، اصلا بنیانگذار بوده ام، سوسیالیسم را خیلی هم دوست دارم، از هرکسی بیشتر راجع بهش میدانم و برایش هم می جنگم و انشاء الله وقت گل نی آنرا برقرار میکنم. اما امروز نمی شود. فعلا در حال رخوت و رکود و زوال هستیم. این حزب که می بینید اصلا استالینست است و فساد سر و رویش را گرفته است. من خودم توش بودم و یا هستم و خوب میدانم. چپ سنتی است. اصلا به همه چیز پشت کرده است. پس ما هیچ چیزش را برسمیت نمی شناسیم و در عین حال ما خودمان عین این حزب هستیم. پس دچار "مالیخولیا" نشوید و فکر کسب قدرت سیاسی را از سر کنید. همینقدر سوار "قایق نجات" من شوید، هنر کرده اید! فعلا ما بازیگر فرعی صحنه سیاست هستیم. فعلا باید قوا گردآوری کرد. انتقال صورت نگرفت. نوبت ما بعد از خاتمی و اصلاحاتش میرسد. راست دست بالا دارد. چپ ضعیف است و غیره

- اما شکست طلبی ابدا به پرچم هایی که در صف خود ما بلند شده است محدود نیست. در خارج ما و در بین چپ های نوع قدیم حتی قویتر است. صف مخالفین چپ ما که به ما میگویند هیچ نیستید و وجود ندارید و دچار خیالبافی شده اید و دقیقا همین سوسیالیسم همین امروز ما را زیر سوال میبرند وسیع است. بقول یکی از رفقای سازمان جوانان در ایران الان چپ در ایران به دو دسته تقسیم شده است: آنها که مخالف حککا هستند، آنها که موافق آن هستند! من فکر میکنیم این مشاهده صحیح در واقع انعکاس یک دست بندی بزرگ تر و اجتماعی تر است: صف شکست طلبان، صف انقلاب کارگری

- شکست طلبی که از آن صحبت میکنیم یک جریان صرفا ایرانی نیست. به نظر من این یک جریان جهانی است. در ایران بدلیل شرایط خاصی که که اشاره میکنم امکان بروز روشنتری بشکل شکست طلبی یافته است. زمینه های جهانی و تاریخی شکست طلبی حاضر بنظر من از این قرار است
با سقوط شوروی و سرمایه داری دولتی تحت نام سوسیالیسم، کل سوسیالیسم بورژوایی دچران بحران شد. هم کمونیسم روسی که پرچمدار رسمی کمونیسم در جهان بود افول کرد و هم انواع رادیکال تر سوسیالیسم بورژوایی و غیر کارگری که نقد هایی به کمونیسم بورژوایی مسلط داشتند موضوعیت خود را از دست دادند. از آنسو، سقوط سوسیالیسم بورژوایی در عین حال زمینه عینی را برای عروج کمونیسم کارگری فراهم کرد. هرچه اوضاع جلوتر میرود زمینه های اوج گیری یک جریان جهانی کمونیسم کارگری قوی تر میشود. (شواهد زیادی در این زمینه هست، آخرین نمونه اش استقبالی است که از کمپین اخیر مینا احدی و رففای ما علیه اسلام سیاسی میشود.) به نظر من شکست طلبی پرچم همان چپ رادیکال قدیم، انواع رادیکال سوسیالیسم بورژوایی قدیم در مواجهه با کمونیسم کارگری عروج کننده و پا به میدان گذاشته است. نمی شه و ضعیفیم و شکست خوردیم و منحل کنیم و غیره، پرچم چپی است که مقدمتا باور نکرده تاریخا و در سطح جهانی زمینه های عینی دوره جدیدی از عروج کمونیسم کارگری پدید آمده است. در مقابل عروج کمونیسم کارگری و شانس پیروزی انقلاب کارگری در ایران می ایستد و هزار و یک بهانه می آورد و به خیلی چیزها چنگ می اندازد چون صاف و ساده به این جنبش و پیروزی اش امید ندارد. در سطح جهانی ما همسرنوشتان این شکست طلبان را فعلا به صورت چپ هایی می بینیم که مثلا با رغبت به حزب الله و آخوند و ناسیولیست های جهانسومی و خلاصه هر آت و آشغال دیگر بورژوازی تریبون می دهند، اما سایه ما را با تیر میزنند. ترس آنها از ما بویژه از اینجاست که اگر فقط 5 دقیقه به ما وقت بدهند با مردم واقعی حرف بزنیم کل بساط آنها زیر سوال میرود. حال آنکه آخوند مربوطه بالاخره در چهارچوب سوسیالیسم ضد امپریالیستی و خرده بورژوایی آنها قرار میگیرد

- اما هر چپ رادیکال قدیم و هر سوسیالیسم بورژوایی الزاما شکست طلب نیست. سوسیالیسم بورژوایی ای که امیدی به آینده داشته باشد، بتواند چیزی از دمکراتیسم، ناسیونالیسم یا رفرمیسم (بقول حکمت اجزاء تشکیل دهنده سوسیالیسم بورژوایی) را متحقق کند به همان اندازه میتواند پرچمی برای خود برافرازد، امیدی در مقابل خود و جامعه قرار دهد و اثباتا چیزی بگوید و آیه یاس و شکست و انحلال نخواند. شکست طلبی آن سوسیالیسم بورژوایی است که در دوره افول انواع سوسیالیسم های بورژوایی در مقابل کمونیسم کارگری و حضور عینی انقلاب کارگری افقی ندارد و لاجرم به شکست طلبی و یاس و نومیدی و انحلال طلبی پناه میبرد

- علاوه بر جنبه های عمومی شکست طلبی که بالاتر اشاره شد، ما در ایران با یک وضعیت سیاسی خاص روبرو هستیم که شکست طلبی را برجسته و مهم میکند و به آن ضرورت فوری تری میبخشد. اوضاع و احوال بطور واقعی به سمت یک انقلاب کارگری میرود. یک حزب کمونیست کارگری هست و یک منصور حکمتی پرچمی برافراشت که به این انقلاب شانس پیروزی میدهد. عجیب نیست اگر اینجا در ایران پرچم شکست طلبی خود نمایی کند. چرا که در کنتراست با صف انقلاب کارگری قرار میگیرد و محسوس تر و قابل دیدن تر میشود. هرچه امکان واقعی و عملی سوسیالیسم همین امروز بیشتر باشد، طبیعی است که پرچم شکست طلبی و نه نمی شه با حرارت و حدت بیشتری خود را برای جنگ آخر آماده کند. چرا که بورژوازی با تمام قوا و با تمام زرادخانه تبلیغی و سیاسی و پلیسی اش جلوی چنین انقلابی قد علم میکند و شکست طلب هم (چه آگاه باشد و چه نباشد، چه از سر نیت خیر و تحت لوای "واقع بینی" و چه آگاهانه و برای منفعت های حقیر خود) بهر حال با دل و جرئت بیشتر همین پرچم را از درون و تحت نام مارکس و سوسیالیسم بلند میکند

- وقتی خوب نگاه کنیم منشاء اصلی شکست طلبی یک گرایش وسیع و قوی در جامعه است: سوسیالیسم خوب است اما نمی گذارند بشود. حرفهای شما خوب است اما عملی نمی شود. این گرایش واقعی و باز تولید شونده ثمره دو چیز است. یک اینکه بورژوازی با بی رحمی هر کجا که جنبش سوسیالیسم و کمونیسم کارگری سر بر آورد سرکوب میکند و تبلیغات عظیم و 24 ساعته ای حول آن پیش میبرد. دوم خلاء تاریخی حضور صف کمونیسم کارگری به مثابه یک جنبش سیاسی و حزبی قدرتمند بعد از شکست انقلاب اکتبر که مردم و کارگران را در سیاست نمایندگی کند و جواب این سم پاشی ها را بدهد. خود چپ هم، چپ قدیم و سنتی، همین وضعیت را فرموله و توجیه میکند. (شکست طلبان همراه با همین چپ در توجیه خواب و خیال بودن برقراری سوسیالیسم از مارکس و لنین و حکمت برای شما نقل میاورند که چرا امروز نباید گفت سوسیالیسم همین امروز. مثلا به ما میگوید در فاز اول جامعه سوسیالیستی که مارکس تعریف کرد، او هنوز لغو بردگی مزدی را مد نظر نداشت. شما چطور میخواهید سوسیالیسم فورا را برقرار کنید. یا وقتی حکمت زنده بود در مقابل بحث حزب و قدرت سیاسی منصور حکمت یاد شوراها نیستند و طبقه متشکل نیست می افتاد تا از پا گذاردن در قسمت گود استخر سیاسی و اتفاقا متشکل کردن کارگران در ابعاد وسیع و نمایندگی کردن آنها در سیاست طفره بروند. حالا بعد از منصور حکمت در حالی که پیشروی مبارزه طبقاتی و فعالیت های حزب ما منجر به این شده است که سوسیالیسم و آزادیخواهی چپ و رادیکال از سر روی جامعه میریزد، میگویند خود حکمت گفت شعار اثباتی سوسیالیسم را در دوره انقلابی دادن سم است. و شما الان چرا جمهوری سوسیالیستی را در صدر تبلیغات تان گذاشته اید! چرا کسب قدرت سیاسی را امر اول حزب کرده اید؟
اگر خوب دقت کنید شکست طلبان دقیقا همین مردم علاقمند و نگران سرنوشت سوسیالیسم را خطاب قرار میدهند. جامعه چپ خود را بزرگ میکند و شکست طلب ریزه خوار اعلام شکست این چپ است. سعی میکنند آنها را نگران کنند که باز دارد انشعابی در این حزب محبوب شما صورت میگیرد و شیاطینی پیدا شده اند و میخواهند عده ای را حذف کنند. سعی میکنند وحدت طلبی شریف و دلسوزانه همین مردم را گرو بگیرند، از انشعاب بترسانند تا جایگاه خود را تحکیم کنند. یا چطور تبلیغات جا افتاده جنگ سردی بورژوازی را که "باز کمونیست ها انشعاب دادند" را سرمایه سیاسی خود میکنند

- شکست طلب از پیش حکم شکست خود را داده است. او قرار نیست پیروز شود. قرار است شکست بخورد. شکست در واقع پیروزی او است. او از پیش سرنوشت اسفباری را برای خود رقم زده است و میکوشد دیگران را هم در آن شریک کند. نقش او این است که به خودش و صفی که در آن بوده است لجن بپاشد. هنر او خود زنی و مظلوم نمایی است. ما نمونه های زنده ای از این سرنوشت تاسف بار را هم اکنون شاهد هستیم

- شکست طلبی از خود پرچم اثباتی ندارد. پرچم او انکار است. پرچم اثباتی او را جنبش های واقعی طبقه سرمایه دار به دست او میدهد. در واقع او به همان رفرمیسم، دمکراتیسم و ناسیونالیسم یعنی اجزا تشکیل دهنده سوسیالیسم بورژوایی چنگ می اندازد. اما نه الزاما آگاهانه و اثباتی. بلکه از سر ضعف و استیصال، بصورت ناگزیر و لغزیدن به سمت آنها. راستش الزاما هم تا ابد در آنجا نمی ماند. لذا گاه کنار جنبش دوم خرداد و خاتمی و اصلاحات و رفرم در وضع موجود قرار میگیرد، گاه به زد و بند از بالا و دیپلماسی قدرت دل می بندد و بر طبل ناسیونالیسم کردی میکوبد، گاه از کنار وحشت راست از "شبح لنین" و تبلیغات جنگ سردی و دمکراتیک علیه لنین و حزب لنینی سر در میاورد. ولی از خود آلترناتیو اثباتی ندارد. شکست طلبی جریان پایدار و با ثباتی نیست. زائده ای بر مبارزه طبقاتی است. حکمت اش در چوب لای چرخ کمونیسم گذاشتن است. پارازایت انقلاب کارگری است. با پیروزی انقلاب کارگری یا حتی چشم انداز پیروزی آن باید فکر دیگری بحال خود بکند

- جونیوریسم سیاسی، همیشه خود را در حاشیه و در اپوزیسیون دیدن، خو گرفتن به عادات دوره سرکوب و اختناق و شکست تاریخی کمونیسم پس از انقلاب اکتبر، خود را کوتوله دیدن در سیاست و ظاهر نشدن بعنوان رهبر سیاسی جنبش کمونیسم کارگری، ندیدن نقش حزب و تحزب و ساختن یک حزب سیاسی و فوق العاده منضبط کمونیستی و خلاصه همه آن خاصیت هایی که منصور حکمت در نقد سنت های عملی چپ قدیم در مباحثی نظیر حزب و قدرت سیاسی و حزب جامعه مطرح کرده است، در واقع در توصیف همین جریان شکست طلب است. شاید تفاوت این باشد که در مراحلی که فضای سیاسی بمراتب بیشتر قطبی میشود، شکست طلب با حرارت بیشتر و بصورت واضح تر انحلال طلب میشود و درست به مرکز و قلب انقلاب کارگری، یعنی به حزبش حمله میبرد

- برخورد با شکست طلبان بسیار ظریف تر و حساس تر از مخالفین رودروی صف انقلاب سوسیالیستی است. چرا که اینها خودی هستند. حتی اگر از حزب هم بیرون بروند باز به این معنی خودی هستند که به سوسیالیسم و مارکس و حتی لنین و حکمت قسم میخورند. فقط میگویند الان وقتش نیست! میگویند شما اهلش نیستید و ما هم ضعفیم و نمی توانیم! خیلی وقتها نقد های شکست طلبان خط و مرز ظریفی با انتقاد انقلابی و پیش برنده در صف خودی دارند و نباید با این انتقاد اشتباه گرفته شوند. باید با صبر و حوصله تمایز شکست طلبی را با انتقاد صریح و بی رحمانه از کمی و کاستی ها (که یک شرط لازم پیشروی جنبش ما است) توضیح داد. در افتادن با شکست طلبی نباید به میدان دادن به خوشخیالی، لم دادن به وضع موجود و ندیدن ضعف های حرکت سوسیالیستی منجر شود. پایه مادی شکست طلبی را همچنانکه که گفتم یک گرایش واقعی در جامعه تشکیل میدهد که به دلیل سرکوب و اختناق و تبلیغات بورژوازی برقراری سوسیالیسم را ممکن یا به این زودی ها ممکن نمی داند. و اینها که اینگونه فکر میکنند معمولا انسانهای شریفی هستند که بطور بالقوه با ما هستند و وقتی قدرت و استحکام صف سوسیالیستی را ببینند با آن می آیند. نباید اجازه داد اینگونه انسانهای شریف قربانی و طعمه شکست طلبان شوند. نقد بیرحمانه شکست طلبی باید تمام این ظرائف را در نظر بگیرد

- از نقطه نظر متد، شکست طلبان همان متد مشترک سوسیالیسم بورژوایی را دارند. یک ماتریالیسم منجمد و مشاهده ای نوع فوئرباخی. نگاه آنها به انسان و جامعه و طبعا به مارکسیسم و رهبرانش، به لنین و به حکمت، نگاهی غیر تاریخی و مذهبی است. از آنجا که جنبش واقعی کمونیسم کارگری و عروج این جنبش را نمی بینند و به آن باور ندارند در نتیجه مارکسیسم یعنی تئوری همین جنبش برای آنها صرفا کتابها و نقل های خارج از متن مارکس و حکمت است که باید منافع مقطعی آنها را توجیه کند. نکته جالب این است که به مارکسیسم رجوع میکنند تا شکست و امکان ناپذیری سوسیالیسم در این قرن بیست و یک و در اوضاع مساعد ایران را به ما نشان دهند! حال آنکه مارکسیسم از بدو پیدایش اش از همان مانیفست کمونیست تئوری انقلاب کارگری و به پیروزی رساندن این انقلاب نه در 200 سال آینده بلکه در همان قرن نوزده بود
از لحاظ سیاسی تئوری های شکست طلبان متفاوت است. چرا که هرکدام در عین حال انعکاس وضعیت خاص سیاسی و اجتماعی هستند که شکست طلب برای توجیه خود به وجهی از تئوری های موجود بورژوایی چنگ می اندازد. ما تاکنون شاهد بوده ایم که چطور مثلا برخی در مقابل اصلاحات لنگ انداختند و ما را لعن نفرین کردند که میخواهیم جنبش سرنگونی را در مقابل دوم خرداد دامن بزنیم. فرمودند مجاهدینی شده اید! گفتند در مارکسیسم سرنگونی نداریم! انقلاب داریم که آنهم وقت گل نی موسم اش میرسد. فعلا باید رفت با بخشی از بورژوازی صنعتی متحد شد و تحولات اقتصادی بوجود آورد! ما شاهد بودیم که چطور در مقطعی دیگر گفتند سوسیالیسم مردم را رم میدهد. این که هست جنبش سرنگونی است، انقلاب ما نیست. اگر بگویید سوسیالیسم نیرو از دست میدهیم. اصلا اینقدر انقلاب انقلاب نکنید. فعلا یک تحولات دمکراتیک لازم است. که آنهم میشود با شرکت در دولت نوع حجاریان تامین کرد. انقلاب ما انشاء الله بعدا می آید. و بالاخره شاهدیم که چگونه امروز به ما میگویند سوسیالیسم یک شعار اثباتی است و نباید آنرا در صدر تبلیغات حزب قرار دهیم. اینرا متوجه نیستند که جمهوری سوسیالیستی سلبی ترین شعار است. چرا که اعلام میکند کمونیست ها دارند می آیند که شر جمهوری اسلامی را بکنند و سوسیالیسم را برقرار کنند. پلاتفرم کسب قدرت سیاسی حزب را قبول ندارند و میگویند الان موقع "حزب رهبر و حزب سازمانده" است. که حزب رهبر و حزب سازمانده نیز دیدیم آن حزبی است که در آن یک اشرافیت هست و اگر پلنوم اش به رفقایی رای نداد، رای اش "سازمان یافته" است. حتی بیش از این، تا آنجا پیش میروند که حرفهای چند دهه نشخوار شده بورژوازی و متفکرین اش را دوباره بجوند: که مارکس خوب بود اما لنین ایدئولوژیک بود. البته درافزوده هم دارند: تازه خود حکمت هم داشت از زیر آوار کمونیسم ایدئولوژیک لنین سر بر می آورد که سرطان مهلتش نداد. تحزب لنینی و انضباط حزبی مال چپ سنتی است. این حزب هم چپ سنتی شده یا دارد میشود، سرکوب میکند و جراحی میکند و خلاصه به راه استالین میرود و... در یک کلام همه نقد دمکراتیک به لنین که همزاد تبلیغات بورژوازی در دوره جنگ بر علیه سوسیالیسم بود را رونویس میکنند و به حزبی می چسبانند که تنها منبع امید تامین رهبری و پیروزی سوسیالیسم در ایران است. یعنی همان کاری که آقای حجاریان و شرکاء و کل راست جامعه اینروزها در مقابله با "شبح لنین" مشغول آنست
این به اصطلاح تئوری ها را ما جواب داده ایم و بازهم باید با جدیت جواب داد. اما به نظر من آنچه که شکست طلبان را منزوی و حاشیه ای کرده و برد تلاشهای آنها را محدود کرده و میکند خود واقعیت است. اگر جنبش کارگران و مردم علیه جمهوری اسلامی چنین گسترش نمی یافت و دمبدم چپ تر نمی شد و شعارهای چپ و سوسیالیستی با چنین اقبال وسیعی روبرو نمی شد، اگر اوضاع به بن بست رسیده دنیا چنین تشنه عروج کمونیسم کارگری و شعارها و افق اش نبود، شکست طلبان روزهای پر آرامش تری میتوانستند داشته باشند

- جواب شکست طلبان اساسا پراتیک و عمل سیاسی است. طبعا مبارزه نظری جای خود دارد و باید معنی سیاسی و واقعی تزها و پرچم شکست طلبان را در هر مورد معین نشان داد. اما جواب در نهایت پراتیک و پیشروی عملی جنبش کمونیسم کارگری و حزب آن است. تنها پیروزی در نبردهای وسیع و اجتماعی و نشان دادن لیاقت و توانایی جنبش و حزب ما برای سرنگون کردن جمهوری اسلامی و بدست گرفتن امور جامعه و در یک کلام باز کردن چشم انداز پیروزی سوسیالیسم است که بهانه های شکست طلبان را میگیرد و تکیه گاه اجتماعی آنها را باریک تر میکند. دقت کنیم که یک "هنر" و یک هدف و معیار موفقیت شکست طلبان در این است که چقدر ما را به خودمان مشغول کنند و از اهداف اجتماعی و سیاسی و پیشروی در عرصه سیاست به معنای وسیع بازمان بدارند. هرچقدر ما مشغول خود شویم و "رخوت و رکود" داشته باشیم و یا دچار "زوال و بحران" شویم، شکست طلبان "پیروز" شده اند! شکست طلب برای پیروزی احتیاج به تلاش هرکولی ندارد. کوچکترین خرابی و سستی که در ما ایجاد کند (مثلا چند عضو را از صفوف ما بکند) کار خود را کرده است. بورژوازی زحمت بزرگ کردن و در بوق کردنش را میکشد. و خراب کردن همیشه به مراتب دشوارتر از ساختن است. بعلاوه کمترین عدم موفقیت ما خود به خود در کیسه شکست طلب میرود. حتی سرکوب و اختناق و کشتار جمهوری اسلامی و کند کردن پیشروی جنبش و حزب ما به این واسطه ، خودبخود به نفع شکست طلبان است. لذا پراتیک هرچه گسترده تر و محکم تر سیاست ها و پلاتفرم های حزب و دفاع هرچه قاطعانه و نظری و عملی از حزب و پیشروی عملی کمونیسم پاسخ نهایی شکست طلبان است

- و بالاخره، اهمیت توجه به شکست طلبی و بررسی دقیق این جریان فقط این نیست که برخی حرکات و اتفاقات گذشته و یا حال را از زاویه ای دیگر توضیح میدهد. بلکه مهمتر، شناخت و نقد این پدیده قدرت پیش بینی روندهای آتی را به ما میدهد. با توجه به زمینه های عینی و منافع طبقاتی و دلائل مادی که در پس شکست طلبی هست، هرچه مبارزه طبقاتی حادتر بشود، هرچه شانس کمونیسم و پیروزی انقلاب کارگری قوی تر بشود، احتمال این هست که با شکست طلبی حتی بشکل خیره کننده ترش روبرو شویم. شکست طلبی البته همانطور که گفتم یک جریان پایدار و قائم به ذات نیست و نقش مقطعی دارد. اما در عین حال یک جریان دائما باز تولید شونده است. نباید فکر کرد پرچم های شکست طلبی که فی الحال بلند شده اند آخرین ها خواهند بود. تا وقتی سوسیالیسم پیروز و برقرار نشود، شکست طلبی معنی دارد و بلند کردن پرچم آن خریدار. بهمه این دلایل شناختن این جریان و افشاء و خنثی کردن آن، آبدیده کردن صفوف خودمان در قبال حملات و تزها و تئوریهای شکست طلبانه و انحلال طلبانه، خود یکی از شرایط پیروزی انقلاب کارگری و جنبش کمونیسم کارگری و تحقق سوسیالیسم همین امروز است


....................................................


در حاشیه نشریه خاک 24
شکست طلبی چپ و "تز یازدهم
مصطفی صابر

در آخرین لحظاتی که مطالب نشریه برای صفحه بندی میرفت، دوستی نشریه خاک شماره 24 را برایم فرستاد و فقط فرصت آن بود که خیلی سریع دو مقاله آنرا نگاه کنم. مقاله بهروز کریمی زاده (که در این شماره می آید) و مقاله شاهو رستگاری تحت عنوان "ایران صحنه جدال آلترناتیو" ها
باید اعتراف کنم که این سعادت و فرصت را نداشته ام که خاک را دائما دنبال کنم. اما احساسم این هست که این شماره چپ تر و بهتر است! اگر اشتباه میکنم مرا ببخشید. اما خواستم احساسم را بگویم و البته فضای جامعه که چپ میشود طبعا "خاک" هم بوی چپ تر و رادیکالتری به خود میگیرد. تصویری که بهروز کریمی زاده در سرمقاله اش از این شماره میدهد، بدرستی با دو جریان مرزبندی دارد. آنهایی که فکر میکنند آمریکا می آید و تکلیف مملکت را تعیین میکند و آنهایی که فکر میکنند همین رژم را یواش یواش میشود سر عقل آورد. هشدارهایی که میدهد درست و تاکید او بر تز یازدهم مارکس در نقد فوئرباخ (فلاسفه دنیا را به انحاء گوناگون تفسیر کردند، مساله اما تغییر آنست) درست است و اینکه اکنون چپ و طبقه کارگر کلید رهایی مردم را از منجلابی که در انتظارشان است را در دست دارد. اما به نظر من همه این احکام درست هنوز چیزی کم دارد. به اینکه چه چیز اینجا کم است بعدا بیشتر میپردازم. در یک کلمه حزب، حزبیت و تشکل حزبی است. نمی شود بدون یک حزب قوی منظم و منسجم بقول بهروز آزادی و برابری را بر فراز جامعه بلند کرد و درست سر بزنگاه نزنندت و نابودت نکنند. حزب قوی، تشکل توده های وسیع مردم حول یک ستون فقرات حزبی که نقشه کل راه را دارد یک شرط اساسی پیروزی مردم در طوفانی است که در پیش است. گفتم در این مورد باید بیشتر صحبت کنیم. و اینکه چگونه اکنون شرایط رفته رفته دارد طوری میشود که باید فعالیت از نوع حزبی (و منظورم سیاسی و متشکل است) را به رژیم اسلامی تحمیل کرد. اما به نظرم بهروز به جز مرزبندی با دو جریانی که بالاتر اشاره رفت باید با جریان سومی هم مرزبندی روشنی میداشت که ندارد. و آن شکست طلبی چپ است
این ضرورت مرزبندی با شکست طلبی چپ با خواندن مقاله شاهو رستگاری به ذهنم خطور کرد. اول اینرا بگویم خیلی از نکات مقاله شاهو به نظر من خوب و درست است. ولی اولا مقاله ناتمام است یعنی گویی در آخر دم اش بریده میشود و بدقت سراغ الترناتیو چپ که خودش وعده داده نمی رود. که این به نظرم ناشی از درجه تفسیر گرایانه بودن مقاله است و ناشی از ایراد دوم است. (امیدواریم بتوانیم این مقاله را بعدا چاپ و مفصلتر نقد کنیم که بی انصافی نکرده باشیم!) ثانیا و مهمتر نوعی شکست طلبی و اینکه "چپ ضعیف" است و "فعلا تحولات دمکراتیک است" و غیره در مقاله او هست که گویا باید یک دویست سال دیگری هم بجنگیم تا تازه چپ در آن مملکت به جایی برسد. به نظر من این جنیوریسم و خودکوچک بینی چپ اصلا درست نیست و به شکست و حاشیه ای شدن اینگونه چپ ها می تواند بینجامد
در هیچ دوره ای از تاریخ ایران و در هیچ کجای دنیا ما شاهد جنبش وسیع و توده ای چپی که اکنون در ایران وجود دارد نبوده و نیستیم. به همین شعارهای معلمان دقت کنید. به شعارهایی که توده معلمان تکرار میکنند، یک ذره توهم به دمکراسی و ناسیونالیسم و غیره درش نیست. شعارها به نظر من عمیقا زمینه های سوسیالیستی دارد و اگر مستقیما نمی گوید سوسیالیسم به خاطر توازن قوای نامساعد است. وگرنه معلم و کارگر و پرستار و دانشجو امروز در آن مملکت چپ است. در جایی مثل دانشگاه میتواند شعارش (یا سوسیالیسم یا بربریت) بار بالا ببرد ولی در سطح توده ای این احتیاج به مرحله ای دارد که توده مردم بتوانند به میدان بیایند و حرفشان را بزنند. و البته باید چپ بتواند خود را بعنوان مدعی جارو کننده جمهوری اسلامی، مدعی کسب قدرت سیاسی و تغییر اوضاع نشان بدهد و این باز ما را به همان بحث حزب که بالاتر گفتم میرساند. اما شکست طلبی چپ (که متاسفانه اکنون کسانی مثل کوروش مدرسی پرچم آنرا بدست گرفته اند، به شماره قبل رجوع کنید) برای پیشروی جنبش چپ (که فقط میتواند چپ کارگری و کمونیستی باشد) سم است. چپی که با وجود این همه به چپ چرخیدن جامعه که نشانه هایش از سر و روی جامعه می ریزد، از شانزده آذر گرفته تا هشت مارس، از جنبش دفاع از حقوق کودک گرفته تا اعتراض معلمان و غیره، خودش را کوچک و ناتوان می بیند فقط نشان بدهد نمی خواهد کاری کند. نشان میدهد که چپ نیست! ادای چپ را درمیاورد اما عملا به راست واگذار میکند! اتفاقا همان تز یازدهم نقد مارکس به فوئر باخ را نمی خواهد جدی بگیرد و عملی کند
همه اینرا میدانیم که هیچگاه نمی آیند قدرت و اداره جامعه را دودستی تقدیم چپ کنند. چپی که نخواهد قدرت را بگیرد، از آن حرف نزند و برایش نجنگد، برایش سازمان ندهد، آنهم در اوضاع و احوال مساعدی نظیر اوضاع ایران، هرگز پیروز نخواهد شد. چپی که فکر میکند از پیش آلترناتیو چپ ضعیف است و برای ما آیه یاس بخواند که "فروپاشی میشود" و آن که نباید بر سر مردم می آید، پیش از شروع مسابقه رگ پایش گرفته و از دور خارج میشود! در مورد این شکست طلبی باید بیشتر صحبت کرد، اما فعلا در این وقت محدود دوست داشتم همین نکات را به اطلاع دوستان خاک و خوانندگان برسانم