Wednesday, April 18, 2007

جنگ و سرنگونی؛ چپ دانشگاه: خطر پاسیفیسم و ناسیونالیسم

جنگ و سرنگونی
چپ دانشگاه: خطر پاسیفیسم و ناسیونالیسم

مصطفی صابر

جواب جنگ سرنگونی است
شاید کمی افراطی به نظر بیاید. اما اگر این افراط در فرمولبندی موضوع را روشن کند ایراد ندارد. جواب جنگ، همین جنگ معینی که این روزها صحبتش هست، قبل از هرچیز سرنگونی جمهوری اسلامی است. چه برای اینکه جلوی جنگ را بگیریم و چه برای اینکه اگر شروع شد فورا آنرا ختم کنیم و لطمات آنرا کم کنیم، در همه حال جواب واقعی سرنگونی فوری جمهوری اسلامی و برقراری حاکمیت بلافصل و مستقیم خود مردم است. جواب جنگ، بویژه در داخل ایران، این نیست که هم علیه جمهوری اسلامی باشیم و هم علیه آمریکا. جواب جنبش "ضد جنگ" نیست. جواب "جنبش صلح" نیست. جواب حتی پنجاه، پنجاه علیه هردو سوی جنگ نیست. اینها همه افتادن به دام پاسیفیسم و نوعی ناسیونالیسم است. از لحاظ عملی هم این موضع برای مردم فاجعه است. چیزی از مصائب آنها کم نمی کند. راه واقعی در مقابله با این جنگ معین در جلویشان قرار نمی دهد. حداکثر فقط بیان اعتراض و نارضایتی است. موضع دخالتگرانه ای در مقابل جنگ نیست. آنها را قربانی جنبش های اصلی بورژوازی و دنباله رو بی اثر در سیاست میکند
اگر کسی واقعا ضد جنگ است، اگر کسی واقعا صلح میخواهد و اینها برایش صرفا شعار نیست، سریع ترین راه تحقق آن در اوضاع کنونی سرنگونی جمهوری اسلامی است. اگر میشد دولت آمریکا را هم سرنگون کرد، اگر جنبش انقلابی در آمریکا و اروپا در جریان بود سریعترین راه این بود که دولت های آنجا و ارتش ها و ناو و هواپیما هایشان را زمین گیر کرد و اجازه جنگ نداد. هر چقدر هم بشود باید این کار را کرد. اما بطور واقعی همچه خبرهایی نیست. مردم در غرب خواهان جنگ نیستند و بشدت علیه آن هستند. اما از زاویه "انساندونستانه" و حفظ اوضاع سابق. رهبری این اعتراض هنوز پاسیفیستی است. شعار اصلی اش "نه به جنگ" و "صلح" است. اهل دخالتگری و ممانعت عملی و فوری از جنگ نیست. باید در این جنبش فعالانه شرکت کرد و سعی کرد بر آن تاثیر گذاشت. اما چشم انداز فوری شکل گیری یک رهبری دخالتگر و کمونیستی در این اعتراضات نیست. اما خطر جنگ جدی و فوری است. باید در قبال آن کار موثرتری کرد
و این از عهده مردم، طبقه کارگر و چپ در ایران ساخته است. در ایران یک جنبش انقلابی سرنگونی وجود دارد. مردم ایران، کارگران و زنان و جوانان در ایران میتوانند تحت رهبری کمونیست ها جمهوری اسلامی را سرنگون کنند و اداره امور خود را بدست بگیرند. هر اندازه فعالانه تر در این راه پیش رویم ما یک راه واقعی و شدنی مقابله فوری با این جنگ را باز کرده ایم. با سرنگونی جمهوری اسلامی است که فورا همه بهانه های آمریکا و دول غرب را از آنها میگیریم و خلع سلاح میکنیم. با سرنگونی جمهوری اسلامی است که حتی همان جنبش ضد جنگ پاسیفیستی را دخالتگر تر و فعال تر میکنیم. اگر این جنبش از زاویه انساندوستانه مخالف جنگ است، در صورتی که در ایران به جای یک رژیم وحشی خود مردم و آزادی و برابری بر سر کار باشد، صدبار فعالانه تر علیه جنگ ظاهر خواهد شد. ما جلوی کروزها و قدرت وحشتناک نظامی آمریکا را در عمل فقط با سرنگونی جمهوری اسلامی و برقراری آزادی و برابری و جلب حمایت مردم دنیا میتوانیم بگیریم. این یک راه حل واقعی است. هرگونه کند کردن تیزی این راه حل واقعی از لحاظ اصولی غلط و از لحاظ عملی فاجعه برای مردم ایران و جهان است
ما بی تردید مخالف این جنگ هستیم. اما مخالفت ما قبل از هر چیز از اینجا بر میخیزد که این جنگ مبارزه مردم علیه جمهوری اسلامی را قیچی میکند. زندگی آنها را نابود میکند و فضای میلیتاریستی و تبلیغات ناسیونالیستی را دامن میزند. آنها را محتاج حکومت میکند و بر عمر جمهوری اسلامی می افزاید. یعنی مخالفت ما با جنگ هم از سر این ارزیابی است که جنگ رهایی از شر جمهوری اسلامی را عقب می اندازد و یا اوضاع بدتر از جمهوری اسلامی را تحمیل میکند. اگر جنگی باشد که به مردم آسیبی نزند، جمهوری اسلامی را نابود کند و مردم را مستاصل و از میدان بدر نکند و زندگی مدنی سیر عادی خود را طی کند، چه باک؟ اما میدانیم در دنیای واقع درست خلاف این است. جنگ را دقیقا به این خاطر راه می اندازند که مردم را از میدان بدر کنند. جنگ راه می اندازند که خودشان از بالا و در فضای ارعاب و استیصال مردم مساله قدرت را حل و فصل کنند. در نتیجه ما هم نباید اصل قضیه یعنی دخالت در اوضاع را، که در ایران هیچ معنی جز دخالت بر سر مساله قدرت و کسب قدرت سیاسی ندارد، کمرنگ کنیم و بطور کلی مخالف جنگ باشیم. نباید در مخالفت با جنگ آنقدر از محیط واقعی انتزاع کرد که سرنگونی جمهوری اسلامی در حاشیه قرار بگیرد و یا حتی هم عرض با مخالفت با جنگ مطرح شود. مبارزه علیه این جنگ یعنی دامن زدن مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی و سازمان دادن مردم برای گرفتن امور بدست خودشان. یعنی به زیر کشیدن جمهوری اسلامی و تصرف قدرت توسط خود کارگران و مردم متشکل و سازمانیافته برای اجرای خواسته های خودشان. یعنی انقلاب کارگری. یعنی سوسیالیسم

"چپ رادیکال" چه میگوید؟
این نکات به این شکل وقتی برایم مطرح شد که مصاحبه آقای مرتضی اصلاحچی با سایت ایران امروز را خواندم. دلم میخواست اینها را خطاب به ایشان و دوستان "چپ رادیکال" در دانشگاه که مثل ایشان فکر میکنند بگویم. این مصاحبه را در همین شماره چاپ کرده ایم. خوبست نگاهی به این مصاحبه داشته باشیم. امیدوارم بعد از بررسی آن شما هم قانع شوید که چرا جواب این جنگ از نظر مردم، کارگران و کمونیستها اساسا سرنگونی جمهوری اسلامی است
تهدید جنگ همه جامعه را نگران و فکر همه را به خود مشغول کرده است. "چپ رادیکال" دانشگاه هم طبعا فکرش مشغول این موضوع است و حتی فراتر از فکر کردن جنب و جوش های عملی هم در جریان است. بچه ها در تدارک راه انداختن "جنبش ضد جنگ" و "جنبش صلح" و از این گونه حرکات هستند. (که به نظرم این جنب و جوش خیلی خوب است.) آقای مرتضی اصلاح چی هم به نمایندگی از این چپ در سایت دوم خردادی ایران امروز تریبون یافته و حرفهایی زده است که انصافا چپ است. اما همه مساله این است که این حرفهای چپ هنوز به اندازه کافی چپ نیست. هنوز سایه روشن هایی چپ سنتی، چپ ضد امپریالیست و جهانسومی را بر خود دارد که اگر کل "چپ رادیکال" دانشگاه درهمین جهت سیر کند میتواند "از دنده راست بیدار شود
خلاصه صحبت آقای اصلاحچی این است که ایشان علیه این جنگ است (جنگی که آمریکا ممکن است علیه جمهوری اسلامی راه بیندازد، جنگی که همه دنیا از خطر آن بیمناک است.) علیه هردو سوی این جنگ، یعنی هم آمریکا و متحدینش و هم جمهوری اسلامی است. راه مقابله با این جنگ را یک جور "قطب سوم" ی میداند که مقابل این جنگ می ایستد و این باید خود مردم ایران باشند. اینها حرفهای نادرستی نیست. ولی به نظرم یک نکته اصلی در آن کمرنگ است. و آن اینست: راه مقابله با این جنگ تا آنجا که به مردم ایران برمیگردد سرنگونی جمهوری اسلامی است. و وقتی کمی دقیق شویم متوجه میشویم که اتفاقا همه مسائل نظری و عملی حول جنگ فعلی، بخصوص وقتی داریم در چهارچوب داخل ایران صحبت میکنیم، سرانجام سر همین نکته یعنی سرنگونی جمهوری اسلامی گره میخورد. یک موضع چپ، سوسیالیستی و کارگری، یک موضع انسانی و دخالتگر در قبال این جنگ نمی تواند در حد مخالفت با هردو سوی این جنگ باقی بماند. چنین موضعی در دنیای واقعی به یک جور پاسیفیسم می انجامد و خواه و ناخواه آنرا در چهارچوب ناسیونالیستی و دفاع از جمهوری اسلامی قرار میدهد. و به این اعتبار دست جریانات راست و "امپریالیستی" را باز میگذارد تا جنگ و جنگ طلبی شان را تحت لوای رهایی از شر رژیم اسلامی توجیه کنند. و خلاصه اگر بدست این موضع پاسیفیستی باشد در آخر روز سر چپ، سر کارگر و سر مردم شریف و صلح طلب و آزادیخواه بی کلاه می ماند
(در رابطه با موضع پاسیفیستی در قبال "جنگ تروریستها" به نوشته های منصور حکمت دنیا بعد از یازده سپتامبر رجوع کنید. بخش دوم آنرا در همین شماره چاپ میکینم

مشکل یافتن تضاد
اما چطور آقای اصلاحچی در معرض در غلتیدن به این موضع پاسیفیستی – ناسیونالیستی قرار میگیرد؟
از لحاظ نظری و متدولوژیک آنجا دچار این لغزش میشود که ایشان متوجه مساله اصلی و مشخص در این جنگ نیست و غرق در فرمول "هم علیه این و هم علیه آن" شده است
:خودشان اظهار نظر خیلی جالبی در مورد متد دارند
"همواره گروههای سیاسی ما در شناختن تضاد دچار مشکل بوده اند و در اینگونه مواقع به نادرست جانب یکی را گرفته اند. هم اکنون هم عده ای می گویند که باید به طور مقطعی در برابر امریکا پشت جمهوری اسلامی ایستاد و عده ای هم می گویند که امریکا می تواند ایران را دموکراتیک کند که به نظر من کاملا اشتباه است. ما باید به همان اندازه که علیه امپریالیسم امریکا مبارزه می کنیم علیه استبداد و ارتجاع مذهبی جمهوری اسلامی نیز موضع بگیریم
درست میگویند گروههای سیاسی ما، و مشخصا چپ سنتی که متد مثلا مارکسیستی را از "در باره تضاد" مائو و یا "اصول مقدماتی فلسفه" جرج پلیتسر یاد گرفته است در "شناختن تضاد دچار مشکل بوده اند". در واقع مقوله "تضاد" در این متد چیزی نیست جز سیستم تراشی برای توجیه منافع مادی ساده ای تحت عنوان "تضاد عمده و تضاد فرعی" و غیره. تا اینجا را درست میگویند. اما ایشان ظاهرا راه تازه و صحیحی پیدا کرده اند: علیه هر دو قطب بودن ولی درست به یک اندازه! هم علیه آمریکا، هم علیه جمهوری اسلامی. "ما باید به همان اندازه که علیه امپریالیسم آمریکا مبارزه میکنیم علیه استبداد و ارتجاع مذهبی جمهوری اسلامی نیز موضع بگیریم
به نظر من همان اندازه که جستجوی چپ سنتی ما برای پیدا کرد "تضاد" غیر مارکسیستی و غیر دیالکتیکی بوده است، تز "علیه دو قطب به یک اندازه" هم میتواند غیر مارکسیستی باشد. همه مساله این است که مارکسیسم از پیش سیستمی از تضاد ها و قطب ها و روابط متقابلشان ندارد. مارکسیسم از لحاظ متد یعنی بررسی مشخص و تجرید واقعی و علمی از واقعیت زنده، کشف روابط درونی، قانونمندیها و درک جوهر یک پدیده که بتواند تمام خصائل مشخص آنرا توضیح دهد. بنا بر این باید به لیست مشکل گروههای سیاسی ما در شناختن تضاد یک مشکل جدید را هم اضافه کرد: مخالفت پنجاه پنجاه با دوقطب یک پدیده واحد. اینهم به همان اندازه "شناختن تضاد" نزد گروههای سیاسی ما متافیزیکی و غیر واقعی از کار در می آید. متد مارکسیستی ساده تر و زمینی تر از این حرفهاست: واقعیت زنده تر و چموش تر از این است که در این فرمولبندی ها بگنجد

و دو اشتباه نظری سیاسی
بحث متد همینقدر فعلا کافیست. مساله از لحاظ سیاسی چیست؟ نگرانی آقای اصلاحچی ظاهرا گسترش یک "توهم نجات بخش" در جامعه و در محیط دانشگاه است. این توهم که گویا آمریکا جمهوری اسلامی را می اندازد و دمکراسی می آورد. آقای اصلاحچی و "چپ رادیکال" میخواهد علیه این "توهم نجات بخش" بایستد. از سوی دیگر گرایش دیگری هم هست که میگوید در مقابل خطر جنگ باید از جمهوری اسلامی دفاع کرد. آقای اصلاح چی میخواهد مقابل اینهم بایستد. بقول خودشان این راه رفتن روی لبه شمشیر است. اما به نظر من کل اینجور نگاه کردن گرچه خیلی نکات خوب و درست دارد ولی باختن عرصه به راست است. چرا؟
بگذارید ابتدا یکی دو اشتباه نظری – سیاسی آقای اصلاحچی را متذکر شویم تا به جواب نزدیک شویم
اول: فکر میکنند پایه مادی این "توهم نجات بخش" خرده بورژوازی است که از جنبش اصلاحات مایوس شده و حالا چشم به خارج و رژه سربازان آمریکا دوخته است. این اشتباه است. به نظر من نه فقط خرده بورژوا بلکه بسیاری از مردم از جمله کارگران هم اگر جریان جدی و محکم چپ در جامعه که پرچم سرنگونی جمهوری اسلامی را برافراشته نبینند، چه بسی با همین "توهم نجات بخش" بروند! مردم سرنگونی و رهایی از شر جمهوری اسلامی میخواهند. اگر کسی بیاید بگوید ما این کار را با نیروی نظامی آمریکا انجام میدهیم، این میتواند بطور جدی برد داشته باشد. جواب این "توهم نجات بخش" فقط توضیح و تبلیغ اینکه ببینید بر سر مردم عراق چه آمده است نیست. خب مدافعین آن میتوانند به مردم بگویند: ما تضمین میکنیم اوضاع عراق تکرار نشود. (خصوصا اینکه بطور واقعی هم بدلائل گوناگون اوضاع ایران متفاوت است!) و پر واضح است که باز بقول آقای اصلاحچی قدرت تبلیغی آن حضرات به مراتب قوی تر است. حتما باید کوشید این تبلیغات را خنثی کرد و معنی واقعی جنگ را نشان داد. اما این کافی نیست. جواب این "توهم نجات بخش" حتی راه انداختن "جنبش ضد جنگ" و یا راه انداختن "قطب سوم" علیه هردو سوی جنگ نیست. بلکه پاسخ به این "توهم نجات بخش" قبل از هرچیز میتواند این باشد که مردم جریان و روند واقعی و کم خطرتری را برای سرنگونی جمهوری اسلامی ببینند. اگر "توهم نجات بخش" برد دارد، دقیقا به خاطر این است که وعده سرنگونی و رهایی از شر رژیم اسلامی را به وسائل مادی و ممکن (ولو خطرناک و فاجعه بار) میدهد. مقابله با آن فقط میتواند نشان دادن راه دیگری برای سرنگونی باشد که مادی تر و ممکن تر و کم مخاطره تر باشد
دوم: میگویند: "... اکثریت قاطع مردم انفعال در برابر جمهوری اسلامی را به حمله خارجی ترجیح می دهند." من نمی دانم چطور آقای اصلاحچی با چنین قطعیتی چنین میگوید. به نظر من عکس آن بیشتر صادق است. مردم بی تردید نگران جنگ هستند. مردم بی تردید جنگ نمی خواهند. (چه با در نظر گرفتن تجربه عراق و چه تجربه جنگ هشت ساله.) اما اینکه فکر کنیم انفعال در برابر جمهوری اسلامی را به جنگ ترجیح میدهند خطاست. مردم مادی تر و واقعی تر به سیاست نگاه میکنند. مردم در عین حال بی تردید جمهوری اسلامی را هم نمی خواهند و راست دقیقا روی همین حساب باز کرده و دارد جنگ را بعنوان محمل تحقق خواست مردم توجیه میکند. هم اکنون خود آقای اصلاحچی بدرست نگران "توهم نجات بخش" است. مردم نمی گویند خیر جنگ نمی خواهیم بگذار همین جمهوری اسلامی سر کار بماند. (اینرا فقط جنبش خاصی در جامعه میگوید!) اگر کسی بتواند قاپ آنها را بدزدد که ما یک جنگی میکنیم که جمهوری اسلامی برود و خیلی هم به شما آسیب نرسد، در پی او میروند. این مردم را فقط وقتی میشود از رفتن به زیر پرچم "توهم نجات بخش" مانع شد که چپ به جای مشغول شدن یا دستکم علاوه بر مسغول شدن به "جنبش ضد جنگ علیه آمریکا و جمهوری اسلامی"، نشان بدهد که توان و شایستگی لازم را دارد که شر جمهوری اسلامی را کم کند. بازهم تکرار میکنم، جواب چپ به جنگ جنبش ضد جنگ نیست. قبل از هرچیز رهبری و سازماندهی جنبش سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی است

جنگ و جنبش های اجتماعی
به نظر من اشتباهات فوق صرفا نظری و معرفتی نیستند، جنبشی اند. آقای اصلاحچی و "چپ رادیکال" هنوز وابستگی هایی به چپ قدیم و جنبش ملی اسلامی دارد. هنوز به اندازه کافی به سمت چپ نچرخیده و موضع چپ و سوسیالیستی و کارگری را در قبال این جنگ نمایندگی نمی کند. اگر موضوع را کمی عمومی تر در متن واقعی مبارزه طبقات و جنبش هایشان بررسی کنیم این نکته را بهتر میتوان نشان داد
اتفاقی که در ایران دارد می افتد عبارت از این است: جنگ به دلائل گوناگون، از جمله بن بست سیاست های میلیتاریستی و نظم نوینی آمریکا، و همینطور بن بست و بحران جمهوری اسلامی، به یک ضرورت از نقطه نظر منافع بورژوازی تبدیل شده و احتمال آن خیلی بالا رفته است. در صف بورژوازی دو جریان دارد شکل میگیرد یا شکل گرفته
1) جریانی که موافق جنگ و جایگزینی جمهوری اسلامی در این پروسه و کسب قدرت توسط بخش دیگری از بورژوازی (ناسیونالیست های پروغرب، اعم از سلطنت طلب و جمهوری خواههای پروغرب و غیره) است. این جریان جنگ را توجیه میکند، از آن خوشنود است و آنرا تنها وسیله ممکن رهایی از شر جمهوری اسلامی قلمداد میکند
2) جریانی که با سرنگونی جمهوری اسلامی افول خود را می بینید و راه خود را به قدرت از طریق حفظ و تعدیل و اصلاح جمهوری اسلامی موجود دنبال میکند و لذا مخالف جنگ است. این جریان در واقع شکل بروز همان جنبش ملی اسلامی حول جنگ است. جناح راست این جریان در قدرت است (و از جنگ هم تحت شرایط معین و بطور محدود بدش نمی آید چون تنها راه نجات بقای خود میداند) و جناج میانه و چپ این جریان که عمدتا در اپوزیسیون است، طیف وسیعی از میلیون، جمهوری خواهان ملی و لائیک و دمکرات و "چپ" را در برمیگیرد. این جریان میکوشد از تمایلات انساندوستانه و ضد جنگ مردم به نفع اهداف خود استفاده کند. فاجعه را در این می بیند که یک عده میخواهند جنگ راه بیندازند که جمهوری اسلامی برود. اما فی الواقع امر سیاسی اش آن فاجعه نیست، اگر بود قبل از همه علیه فاجعه جمهوری اسلامی می ایستاد. مساله اش حفظ جمهوری اسلامی و حکومت جنبش خویش و حداکثر تعدیل آنست. حتی بر خلاف آنچه که ادعا میکند مساله اش مخالفت با "دخالت آمریکا" و "دخالت خارجی" و نظیر این نیست. بخش هایی از همین جنبش هر روز دارد دنبال خریداری برای متاع خود در آمریکا و اروپا میگردد. (از گنجی گرفته تا عبادی تا حتی "چپ" ترهایشان.) "چپ" های این جریان البته کسانی هستند که چاشنی "امپریالیسم" و "مقابله با تجاوز امپریالیستی" و به عبارت دیگر ناسیونالیسم چپ، خلقی و جهانسومی را هم وارد میکنند. سعی میکنند روبه توده ها تعبیر "مارکسیستی" و "کارگری" در توجیه قرار گرفتن در کنار جمهوری اسلامی و علیه آمریکا، یعنی در صف همین جریان دوم بیاورد
به نظر من "چپ رادیکالی" که آقای اصلاحچی تعریف میکند در منتهی الیه چپ این جریان دوم قرار گرفته است. آنقدر چپ است که با جمهوری اسلامی نیز مرزبندی هایی دارد و صراحتا میگوید علیه رژیم است. حتی از "قطب سوم" علیه هردو سوی جنگ صحبت میکند. اما گاردش در مقابل جنبش ملی اسلامی باز است. ولی وقتی خوب دقت میکنید می بینید کار کشته های جنبش ملی اسلامی (مثل سایت ایران امروز) به "چپ رادیکال" مورد نظر آقای اصلاحچی گوئی به عنوان سازمان جوانان جنبش خودشان نگاه میکنند که رادیکالیسم اش از سر شور جوانی است و به موقع سر عقل می آید! یک دور دیگر سوالات را بخوانید تا ببینید چطور دارد به آقای اصلاحچی میگوید شما که هم علیه امپریالیسم آمریکا هستید و هم علیه جمهوری اسلامی، بالاخره وجه تشابهاتی بسیاری با ما دارید. شما هم ضد جنگ هستید. ضد آمریکا هم هستید. حالا ضد جمهوری اسلامی اش را یک کاری میکنیم. (فراموش نکنید که ما اینجا داریم از جنبش ملی اسلامی صحبت میکنیم. میشود در چهارچوبه آرمانهای همین جنبش آنقدر جمهوری اسلامی را جرح و تعدیل کرد و "چپ و دمکرات" اش کرد که رضایت خاطر "چپ های رادیکال" را فراهم آورد.) می میفهمم که آقای اصلاحچی هم سعی میکند بگوید که خیر ما با شما نمی آییم. اما آن وجه تشابه ها واقعی اند. سایت ایران امروز حق دارد به "چپ رادیکال" دانشگاه امیدوار باشد. امیدوار است که از "جنبش ضد جنگ" چپ رادیکال چیزی هم به آنها برسد. دستکم اش این است که بوی "همسوئی" های خوشایندی را شنیده است. و یادمان باشد جنگ مقطع حساسی است. جنگ وقتی است که ناسیونالیسم کار خودش را بهتر از هر وقتی میکند. کافیست به ناسیونالیسم جهانسومی و ضد امپریالیستی آلوده باشید. قطب بندی ها چنان حاد میشوند که جریانات خرده اختلافات را کنار میگذارند و بر محور های اصلی کنار هم قرار میگیرند

معنی جبهه سوم چیست؟
در واقع دو جریان بورژوایی در ایران در مقابل جنگ هریک بر وجهی از خواستها و تمایلات مردم میخواهند سوار شوند. جنبش ناسیونالیسم پروغرب بر نفرت آنها از جمهوری اسلامی میخواهد سوار شود و جنگ را بعنوان اهرم سرنگونی و رژیم چنچ از بالا توجیه میکند. جنبش ملی اسلامی بر نفرت و وحشت مردم از جنگ سرمایه گذاری میکند و میکوشد وضع موجود را حفظ کند. ضد جنگ است و مشکلی ندارد که در مقابل جمهوری اسلامی "انفعال" در پیش بگیرد
موضع سوم، یک موضع حقیقتا چپ، یعنی کمونیستی و کارگری عبارت از مخالفت به میزان مساوی با هردو اینها نیست. خود این با همه جنبه های مثبت و خوبی که دارد به نظر من هنوز یک موضع انفعالی است و قربانی این سو یا آنسو خواهد شد. یک موضع حقیقتا چپ از تحلیل مشخص اوضاع و نمایندگی کردن منفعت واقعی کارگران و مردم و دخالتگری برای تغییر اوضاع در می آید. دخالتگری و راه حل واقعی داشتن اینجا خیلی مهم است
اینجاست که به نکاتی که در ابتدای بحث اشاره شد باید برگردیم. چه برای اینکه جلوی این جنگ را بطور واقعی بگیریم و چه وقتی راه افتاد فورا آنرا متوقف کنیم، حربه و سلاح اصلی ما سرنگونی جمهوری اسلامی به نیروی انقلابی خود مردم است. در ابتدای بحث اینرا توضیح دادم که چرا فقط چنین موضعی جواب واقعی و عملی کارگران و مردم در مقابل همین جنگ است. اینجا باید اضافه کنیم که این موضع هم خواست مردم برای رهایی از شر جمهوری اسلامی و هم تمایل طبیعی آنها به گرفتار نیامدن در مصائب جنگ را نمایندگی میکند. در عین حال فقط یک چنین موضعی است که مرزبندی روشن و پیگیری با جنبش های دیگر دارد و قربانی آنها نخواهد شد. این موضع از اینکه هم علیه این باشیم و هم علیه آن در نمی آید. اما بطور واقعی سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی و قدرت گیری مردم (که فقط میتواند در یک جمهوری سوسیالیستی متبلور بشود) پاسخ محکم به کسانی است که بر تمایل مردم برای سرنگونی جمهوری اسلامی دست میگذارند و میخواهند موضوع را از بالای سر آنها حل و فصل کنند و اوضاعی حتی شاید به مراتب بدتر را به آنها تحمیل کنند. در عین حال این موضع مرزبندی روشنی هم با کسانی دارند که برای "جنبش ضد جنگ" در ایران کیسه دوخته اند و میخواهند مرحوم دوم خرداد شان را در پرتو ترساندن مردم از جنگ دوباره زنده کنند. "جبهه سوم" که حزب کمونیست کارگری ایران مطرح کرده است فقط به مقابله با دو قطب جنگ تروریست ها بسنده نمی کند، بلکه دقیقا بر همین وجه مبارزه مردم ایران برای سرنگونی جمهوری اسلامی و برقراری آزادی و برابری تاکید میگذارد. (بیانیه جبهه سوم را مجددا در این شماره چاپ میکنیم.) جبهه سوم در واقع صف فعال کارگران و مردم آزادیخواه است که برای دخالت در سرنوشت خود در مقابل جنگ بورژواها به میدان می آید. در ایران این جبهه سوم چیزی جز صف اعتراض کارگران، معلمان، زنان، جوانان و دانشجویان برای به زیر کشیدن جمهوری اسلامی و بدست گرفتن سرنوشت خود نیست. در مقابل ارتش های بورژوازی کارگران و مردم هم ارتش عظیم صفوف متحد خود را قرار میدهند و در این جنگ از زندگی و آزادی و برابری خود دفاع میکنند. قرار نیست فقط به دو سوی جنگ اعتراض کنند. هرکس اینرا ببیند فورا اینرا هم می بیند که سرنگونی جمهوری اسلامی و تصرف قدرت سیاسی محور اصلی جبهه سوم و هر "جنبش ضد جنگ" چپ و رادیکال در ایران است
آزادی خواهان و برابری طلبان در قالب جنبش ضد جنگ وارد عمل شوند
گفتگوی اخبار روز با مرتضی اصلاحچی از فعالین جنبش دانشجویی پیرامون خطر جنگ
دوشنبه ۶ فروردين ۱٣٨۶ - ۲۶ مارس ۲۰۰۷
مرتضی اصلاحچی دانشجوی فلسفه دانشگاه علامه طباطبائی، دبیر سابق انجمن اسلامی دانشگاه علامه و عضو هیئت رئیسه شورای تهران دفتر تحکیم، وبلاگ نویس و از فعالین جریان چپ رادیکال جنبش دانشجویی است. اخبار روز گفتگویی با ایشان پیرامون نگاه جنبش دانشجویی نسبت به مساله خطر بروز جنگ انجام داده است که در زیر می خوانید
اخبار روز: آقای اصلاحچی، این روزها منابع متعددی از تشدید خطر جنگ و احتمال برخورد نظامی آمریکا و جمهوری اسلامی خبر می دهند. در دانشگاه ها این موضوع با چه حساسیتی دنبال می شود و فعالین دانشجویی احتمال خطر جنگ را تا چه حد واقعی می بینند؟
مرتضی اصلاحچی: بر خلاف آنچه که حاکمیت تلاش می کند به وسیله رسانه های تبلیغاتی خویش در اذهان مردم بقبولاند که هیچ خطری کشور را تهدید نمی کند اما جامعه نسبت به فشارهای بین اللملی که هرروز روند روبه افزایشی پیدا می کند حساس گردیده است. دانشجویان نیز به صورت جدی نسبت به این مسئله حساس اند و فعالین دانشجوئی در حال حاضر به شدت تحولات سیاست خارجی را پیگیری می کنند. در مورد احتمال خطر جنگ نمی توان به صورت قطعی حرفی زد چراکه در حال حاضر نه جمهوری اسلامی ونه امریکا یک سیاست مشخص را پیگیری نمی کنند وبه نوعی در حال تست زدن طرف مقابل هستند امااین مسئله کاملا قطعی است که دیر یا زود از سوی جامعه بین المللی فشارهای سنگینی که کمر جامعه را خم خواهد کرد وارد خواهد شد. به صورت مشخص در مورد خطر جنگ هرکسی با یک تحلیل احتمال جنگ را تخمین میزند و در مجموع این تخمین ها از ۱% تا ۹۹% در نوسان است . با توجه به مورد عراق حتی با ناچیز در نظر گرفتن خطر حمله نظامی این جنگ اینقدر تباه کننده هست که نتوان به راحتی از کنار آن گذر کرد
اخبار روز: چهار سال پیش که آمریکا به عراق حمله کرد، عده ای از دانشجویان و مردم با نگاهی مثبت به این واقعه نگاه می کردند. از جمله حتی گروهی از دانشجویان دانشگاه امیرکبیر بیانیه ای مشهوری را امضا کرده و به دفاع از اقدام آمریکا در عراق پرداختند. آیا هنوز جنگ برای نجات ایران از استبداد، در بین دانشجویان و توده ی مردم طرفدارانی دارد؟
مرتضی اصلاحچی: در آنزمان هیچکس فکر نمی کرد که جنگ عراق تا این حد طولانی شود و هزینه بسیاری نیز بر مردم تحمیل کند اما زمانی که مشخص شد دموکراسی امریکائی چندان هم برای مردم عراق شیرین نبود بسیاری نسبت به نقش امریکا برای تغییر معادلات سیاسی بدبین شدند. متاسفانه هنوز بسیاری اعم از نخبگان و مردم با نادیده گرفتن مصائب حضور امریکا در عراق آرزو می کنند که امریکا نجاتشان دهد. در جنبش دانشجوئی گروههای حاشیه ای وجود دارند که از امریکا دفاع می کنند که ما آنها را لیبرال های پرو امریکا می دانیم. اینان به خاطر ضعف مفرط در تحلیل جامعه و عدم توان برای حضور در معادلات سیاسی منتظر آلترناتیو خارجی هستند. این گروه که فاقد کوچکترین پایگاه جنبشی می باشند عمدتا سرخوردگان دوم خرداد هستند که در حال حاضر هویت سیاسی خود را صرفا در ضدیت با فعالین چپ رادیکال که هم در برابر جمهوری اسلامی و هم علیه امریکا ایستاده اند تعریف می کنند. این گروهها به هیچ عنوان نگران کننده نیستند مسئله مهم ذهنیت نجات بخشی است که کم کم دارد از امریکا در ذهن بخشی از مردم که عمدتا خرده بورژواها هستند شکل می گیرد
اخبار روز: کمی بیشتر در مورد این «ذهنیت نجات بخش» توضیح دهید. تا چه حد گسترده است و چه دلایلی در بروز آن نقش دارند
مرتضی اصلاحچی: همانطور که در پاسخ قبل اشاره کردم این ذهنیت عمدتا در قشر خرده بورژوازی وجود دارد که تا پیش از این به عنوان پایگاه جنبشی دوم خرداد عمل می کردند اما زمانی که اپورتونیسم سیاسی و ضعف عملیاتی دوم خردادی ها در برابر محافظه کاران اشکار شد این قشر که هیچ قالب دیگری برای مبارزه نمی بیند و اصولا به لحاظ پایگاه طبقاتی فی نفسه توانائی هدایت یک مبارزه اجتماعی پیگیر را ندارد نگاهش به سمت خارج متمایل گردیده و رو به پنجره منتظر رژه منجیان امریکائی است. پس از شکست هاشمی در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری گذشته و همگرائی اصلاح طلبان با طیف معتدل محافظه کاران در انتخابات شورای شهر عده بیشتری از اصلاح طلبان سلب امید کردند. به طوری کلی هرچه می گذرد با ناامیدی این قشر از جامعه از نیروهای درون حکومتی این ذهنیت نجات بخش بیشتر تعمیق می شود اما خوشبختانه با {درس گرفتن از} وضعیتی که مردم عراق پیدا کرده اند و ناکار آمدی امریکا در تحقق دموکراسی ای که قولش را داده بود به لحاظ کمی قسمت عمده مردم نسبت به امریکا موضع منفی دارند
اخبار روز: توضیحات شما البته بیشتر در مورد داخل کشور است. در خارج از کشور هم نیروهایی وجود دارند که نه تنها حامی بلکه مشوق حمله ی نظامی به ایران هستند و نه از جنس «خرده بورژوازی» مورد اشاره شما هستند و نه در شمول نیروهای دوم خردادی. آیا نظرات آن ها هم در میان جوانان و دانشجویان و به طور کل توده ی مردم، طرفدارانی دارد؟
مرتضی اصلاحچی: به هر حال کسانی که مدافع یا مشوق حمله نظامی هستند حرفشان یکی است تفاوت اینها در میزان نفوذ و تاثیری است که دارند. خارج از کشوری ها از یک طرف با رسانه های خود تلاش می کنند تا حمله نظامی را تئوریزه کنند و از طرف دیگر عده ایشان تلاش می کنند تا با قدم زدن در راهروهای کنگره [آمریکا] خود را به عنوان الترناتیو سیاسی پس از حمله مطرح کنند. این افراد دو گروه اند. یکی سلطنت طلبان که از قبل مورد لطف امریکا بودند و به مرحمت انها انبوه تلویزیونهایشان مدتهاست که برنامه تولید می کند. اینها آنچنان بردی در میان مردم ندارند اما اگر حمله صورت گیرد مسلما عده ای از آنها سهمی در کابینه خواهند داشت. جریان اصلی لیبرالهای به اصطلاح جمهوری خواه هستند که به صورت جدی تری حول این مسئله کار می کنند و پس از حمله بیشتر قدرت نصیب آنها می شود. به طور کلی خط حمله نظامی کاری به حمایت مردم ندارد چراکه مبتنی بر توان نظامی است بنابراین آنها روی افکار عمومی سرمایه گذاری نمی کنند چون به هرحال اکثریت قاطع مردم انفعال در برابر جمهوری اسلامی را به حمله خارجی ترجیح می دهند. اما از طرفی قسمتی از نیروهایشان را در داخل به لحاظ سیاسی فعال می کنند تا بعدا به عنوان بدنه نیروهائی که از خارج می آیند فعالیت کنند و از طرف دیگر توازن قوا را در برابر فعالین مخالف امریکا حفظ کنند
اخبار روز: مبارزه با این «ذهنیت نجات بخش» بخشی از مقابله با خطر جنگ نیست؟ در این زمینه چه تلاش هایی صورت می گیرد و چه تلاش هایی باید صورت بگیرد؟
مرتضی اصلاحچی: به طور قطع اگر حمله امریکا جدی شود این ذهنیت نجات بخش هرچند هم در ذهن عده کمی وجود داشته باشد می تواند به عنوان جاده صاف کن عمل کند که در ان مقطع خاص طرفداران امریکا می توانند به عنوان یک اهرم تبلیغات سیاسی از ان استفاده کنند بنابراین مبارزه با این ذهنیت کاذب جزئی از مقابله با خطر جنگ است. در این راستا در حال حاضر فعالین چپ رادیکال تا جائی که می توانند به وسیله مقالات با اشاره به جامعه عراق عواقب منفی حضور امریکا را بیان می کنند و از طرف دیگر نیز در مجادله تئوریک با لیبرالهای پرو امریکا درصددند تا این جریان را که این ذهنیت کاذب را تکثیر می کنند در نطفه خفه کنند. این کارها حداقل کارهائی است که می شود کرد اما از انجائیکه در حال حاضر خطر حمله بسیار جدی است فعالین آزادی خواه و برابری طلب می توانند در قالب یک جنبش ضد جنگ وارد عمل شوند. اگرچه این قبیل حرکات تاثیری در سیاست های جنگ طلبانه جمهوری اسلامی و امریکا ندارد اما می تواند نقش موثری در نابود کردن ذهنیت نجات بخش کاذب داشته باشد
اخبار روز: آقای اصلاحچی موضوع اصلی و سوال مهمی که می خواهم مطرح کنم، همین است. اگر خطر حمله به ایران جدی است، برای مقابله با آن جدا از اعلام مخالفت ها چه باید کرد؟ این «جنبش ضد جنگ» که می گوئید باید چه خصوصیاتی داشته باشد و نیروهای شرکت کننده در آن چه کسانی می توانند باشند؟
مرتضی اصلاحچی: به نظر من این جنبش ضد جنگ باید دو خصوصیت عمده داشته باشد از یک طرف باید مخالف امریکا باشد و از طرف دیگر از انجا که فعالین این جنبش اوپوزیسیون جمهوری اسلامی هستند باید علیه جمهوری اسلامی موضع داشته باشد تا ضدیتش با امریکا همان مرگ بر امریکای جمهوری اسلامی نشود. این مسئله به نوعی راه رفتن بر لبه تیغ است که هوشیاری و تیز بینی سیاسی بالائی را می طلبد چون ما در یک زمان و در یک پرستیژ سیاسی می خواهیم علیه دو جریان بایستیم که انها در همان زمان مقابل هم صف بندی کرده اند. همواره گروههای سیاسی ما در شناختن تضاد دچار مشکل بوده اند و در اینگونه مواقع به نادرست جانب یکی را گرفته اند. هم اکنون هم عده ای می گویند که باید به طور مقطعی در برابر امریکا پشت جمهوری اسلامی ایستاد و عده ای هم می گویند که امریکا می تواند ایران را دموکراتیک کند که به نظر من کاملا اشتباه است. ما باید به همان اندازه که علیه امپریالیسم امریکا مبارزه می کنیم علیه استبداد و ارتجاع مذهبی جمهوری اسلامی نیز موضع بگیریم. با توجه به این دو مشخصه کسانی که می خواهند در این جنبش فعالیت کنند هم باید مخالف سیاستهای امپریالیستی امریکا باشند هم مخالف جمهوری اسلامی. مسلما طرفداران جمهوری اسلامی مخالف امریکا و نئولیبرالهای مخالف جمهوری اسلامی حامی امریکا نمی توانند در این جنبش حضور داشته باشند. در مورد اینکه این جنبش چه کارهائی می تواند انجام دهد و چقدر می تواند مقابل سیاستهای جنگ طلبانه دو طرف بایستد الان نمی توان صحبت کرد این مسئله بستگی دارد به توانی که این جنبش پیدا می کند. مسلما اگر حرکات ان صرفا به برگزاری تجمع و راهپیمائی در دانشگاهها محدود شود بیشتراز ابراز مخالفت و کار تبلیغی کاری از دستش بر نمی اید اما اگر بتواند سد دانشگاه را بشکند و تبدیل به جنبشی مردمی با پشتوانه بسیار شود شاید بتواند به عنوان قطب سوم در این معادلات وارد بازی شود. البته باید به این نکته توجه کرد که ما درباره ایران صحبت می کنیم که در آن جمهوری اسلامی به شدت فعالیتهای سیاسی را محدود می کند و هروقت احساس کند که جریانی دارد پشتوانه مردمی پیدا می کند به شدت انرا سرکوب می کند. اما در این زمان ما باید بدون در نظر گرفتن این مسائل استارت کار را بزنیم و با تمام توان این قضیه را پیگیری کنیم حال اینکه چقدر می توانیم به اهداف از پیش تعیین شده برسیم بعدا معلوم می شود.
اخبار روز: به دشواری های سیاست صحیح اشاره کردید. این دشواری به طرح نظرات متفاوتی انجامیده است. می خواهم سوال را مشخص تر کنم. در خارج از کشور به طور مثال بحث هایی مطرح است که از نیروهای جمهوری خواه و دموکرات و چپ می خواهد با مشروطه طلبان به شرط مخالفت آن ها با حمله ی نظامی جبهه ی واحدی تشکیل بدهند. از سوی دیگر نظراتی مطرح است که چنین همکاری و ائتلافی را با اصلاح طلبان دوم خردادی درخواست می کند. جریان چپ در ایران، برای مقابله با خطر جنگ (که می تواند مقابله با هر دو سوی جنگ افروز باشد)، با چه نیروهآی سیاسی حاضر به همکاری است؟
جریان چپ به طور کلی یکسری خطوط قرمز برای همکاری با دیگر جریانها دارد. ما تحت هیچ شرایطی حاضر به همکاری با سلطنت طلبان، جمهوری اسلامی و لیبرالهای طرفداران امریکا نیستیم و در هر کاری که می خواهیم انجام دهیم با توجه به این خطوط قرمز وارد تعامل می شویم. در این برنامه مشخص هم با توجه به این خطوط قرمز که در دو خصیصه اصلی جنبش ضد جنگ هم نهفته است وارد تعامل با دیگر فعالین می شویم. ممکن است بعضی از جریانها در این مورد مشخص تا حدودی با ما هم نظر باشند اما ما حاضر نیستیم به خاطر یک کار مقطعی آبروی سیاسی خود را ببریم. فکر می کنم اکنون معلوم شد که ما با چه جریانهائی کار نمی کنیم بنابراین با توجه به مصادیق سلبی قضیه می توان فهمید که با چه جریاناتی حاضر به همکاری هستیم

No comments: