Tuesday, October 17, 2006

مصاحبه حميد تقوايى در باره فعاليت علنى انجمنهاى آزادى برابرى

مصاحبه حميد تقوايى در باره فعاليت علنى انجمنهاى آزادى برابرى
توضيح: بعد از انتشار مقاله حميد تقوايي در باره انجمنهاي آزادي برابري در انترناسيونال ٦٠، نامه هاي زيادي از ايران رسيده است. نامه هايي که در عين استقبال از اين بحث سئوالاتي را مطرح کرده اند. اين سئوالات به جوانب متنوع اين بحث مربوط است اما اغلبشان حول علنيت انجمنها، تفاوت اين انجمنها و شوراها، انجمنها و حوزه هاي حزبي دور ميزنند. گفتگوي زير جهت روشن شدن جوانب مختلف يکي از اين سئوالات يعني ضرورت فعاليت علني انجمنها متمرکز شده است.
انترناسيونال: در مقاله تان ميگوييد که انجمنهاي آزادي برابري تشکلهاي علني هستند. بعدا به جنبه هاي مختلف تشکلهاي علني برميگرديم. اول کمي در باره جنبه هاي سبک کاري اين نوع فعاليت توضيح دهيد. آيا مبارزه مخفي مخصوصا توسط معترضين چپ و کمونيست يک ضرورت نيست؟ آيا منشا اين نوع مبارزه اختناق اسلامي نيست؟ آيا محصور ماندن در مبارزه مخفي دليل ديگري هم غير از اختناق سياسي دارد؟
حميد تقوايي: به نظر من مبارزه مخفي تنها شکل مبارزه کمونيستها نيست. حزب و جنبش کمونيستي حتما در شرايط اختناق شيوه هاي فعاليت و فعالين مخفي خودش را لازم دارد اما مبارزه طبقاتي در سطح جامعه، مبارزات اجتماعي و توده اي که کمونيستها وظيفه دارند سازماندهي و رهبري کنند به شکل مخفي اتفاق نمي افتد. بحث من در اينجا بر سر فعاليت علني است و نه لزوما علنيت فعالين. بين اين دو بايد تفکيک قائل شد. اينکه فعالين تا چه حد ميتوانند علني و شناخته شده باشند به توازن قوا و مضمون فعاليت آنها مربوط ميشود، اما هر اندازه هم اختناق شديد باشد مبارزه اجتماعي امري علني است. اين را هر روز در ايران جمهوري اسلامي داريم مشاهده ميکنيم.
در اينکه در جامعه ما اختناق شاهنشاهي و سپس اسلامي زمينه و منشا روي آوري انقلابيون و کمونيستها به فعاليت زير زميني بوده است ترديدي نيست اما مساله اينجاست که اين نوع کار مخفي تحميلي، براي چپ سنتي تبديل به يک امر هويتي شده است. به نحوي که گويي مبارزه انقلابي بنا به تعريف و خصلت خود تنها ميتواند به شکل مخفي صورت بگيرد. اين محدود و منحصر ديدن مبارزه به فعاليت مخفي تصوري کاملا فرقه اي و غير اجتماعي از مبارزه است. اين تصور ديگر زاده اختناق نيست بلکه از حاشيه اي و غير اجتماعي بودن چپ سنتي در اهداف و سياستهايش ناشي ميشود. نيروهائي که مانند چپ سنتي در ايران، تمام حقانيت سياسي اش را از تحت فشار اختناق بودن، تحت تعقيب قرار گرفتن و زير تيغ زندان و شکنجه و اعدام فعاليت کردن ميگيرند و نه سياستها و برنامه و اهداف انقلابي و بسيج جامعه حول اين سياستها، آنوقت طبعا فعاليت مخفي تبديل به هويت اين نوع نيروها ميشود. کسي که تمام اعتراضش اين باشد که چرا دهان مرا بسته ايد در يک تريبون علني حرفي براي گفتن نخواهد داشت. مبارزه علني مستلزم بلند کردن پرچم شعارها و خواستها و سياستهائي است که در مقياس ده ها و صدها هزار کارگران و ديگر بخشهاي معترض جامعه را بسيج کند و به حرکت در آورد. نيرو و حزبي که اصولا چنين پرچمي را در دست نداشته باشد نيازي هم به مبارزه علني نخواهد داشت و مخفي کاري به يک امر هويتي و علت وجوديش بدل خواهد شد.
ما هميشه در برابر اين سنت ايستاده و آنرا نقد کرده ايم. اولين بار حدود بيست سال قبل وقتي منصور حکمت در سرمقاله بسوي سوسياليسم شماره ٥، دوره اول (بهمن ماه ١٣٦١)، از ضرورت چاپ مقالات و نوشته ها در نشريات کمونيستي با اسم و امضا صحبت کرد اين تصوير سازمانهاي چپ سنتي از مخفي کاري را که حتي نوشته هايشان را بدون امضا منتشر ميکردند - و هنوز هم برخي از فرقه هاي حاشيه اي چپ همين سنت را ادامه ميدهند - به نقد کشيد و نشان داد که چرا معرفه و شناخته بودن نويسندگان و رهبران فکري و سياسي جنبش کارگري و کمونيستي امري مطلقا ضروري است. اين نظريه بعدها در سطح عميق تر و همه جانبه تري در بحث "حزب و شخصيتها" و "حزب و جامعه" منصور حکمت بسط داده شد و داشتن هويت علني در مبارزه اجتماعي به يکي از اصول پايه اي حزب و جنبش کمونيسم کارگري و يکي از وجوه تمايز اساسي آن از چپ فرقه اي و حاشيه اي بدل شد.
براي حزب و جنبش ما مبارزه اصولا و اساسا امري علني است. و آنجا که ناگزيريم مخفي فعاليت کنيم اين امريست که مطلقا به ما تحميل شده و بهيچوجه نه از خصلت و سبک کار و هويت ما ناشي ميشود و نه نشانه راديکاليسم و انقلابي گري اين نوع فعاليت است. مخفي کاري در هر سطح يک محدوديت و عاملي بازدارنده است که هر جا ممکن است و ميتوان امنيت و ادامه کاري را به اشکال ديگري تضمين کرد بايد آنرا کنار گذاشت. تلفيق کار علني و مخفي، مخفي نگاهداشتن فعالين در عين علني فعاليت کردن، علني بودن فعالين اما قابل تعقيب نبودن آنها، هويت علني دادن به تشکلهاي مخفي، هويت سياسي و مبارزاتي علني داشتن يک فعال و يا تشکل در عين مخفي نگاهداشتن اسم و آدرس و هويت واقعي آنها، اينها همه آلترناتيوهائي ايست که ميتوان و بايد در برابر مخفي کاري به شيوه سنتي قرار داد. بويژه امروز با وجود کامپيوتر و اينترنت که مساله چاپ و توزيع ادبيات کمونيستي و انقلابي و کلا تماس با جامعه را بسيار تسهيل و سريع کرده است اين نوع "علني کاري در عين حفظ امنيت" امري کاملا ممکن و عملي است.
انترناسيونال: به اين اشاره کرديد که فعاليت علني لزوما به معناي علني بودن فعالين نيست. در چه مواردي فکر ميکنيد علني و شناخته بودن فعالين ضروري و ممکن است؟ آيا در شرايط امروز اين امکان وجود دارد که فعالين انجمن هاي آزادي برابري علني شوند؟
حميد تقوائي: قبل از پرداختن به مورد خاص انجمنها بايد به اين نکته پايه اي تاکيد کنم که اصولا فعالين و بويژه رهبران عملي جنبشها و مبارزات توده اي نميتوانند مخفي و ناشناس باشند. جنبش کارگري فعالين و رهبران عملي سرشناس خودش را لازم دارد. جنبش دانشجوئي و جنبش زنان و جنبشهاي اعتراضي بخشهاي ديگر جامعه نيز همينطور. اينجا ديگر بحث فعاليت حزبي و کمونيستي نيست بلکه صحبت از مبارزات توده اي و تشکلها و کمپينها و شخصيتهاي اين مبارزات است. اين نوع مبارزات تنها به شکل علني ميتواند به پيش برده شود. مباني اين بحث را در نوشته هاي قبلي ام در مورد هويت بخشيدن به چپ ( انترناسيونال، دوره دوم، شماره هاي ١٤ و ١٥) توضيح داده ام. اينجا فقط بر اين تاکيد ميکنم که در اين سطح و با توجه به توازن قواي موجود در جامعه، علني کاري ضامن بقا و ادامه کاري مبارزين است. براي جمهوري اسلامي تعقيب و دستگيري فعاليني که درسطح جامعه شناخته شده باشند بسيار مشکل تر از دستگيري فعالين مخفي است. بايد توجه داشت که در اکثر قريب باتفاق موارد هويت فعال و رهبر "مخفي" اعتصابات و مبارزات کارگري و دانشجوئي براي پليس سياسي رژيم شناخته شده است، و لذا "مخفي کاري" در واقع تنها مردم و جامعه را از شناختن اين فعالين و در نتيجه حمايت از آنها و اعتراض به دستگيري آنها محروم ميکند، و به رژيم اجازه ميدهد که با دست باز به آنان حمله کند. هر چه فعالين مبارزات توده اي در سطح وسيعتري معرفه و شناخته شده باشند به همان نسبت تعقيب و دستگيري آنان براي رژيم مشکل ميشود و اين را بارها در موارد متعددي، از جمله مورد بازداشت فعالين اول ماه مه امسال در سقز و آزاد ساختن آنها تحت فشار اعتراضات در داخل و خارج ايران، شاهد بوده ايم.
در مورد مشخص انجمنهاي آزادي برابري نيز اين امر صادق است. در بسياري موارد علني و شناخته شدن فعالين اين انجمنها نه تنها باعث پيشرفت و گسترش فعاليت آنها خواهد شد بلکه ميتواند ضامن بقا و ادامه کاري آنها نيز باشد. کاملا قابل تصور است که پيگرد و يا باز داشت هر فعال سرشناس انجمن خود به موضع کمپين و عرصه کارزار ديگري براي آن انجمن و ديگر نهاد ها و تشکلهاي حامي آن تبديل شود و جمهوري اسلامي را از هر سو تحت فشار قرار بدهد. البته بايد بر اين تاکيد کرد که علني شدن فعالين انجمنها يک اصل عمومي و مستقل از شرايط ويژه هر انجمن نيست. اعلام هويت و شيوه کار و فعاليت همه انجمنها بايد علني باشد اما علني و شناخته شدن فعالين آنها کاملا بستگي به توازن قوا و عرصه و مضمون ويژه کار هر انجمن دارد.
انترناسيونال: به توازن قوا اشاره کرديد. در جايي از مقاله تان در مورد انجمنها نيز گفته ايد براي رژيم در توازن قواي فعلي تعقيب و پيگيري فعالين علني و شناخته شده امر سهل و ساده اي نيست. روي اين توازن قوا کمي مکث بکنيم. مشخصات اين توازن قوا چيست؟ چه تغييرات مهمي مثلا نسبت به سالهاي قبل بوجود آمده است؟ و به چه معني اين توازن قواي جديد کار رژيم براي تعقيب شخصيتهاي شناخته شده مشکل کرده است؟
حميد تقوايي: در يکي دو سال اخير توازن قوا به نحو محسوسي به نفع مردم و به ضرر رژيم تغيير کرده است. منزوي و طرد شدن دو خرداد و راديکاليزه شدن مبارزات توده اي خود هم حاصل اين تغيير توازن قوا و هم موجد آنست. نفوذ دو خرداد در چند سال قبل تنها حاصل توهم مردم نبود. گرچه بخشي از جامعه به اصلاحات نوع دوخردادي متوهم بودند اما علت اصلي روآوري مردم به دوخرداد مثلا در مقطع انتخاب خاتمي به رياست جمهوري، استفاده از دعواي بين جناحهاي رژيم بعنوان بهانه و محملي براي پيشبرد مبارزه خودشان بود. اين نوع توسل به دو خرداد خود حاصل آن بود که در تناسب قواي آن دوره مردم به چنين محملي احتياج داشتند. با افشاي خاتمي و دو خرداد از يکسو و پيشرفت مبارزات مردم و تعميق و راديکاليزه شدن اين مبارزات از سوي ديگر، که از هر دو جنبه حزب ما نقش مهمي در اين روند ايفا کرد، ديگر نه توهمي به دو خرداد باقيماند و نه نيازي بوجود آن بعنوان محمل و بهانه مبارزه. اين واقعيت در نمونه هائي مثل منزوي و بي ربط شدن دفتر تحکيم وحدت در مبارزات دانشجوئي و بلند شدن پرچم آزادي و برابري در اين جنبش بخوبي خود را نشان ميدهد. امروز ما شاهد دور تازه اي از شورشهاي شهري، که در واقع از ١٨ تير سال ٨٢ شروع شد، برگزاري اول ماه مه ها و ٨ مارسها و امسال روز جهاني کودک به شکل متشکل تر و علني تر، تشکيل و اعلام وجود علني جمعها و کميته ها و کانونهاي مختلف و طرح شعارهاي راديکالي مثل "آزادي و برابري، مرگ بر جمهوري اسلامي"، شعار لغو آپارتايد جنسي و بدور انداختن حجاب در تظاهراتها، خواست آزادي زندانيان سياسي و اخيرا شعار "سوسياليسم دواي درد مردم" و "سوسياليسم بپاخيز براي رفع تبعيض" بوده ايم. اينها همه نشاندهنده تعرض وسيعتر و راديکالتر جنبش سرنگوني نسبت به کليت رژيم و تغيير توازن قوا به نفع مردم است.
تا آنجا که به علني کاري مربوط ميشود بايد بويژه اين نکته را در نظر گرفت که مضمون مبارزات مردم، خواستها و شعارهائي که مطرح ميکنند، مخفي و زير زميني نيست، بلکه در يک رو در روئي باز در سطح جامعه بين مردم و رژيم صورت ميگيرد. يک نوع مقابله اي که از حقانيت و اقبال اجتماعي برخوردار است و رژيم قادر نيست، يا بسيار به سختي ميتواند آنرا غير قانوني و يا توطئه گري و مغاير نظم و آرامش و مصالح ملي، و خزعبلات ديگري از اينقبيل که معمولا پوشش تبليغي تعقيبها و دستگيريهاست، قلمداد کند. يک شخصيت و يا کانوني که براي دفاع از حقوق کودکان فعاليت ميکند، و يا تشکل کارگري که خواهان پرداخت دستمزدهاي عقب افتاده است و يا وظيفه خود را پيگيري مساله قتل کارگران خاتون آباد قرار داده است، يا شوراي دانشجوئي که آزادي زندانيان سياسي را ميخواهد، يا انجمن آزادي برابري فلان منطقه که خواهان لغو آپارتايد جنسي است ميتواند علني فعاليت کند و شناخته شده باشد. هيچکدام از اين مضامين و تشکلها يک تابوي سياسي و امر ممنوعه در انظار جامعه و به تبع آن خود رژيم نيستند. يک جنبش گسترده علني، که حتي در کشاکش بين جناحهاي رژيم هم منعکس ميشود، حول اين مسائل وجود دارد که بستر مناسبي براي فعاليت علني انجمنها ايجاد ميکند. اين توازن قوا به يمن جنبش سرنگوني طلبانه مردم در چند ساله اخير بوجود آمده است، و تشکيل انجمنهاي آزادي برابري ميتواند و بايد يک دستاورد اين مبارزه چندين ساله باشد.
انترناسيونال: ناري از ايران پرسيده است "آيا اين جمع ها علني بايد تشکيل شوند. به نظر ما اگر علني باشند با توجه به اينکه حزب گفته مشکل ساز ميشود." نظرتان چيست؟
حميد تقوايي: توصيه و فراخوان حزب براي تشکيل انجمنها به هيچوجه به معناي وابستگي تشکيلاتي و حتي سياسي انجمنها به حزب نيست. مضمون کار اين انجمنها هيچ ويژگي حزبي ندارد. امروز جدائي مذهب از دولت و يا برابري زن و مرد و يا آزادي زندانيان سياسي، و ديگر خواستهاي طرح شده در منشور آزاديها، مختص به حزب ما نيست، بلکه يک خواست ومطالبه عمومي و بارها اعلام شده از جانب مردم است. انجمنها در واقع حول خواستهاي اجتماعا طرح و پذيرفته شده متشکل ميشوند. اعضاي انجمن نيز لزوما کمونيست و يا حتي چپ نيستند. هر انسان آزاديخواه با هر گرايش حزبي و سياسي ميتواند در اين انجمنها فعاليت کند. بنا براين انجمنها هم از نظر مضمون کار و هم ترکيب فعالين و اعضا، تشکلهاي غير حزبي - غير کمونيستي هستند. تشکلهائي هستند که حول خواستهاي عمومي و آزاديخواهانه علنا فعاليت ميکنند و چيزي براي مخفي کردن ندارند. لذا حقانيت فعاليت انجمنهاي آزادي برابري براي همه جامعه، براي همه نيروها و احزابي که خود را آزاديخواه و برابري طلب ميخوانند و براي همه نهادها و مراجع مترقي و انساندوست بين المللي قابل پذيرش و دفاع است. و به همين دليل حمله رژيم اسلامي به اين انجمنها به بهانه وابستگي آنها به حزب بسادگي قابل توضيح و توجيه نيست.
انترناسيونال: باز هم يک سئوال از ناري. اگر انجنمهاي آزادي برابري مخفي هستند پس چرا به جايش نبايد حوزه تشکيل داد؟ فرق انجمنها با حوزه ها چيست؟
حميد تقوايي: انجمنها همانطور که توضيح دادم تشکلهاي علني هستند و اين يک وجه تمايز آنها از حوزه هاست. اما تمايز مهمتر اينست که حوزه ها تشکلهائي حزبي هستند، تشکل کمونيستهائي هستند که حول برنامه يک دنياي بهتر و براي سرنگوني رژيم اسلامي و برقراري جمهوري سوسياليستي مبارزه ميکنند. در مورد انجمن هاي آزادي برابري هيچيک از اينها صادق نيست. بعبارت ديگر حتي اگر انجمنها مخفي فعاليت کنند باز هم هيچ مشابهتي با حوزه ها نخواهند داشت.
با تشکر از شما

No comments: