Saturday, December 30, 2006

سينماي جهان/فيلم

 سينماي جهان/فيلم هاي روز
سينماي جهان از کشورهاو ژانرهاي مختلف برگزيده شده اند.

معرفي بعضی از فيلم هاي روز

سرسخت/بي رحم
Knallhart/Tough Enough


کارگردان: دتلو باک. فيلمنامه: زوان درونکار، گرگور ترسنوف. مدير فيلمبرداري: کوليا براندت. طراح صحنه: آدو کرامر. بازيگران: ديويد کراس[مايکل]، جني الورس[ميريام]، ارهان امره[حامال]، اوکتاي اوزدمير[ارول]، کيدا رامادان[باروت]، ارنل تاکي[کريل]، کاي مولر[متز]، هانس لوو[کميسر گربر]، يان هنريک اشتاهلبرگ[دکتر کلاوس پترز]. ٩٨ دقيقه. محصول ٢٠٠٦ آلمان. برنده جايزه فيپرشي و معرف سينماي اروپا از جشنواره برلين، برنده دوربين برنز براي بهترين فيلمبرداري از جشنواره برادران ماناکي، برنده جايزه طلاي بهترين تدوين و نامزد بهترين موسيقي و بهترين فيلم از مراسم فيلم آلمان، برنده بهترين بازيگر جوان نقش مکمل از جشنواره اوندين.
مايکل پانزده ساله و مادرش ميريام که به زندگي در محله هاي مرفه نشين خو کرده اند، پس از جدايي ميريام از معشوق ثروتمند خود مجبور مي شوند به محله اي فقير نشين که آکنده از آدم هايي متعلق به ملت ها و نژادهاي متفاوت است، نقل مکان کنند. محله زير نفوذ جوان ترک گردن کلفتي به نام ارول و گروهش قرار دارد که به زودي زندگي مايکل را در مدرسه تبديل به جهنم مي کنند. زندگي او در خانه نيز تفاوتي با جهنم ندارد. چون مايکل مجبور است با مردهاي مختلفي که مادر در جستجوي محبوبي دايمي به خانه مي آورد، رفتاري سازگارانه داشته باشد. مايکل جوان به زودي قواعد بازي در جامعه اطراف خود را ياد گرفته و به انجام جرم هاي کوچک خو مي کند. مايک براي مواد فروش هاي محلي نقش پيک را بازي مي کند و به زودي ثابت مي کند که به اندازه کافي خونسرد و خشن است. اما خبر ندارد که اين شهرت به زودي پاي او را به بازي هاي خطرناکي خواهد کشاند.

چرا بايد ديد؟

يک فيلم خشن و خوش ساخت آلماني براي آنها که با سينماي جديد آلمان آشنايي زيادي ندارند. بي رحم/ سرسخت که براي اولين بار در بخش پانوراماي جشنواره برلين امسال به نمايش در آمد و جوايزي هم به حق نصيب خود ساخت درباره زندگي سخت مهاجران در آلمان، مشکل انطباق، جوامع چند مليتي و خشونت رايج در چنين محيط هايي را با زباني به شدت واقع گرايانه بيان مي کند.
دتلو باک متولد ١٩٦٢ بازيگر، نويسنده، تهيه کننده، تدوين گر و فيلمبرداري است که عمده شهرت خود را مديون فيلم سابقه دار ١٩٩٦و Wir können auch anders...
[١٩٩٣ نامزد خرس طلاي جشنواره برلين] است. او اولين فيلمش را در ٢١ سالگي ساخته و تا ١٩٨٩ در
'Deutsche Film- und Fernsehakademie'
به تحصيل سينما پرداخته است. او در اغلب فيلم هايش به نشانه امضاء نقشي هم بازي مي کند. سرسخت در ميان فيلم هاي آخرين ماه سال ٢٠٠٦ يکي از بهترين هاست که مي توان با اطمينان خاطر به تماشاي آن نشست.

ژانر: جنايي، درام.

مرد حصيري
The Wicker Man

کارگردان: نيل لابوت. فيلمنامه: آنتوني شيفر. موسيقي: آنجلو بادالامنتي. مدير فيلمبرداري: پل سارسوسي. تدوين: جوئل پلاچ. طراح صحنه: فيليپ بارکر. بازيگران: نيکلاس کيج[ادوارد مالوس]، الن برستين[خواهر سامرزآيل]، کيت بيهن[خواهر ويلو]، فرانسس کانروي[دکتر ماس]، مالي پارکر[خواهر رز/خواهر تورن]، لي لي سوبيسکي[خواهر هاني]، ديان دلانو[خواهر بيچ]، مايکل وايزمن[پيت]. ١٠٢ دقيقه. محصول ٢٠٠٦ آلمان، آمريکا.
ادوارد مالوس مامور پليس- گشت بزرگراه کاليفرنيا- پس از اين که شاهد مرگ دختري کوچک و مادرش در يک سانحه مي شود، روزهاي بدي را مي گذراند. يک روز نامه اي بدون تمبر از محبوب پيشين خود ويلو دريافت مي کند و اين نامه او را به جزيره اي سامرزآيل مي کشاند. ويلو سال ها قبل وارد زندگي ادوارد شده و ناگهان او را ترک کرده است. او در نامه از گمشدن دختر کوچکش به نام راون نوشته و اين که او تنها کسي است که در يافتن راون مي تواند به وي اطمينان کند. ادوارد خيلي زود درمي يابد که پيدا کردن راون در جزيره کار راحتي نخواهد بود. چون مردم جزيره صاحب آداب و رسوم و فرهنگي خاص هستند و در راس آنها خواهر سامرزايل قرار دارد که به او مي گويد هرگز دختري به نام راون در آن جزيره نزيسته است.

چرا بايد ديد؟

مرد حصيري بر اساس فيلم ١٩٧٣ رابين هاردي به همين نام با شرکت ادوارد وودوارد و کريستوفر لي ساخته شده که فيلمنامه اش توسط آنتوني شيفر[برنده جايزه توني براي نمايش بازرس] از کتاب آيين نوشته ديويد پاينر اقتباس شده بود. اين فيلم که در زمان نمايش خود در انگلستان و بسياري ديگر مورد استقبال گسترده مردم قرار گرفت نقطه قوت خود را از پرداخت هاردي و طرح سوال هايي درباره ايمان و باور مي گرفت. اما آخرين فيلم نيل لابوت که چند سال قبل با پرستار بتي توانست براي خود شهرتي معقول و به سزا کسب کند، فارغ از اين پرسش ها بيشتر به يک بازسازي هاليوودي بي منطق شبيه است. شايعات حاکي از آن است که ادوارد وودوارد نيز حاضر نشده نقشي يادگاري در فيلم لابوت بازي کند. تنها نکته اصلي تغيير يافته در روند داستان عوض کردن شخصيت ارباب جزيره از يک مرد به يک زن-الن برستين به جاي کريستوفر لي- است. فيلم تا اين لحظه هدف منتقدان سرزنش برخي بوده، اما عموم به خاطر نيکلاس کيج و ديگر بازيگرانش استقبالي نسبي از آن کرده اند. مرد حصيري در آمريکاي شمالي بر خلاف انتظار سازندگانش فقط ٢٠ ميليون دلار عايدي به دست آورد که در مقايسه با بودجه ٤٠ ميليون دلاري اش يک شکست نيم بند محسوب مي شود. بين خودمان بماند اگر دم دست تان ويدئو کلوبي پيدا مي شود که فيلم اصلي را داشته باشد، تماشاي آن بر اين بازسازي گران قيمت ارجح است!

ژانر: درام، ترسناک، راز آميز، تريلر.

قطع / بريدن
Severance


کارگردان: کريستوفر اسميت. فيلمنامه: جيمز موران، کريستوفر اسميت. موسيقي: کريستين هنسون. مدير فيلمبرداري: اد وايلد. تدوين: استوارت گازارد. طراح صحنه: جان فرانکيش. بازيگران: تابي استيونس[هريس]، کلودي بليکلي[جيل]، اندي نايمن[گوردون]، بايو کيسي[بيلي]، تيم مک اينري[ريچارد]، لورا هريس[مگي]، دني داير[استيو]. ٩٠ دقيقه. محصول ٢٠٠٦ آلمان، انگلستان.
هفت کارمند و دوست که در دفتر فروش اروپايي يک شرکت توليد کننده اسلحه در انگلستان کار مي کنند، به خاطر نشان دادن رفتاري حرفه اي و بازده خوب پاداش دريافت مي کنند. اين پاداش سفري تفريحي در جنگل هاي مجارستان است. در اين سفر تفريحي قرار ست تا ضمن سرگرمي و تفريح همديگر را بيشتر بشناسند. اما جايي که در آن پا گذاشته اند به زودي زير سيطره کساني قرار مي گيرد که تشنه خون هستند. در اين جا ديگر قواعد و روابط محيط کار کاربردي ندارد، هر کس باهوش تر باشد از اين سفر تفريحي جان سالم به در خواهد برد....

چرا بايد ديد؟

اگر کمدي رمانتيک ها تيشه به ريشه فيلم هاي عاشقانه مي زنند، فيلم هاي کمدي/ترسناک هم به همان ميزان خطر کاهش جديت و وزن ژانر ترسناک را با خود حمل مي کنند. مثلاً مقايسه کنيد ميزان تماشاي فيلم Shaun Of The Dead را با فيلم ٢٨ روز ديگر! اين حقيقتي غير قابل چشم پوشي است و اين بار کريستوفر اسميت نيز با ساخت فيلمي پر شباهت به جمعه سيزدهم در تلفيق با کمدي وارد چنين حيطه پر مخاطره اي شده است. البته اگر حاصل کار طنز سياه بود، مي شد از آن به عنوان تجربه اي تماشايي ياد کرد، ولي...
کريستوفر اسميت که اولين فيلمش را در ١٩٩٧ به نام ١٠٠٠ مين روز کارگرداني کرده، با فيلم Creep- با شرکت فرانکا پوتنت- در سال ٢٠٠٤ توانست براي خود جاي پاي محکمي در صنعت فيلمسازي فراهم کند. و حال به نظر مي رسد با انتخاب قطع/بريدن توسط هيئت داوران جشنواره فيلم هاي فانتزي Puchon ادامه کار در هاليوود چندان دور از دسترس به نظر نمي رسد.
دستمايه اصلي فيلم قطع/بريدن شوخي با اين حقيقت است که همکاران اداري شما خانواده دوم شما هستند و اين که روحيه جمعي کشک است! و انتخاب اين کارمندان دفتر فروش يک کمپاني توليد کننده اسلحه خود نکته طنزآميز آشکار و درخور توجهي است. آدم هاي اتو کشيده اي که از قدرت تخريب سلاح هايي که مي فروشند هيچ گونه تصور واقعي ندارند و اينک بايد با چنگ و دندان حيات خود را حفظ کنند. البته قطع/بريدن مي تواند يک بازي درماني هم محسوب شود، اما اين کجا و بازي ديويد فينچر کجا!؟

ژانر: کمدي، ترسناک، تريلر.

گريز راه ها/ دو دختر
Meurtrières


کارگردان: پاتريک گران پره. فيلمنامه: پاتريک گران پره، فردريک مورو بر اساس ايده اي از موريس پيالا. موسيقي: Silth. مدير فيلمبرداري:پاسکال گوبره، پاتريک گران پره. تدوين: دومينيک گاليني. بازيگران: هانده کوديا[نينا]، سلين سالته[ليزي]، جياني جراردينلي[يان ژوبر]، آنائيس د کورسون[هلن ژوبر]، ايزابل کوبره[مادام ژوبر]، شفيق احمد[مالک]. محصول ٢٠٠٦ فرانسه. برنده جايزه نوعي نگاه از جشنواره کن.
ليزي ١٩ ساله تنها گريزراه خود در زندگي را خودکشي مي داند. نينا نيز که هم سن اوست پس از مرگ پدرش خود را تنها و گناهکار مي داند. نينا براي کار به هتلي در لاروشل مي رود. اما فشار رواني ناشي از تنهايي و احساس گناه روز به روز او را بيشتر عذاب مي دهد. ليزي که از تولد خود تاکنون در لاروشل زيسته، بعد از يک خودکشي ناموفق به بيمارستان منتقل مي شود در آنجا، دو دختر جوان در يک برنامه گروه درماني با هم آشنا مي شوند. نينا براي از بين بردن تنهايي خود يک دوست يافته است، ليزي نيز ميل به زندگي را دوباره کشف کرده است. اما به زودي راه مشترک اين دو توسط کسي ديگر قطع مي شود...

چرا بايد ديد؟

با نام پاتريک گران پره متولد ١٩٤٦ براي اولين بار در قسمت هايي از سريال کميسر مولن برخورد کردم، اما مرور در منابع مکتوب مرا به فيلم مونا و من[١٩٨٩] رساند که جايزه ژان ويگو را دريافت کرده بود. پاتريک گران په از ١٩٨١ فيلمسازي مي کند، اما تا امروز و فيلم گريزراه ها به شهرتي که لياقت ان را داشته، نرسيده است. هم اکنون نيز فيلم زير سايه موريس پيالا قرار دارد. چون کريزراه ها در واقع پروژه اي متعلق به کارگردان نامي فرانسه موريس پيالا بود که قصه آن را بر اساس خبري در روزنامه ها نوشته بود. پيالا اين خبر واقعي را تبديل به فيلمي درباره جان هاي سرگشه و خشونت کرده بود. ولي با مرگ وي در ٢٠٠٣ پاتريک گران پره براي تبديل اخرين آرزوي دوستش به واقعيت دست به کار شد . حاصل کار وي در بخش نوعي نگاه امسال جشنواره کن به نمايش در آمد و برنده جايزه نيز شد. با اين حال امکان دارد فيلم براي بسياري از تماشاگران همچون کارهاي خود موريس پيالا اندکي خسته کننده و کند به نظر بيايد. پيالا و گران پره هر دو سال ها براي يافتن بازيگران مناسب صبر کرده اند و به نظر مي آيد که اين تحمل نتيجه اي مثبت به بار آورده است. هر دو بازيگر اصلي فيلم- هانده کوديا، سلين سالته- مشاور فيلمنامه نيز بوده اند و حتي برخي خصوصيات شخصي خود را به کاراکترها افزوده اند. مانند تبار ترک هانده کودياي ٢٢ ساله که آن را به نينا وام داده و از رهگذر بازي در اولين فيلمش به شهرتي قابل توجه دست يافته است. اگر مدتي است فيلم متفاوتي از سينماي فرانسه نديده ايد، گريزراه ها انتخابي است که از تماشاي آن پشيمان نخواهند شد. هر چند امکان دارد که نام فيلم و قصه آن شباهت هايي با فيلم خوب پيتر جکسون قبل از حلقه ساز شدن به نام موجودات بهشتي ايجاد کند، ولي مطمئن باشيد که مي تواند عينهو جعبه پاندورا پر از شگفتي باشد!
به تماشاچيان طالب اکشن که از ديدن ژانر جنايي فيلم قصد تماشاي آن را دارند، استدعا مي کنيم پول و زمان خود را صرف ديدار از فيلم ديگر کنند!

ژانر: درام، جنايي.

مردان پرنده/خلبان ها
Flyboys


کارگردان: توني بيل. فيلمنامه: فيل سيرز، بليک تي. اوانز، ديويد اس. وارد بر اساس داستاني از بليک تي. اوانز. موسيقي: تره ور رابين، مدير فيلمبرداري: هنري براهام. تدوين: کريس بلوندن، ران راسن. طراح صحنه: چارلز وود. بازيگران: جيمز فرانکو[بلين راولينگز]، کريستين انهالت[هيگنز]، ، فيليپ وينچستر[ويليام جنسون]، ژان رنو[سروان تنالو]، مارتين هندرسون[ريد کسيدي]، عبدل ساليس[يوجين اسکينر]، جنيفر بکر[لوسينه]، تيلر لابين[بريجز لائوري]، ديويد اليسن[ادي بيگل]. ١٤٠ دقيقه. محصول ٢٠٠٦ فرانسه، آمريکا.
سال ١٩١٦. دومين سال جنگ جهاني اول که با شدت و خشونتي بي مانند ادامه دارد. گروهي از داوطلبان آمريکايي براي کمک به متفقين در برابر خلبان هاي آلماني اسکادراني ويژه تشکيل مي دهند. بلين راولينگز که مجبور به تخليه مزرعه موروثي خود در تکزاس شده، هيگينز که در خانواده اي نظامي متولد شده و در لزيون خارجي فرانسه نيز خدمت کرده و ويليام جنسون اهل نبراسکا که مي خواهد بر خلاف خواست پدر ثروتمند و قدرتمند خويش زندگي کند؛ در ميان اين داوطلبان هستند. آنها بايد براي غلبه بر ترس خود و زنده ماندن تن به نبردهاي سهمگين بدهند.

چرا بايد ديد؟

توني بيل متولد ١٩٤٠ سان ديه گو بازيگر و کارگردان تلويزيون و تهيه کننده سينماست که در دهه ١٩٧٠ اسکاري هم براي تهيه فيلم نيش دريافت کرده و نامش نيز در تالار افراد مشهور ثبت شده است. جرارد آنتوني بيل به عنوان بازيگر با کارگردان هاي نام آوري چون اسپيلبرگ و کوپولا کار کرده و از ١٩٨١ با فيلم محافظ شخصي من روي صندلي کارگرداني نيز نشسته است. اما دو دهه و اندي فيلمسازي غير از فعاليت در دنياي تلويزيون و فيلم هاي تبليغاتي ثمره چنداني در سينما نداشته است. و حال پس از گذشت سال ها در زمينه اي که طبق گفته خودي وي به آن وقوف کامل دارد، فيلمي ٦٠ ميليون دلاري تهيه و کارگرداني کرده است. او که از ١٤ سالگي خلبان رسمي آکروباسي بوده و صاحب بزرگ ترين مجموعه کتاب درباره جنگ جهاني اول است داستان واقعي اولين خلبان هاي داوطلب آمريکايي اسکادران جنگنده لافايت در جنگ جهاني اول را موضوع فيلم خود قرار داده که براي اولين بار در فيلم بال ها مورد توجه قرار گرفت و اولين اسکار تاريخ سينما ١٩٢٩ را هم نصيب خود ساخت. اين قصه بعدها در پاسداران سحر/گشت سحرگاهي و فرشتگان دوزخ دستمايه فيلمي هاليوودي شد و امروز پس از گذشت نيم قرن بار ديگر به روي پرده راه يافته است. البته پر خرج تر، دقيق تر و بيش از اندازه واقع گراتر که همين امر از مزاياي آن و دليل اصلي توصيه آن براي ديدن به شمار مي رود! با اين حال ظاهراً جديت فيلم مورد پسند تماشاگر آمريکايي قرار نگرفته و بيش از ١٣ ميليون دلار ناقابل از بودجه خود را برنگردانده است. به نظر مي رسد قصه آخرين جنگجويان جنتلمن قرن بيستم مشتري زيادي در ينگه دنيا ندارد. با اين حال براي دوستداران فيلم هاي جنگي-به خصوص از نوع هوايي اش- و علاقمندان به تاريخ قرن بيستم و دو جنگ جهاني فيلمي است که هر چند از غافلگيري به دور است، اما تمامي توقعات را هم برآورده مي کند!

ژانر: اکشن، ماجرايي، درام، جنگي.

شنونده در شب
The Night Listener


کارگردان: پاتريک استتنر. فيلمنامه: آرميستيد مائوپين، تري اندرسون، پاتريک استتنر بر اساس رماني از آرميستيد مائوپين. موسيقي: پيتر ناشل. مدير فيلمبرداري: ليزا رينزلر. تدوين: اندي کاير. طراح صحنه: مايکل شاو. بازيگران: رابين ويليامز[گابريل نون]، توني کولت[دانا دي. لوگاند]، جو مورتون[اشي]، بابي کاناواله[جس]، روري کالکين[پيت دي. لوگاند]، ساندرا اوه[آنا]. ٩١ و ٨٢ دقيقه. محصول ٢٠٠٦ آمريکا.
گابريل نون نويسنده اي که به تازگي از محبوب خود جدا شده است، با قبول پيشنهاد ناشرش براي خواندن دست نوشته يک رمان با سرگذشت پر تلاطمي آشنا مي شود. اين رمان درباره پسر سيزده ساله اي به نام پيت لوگاند است که مورد تجاوز جنسي قرار گرفته است. گابريل تصميم مي گيرد پسرک را بيابد و با وي ارتباط برقرار کند. گابريل در مي يابد که پيت از سوي زني به نام دانا به فرزندي پذيرفته شده است. گابريل با پيت آشنا مي شود، اما پس از مدتي به اين فکر مي افتد که دانا شخصي خيالي است که پيت او را خلق کرده است. گابريل مي کوشد تا رازهاي پيرامون پيت و دانا را کشف کند، اما همزمان خاطرات دردناک گذشته خودش نيز به طرف او هجوم مي آورند.

چرا بايد ديد؟

چند سالي است که ويليامز به همراه بالا رفتن سن خود مي کوشد تا تصويري که از خود به عنوان بازيگر اختصاصي نقش هاي کمدي ساخته بود، با پذيرش نقش هاي درام و حتي منفي در نزد تماشاگر از ميان برده و به آنها بقبولاند که قادر به ايفاي هر نقشي است[البته اين کار ممکن است تصوير او را در نزد تماشاگران نسل جديد به عنوان يک کمدين خدشه دار و حتي غير قابل باور کند] و حال پس از بيخوابي و سفيدي پهناور بار ديگر در درامي جنايي و راز آميز شرکت کرده است. ويليامز اين بار نقش شخصيت راز آميز نويسنده اي را بازي مي کند که از سوي آرميستيد مائوپين نويسنده داستان يک شهر خلق شده است. مائوپين ٦٤ ساله نويسنده کتاب شش جلدي داستان يک شهر اساساً خبرنگار است و کتاب هاي او نيز بر تجارب روزنامه نگاري وي متکي است. سه جلد اول کتابهاي او به فيلم هاي تلويزيوني تبديل شده و شنونده در شب که شش سال قبل منتشر شد، اولين کتاب اوست که دستمايه فيلمي سينمايي قرار مي گيرد. شنونده در شب که به ادعاي او و کارگردان فيلم بر اساس داستاني واقعي ساخته شده، از فيلم هاي کم هزينه هاليوود محسوب مي شود که بودجه ٤ ميليون دلاري آن در مناسبات امروز هاليوود مبلغ مهمي نيست. اما زماني که همين فيلم در نمايش اوليه خود دو برابر اين مبلغ را برمي گرداند، يک موفقيت صد در صد خلق مي شود. موفيتي که نه فقط مديون ساختار هيچکاک گونه اثر، که مديون شهرت ويليامز و توني کولت هم هست.
پاتريک استتنر که در سال ١٩٩٦ با فيلم
Flux
شروع به فيلمسازي کرد، با دريافت جايزه بهترين فيلم کوتاه جشنواره اوپسالا براي همين فيلم نشان داد که کارگرداني در حال متولد شدن است. فيلم بعدي او کار بيگانگان در جشنواره سندنس نامزد دريافت جايزه بزرگ هيئت داوران شد و از جشنواره هاي پاريس و سن فرانسيسکو جوايز با ارزشي به دست آورد. شنونده در شب سومين فيلم و اولين فيلم بزرگ اوست که نشان از استعداد و قدرت کارگرداني اش دارد. ديدن اين فيلم توصيه قطعي من به کساني است که سويه تاريک رابين ويليامز را مي پسندند و از تريلر خوش شان مي آيد!

ژانر: درام، راز آميز، تريلر.

زن زندگي مني
Hayatımın Kadınısın


نويسنده و کارگردان: اوغور يوجل. موسيقي: سرادايان کورپيل. مدير فيلمبرداري: يورگن يورگس. تدوين: آيلين تينل. طراح صحنه: گولاي دوغان. بازيگران: ترکان شوراي[آسومان کاراجا]، اغور يوجل[توپهانه لي تايفور]، يلديريم مميش اوغلو[نژدت]، ازگي مولا[آهو]، کادير کاندمير[بارکون]، ستار تاري اوعن[سادي]. محصول ٢٠٠٦ ترکيه.
آسومان کاراجا خواننده مشهور و قديمي راديو و کاباره ها در دهه ١٩٨٠ بوده. بيش از صداي غمگين وي، افسانه هايي از زيبايي بي مانند او و اين که مردهاي بسياري را اسير خود ساخته، سر زبان هاست. او بعد از رها کردن حرفه خود و ازدواج به همراه شوهرش در آپارتماني دو طبقه و قديمي زندگي معمولي را مي گذراند. آسومان که بعد از ازدواج به الکلي و قمارباز بودن شوهرش پي برده، سال ها چشم بر روي زندگي شبانه شوهرش به دور از او بسته است. دخترش آهو- از همسر اولش- در سنين نوجواني خانه را ترک کرده و به همراه دوست پسرش در يک هتل زندگي مي کند. او در خيال انتشار کاست و شهرت يافتن به عنوان خواننده اي محبوب است و با مادرش رابطه اي نه چندان محکم دارد. تا اين که يک روز مردي به نام توپهانه لي تايفور به طبقه دوم ساختمان آنها به عنوان کرايه نشين اثاث کشي مي کند و زندگي آسومان رنگي کاملاً متفاوت و تازه به خود مي گيرد.

چرا بايد ديد؟

زندگي دو انسان تنها... نگاه من به استانبول و آدم هاي معمولي آن از وراي سينماي ترکيه. چيزهايي نوشتم که حسرت آنها را داشتم. اسنگول، اورهان گنجه بي، برگن، موسيقي کلاسيک ترک. مي دانم که چند صحنه فيلم تماشاگران را- زنان خانه دار، عشاق موسيقي عربسک، عشاق موسيقي، عشاق فتورمان ها و ملودرام ها خواهد خنداند. پيش خودم در بعضي صحنه ها چشم هاي گريان و صورت هاي خندان شان را مجسم کردم. اين فيلم را براي تماشاگران نوشتم. در تصاوير فيلم يک رمانتيسم واقعي را مي بينم. حسرت گذشته و ارجاع به آن وجود دارد، اما اين انسان ها کساني هستند که همين امروز در محله هاي ما زندگي مي کنند، زبان امروز را صحبت مي کنند. اين شخصيت ها را با عشق نوشتم، همه آنها دلي شکسته دارند...
اينها حرف هاي اغور يوجل کارگرداني است که با اولين فيلم بلندش شير يا خط در سال ٢٠٠٤ تبديل به يکي از پر افتخار ترين فيلمسازان ترکيه شد. شير يا خط که توانست جوايز معتبري از جشنواره هاي داخلي و خارجي دريافت کند، انتظار تماشاگران فرهيخته و منتقدان را به قدري بالا برده که ممکن است در برخورد با فيلمي ساده چون زن زندگي مني از يوجل دلسرد شوند. حتي ممکن است تصور کنند موفقيت اوليه تصادفي بيش نبوده، ولي براي قطعيت يافتن چنين نظريه هايي حتماً بايد صبر کرد و کار بعدي او را ديد.
اغور يوجل متولد ١٩٥٧ استانبول نويسنده، تهيه کننده، بازيگر و آهنگساز است. در کنسرواتوار استانبول بازيگري خوانده و از ١٩٧٧ با نمايش هاي تک نفره شروع به کار کرده است. در ١٩٨٣ اولين فيلمش را بازيکرده و از ١٩٨٧ تا امروز کارگرداني مي کند. زن زندگي مني که يوجل بعد از فيلم هاي رامون و امپراطور ساخته، بزرگداشت ملودرام هاي يشيل چام-سينماي قديم ترکيه، همان فيلمفارسي خودمان که اين جا بايد گفت:فيلمترکي- است. يوجل اين فيلم را در فاصله بازي قسمت هاي دو فصل از سريال دزد و پليس با بودجه يک ميليون دلار و در عرض ٢٤ روز کارگرداني کرده است . يوجل شهرت خود را مديون نقش جومالي در فيلم زيباي راهزن ساخته ياووز تورگول است که يکي از پروفروش ترين و موفق ترين فيلم هاي سينماي ترکيه در دو دهه اخير است.
يورگن يورگز فيلمبردار مشهور آلماني-فيلمبردار بسياري از آثار وندرس و هانتکه- که پس از همکاري با زولفو ليوانلي در فيلم زمين آهن است آسمان مس با چند کارگردان معروف ترکيه همکاري کرده، اين بار در کنار يوجل قرار گرفته است. بازيگر اصلي فيلم ترکان شوراي نيز سه سال پس از نامه هاي فرستاده نشده[٢٠٠٣] بار ديگر در برابر دوربين قرار گرفته است. شوراي در شصت سالگي همچنان زيباست-براي مردهايي در همين سنين البته!- او که از پانزده سالگي شروع به بازي در فيلم ها کرده، با حضور در زن زندگي مني در حال رساندن کارنامه بازيگري خود به رقم ٢٠٠ فيلم است!

ژانر: عاشقانه




 

Thursday, December 21, 2006

بررسی تاریخچه موزیک وسبکهای مختلف آن

موزیک
بخش اول
موسیقی، به هر نوا و صدایی گفته می‌شود که شنیدنی و خوش‌آیند باشد و انسان یا موجودات زنده را دچار تحولی کند. موسیقی (با تعریف کلاسیک) یعنی هنر بیان احساسات توسط صداها.
صدا در صورتی موسیقی نامیده می‌شود که بتواند ارتباط میان اذهان ایجاد کند ومرزی از جنس انتزاع آن را محدود نکند
سبک موسیقی
سبک یا نوع موسیقی یک مقوله یا نام است که برای توصیف صفات یک گروه از آهنگها که با هم عناصر مشترکی نشان می‌دهند بکار می‌رود. برخی سبکها مثلآ موسیقی ایرانی، هندی، غربی و جز اینها تعریفی جغرافیایی دارند و برخی دیگر مثلآ موسیقی باروک و سنتی تعریفی مربوط به زمان و دوره دارند. همچنین دسته‌ای دیگر از موسیقی‌ها مانند سبکی به نام موسیقی آرایشگاهی بنا به نیازمندیهای دقیق فنی تعریف می‌گردند
برخی از سبک‌های اصلی موسیقی عبارت‌اند از
• موسیقی کلاسیک
• موسیقی امپرسیونیسم
• موسیقی رمانتیک
• موسیقی باروک
• موسیقی مینیمال
• موسیقی پاپ
• ریتم و بلوز (آر اند بی)
• جاز
• سوینگ
• رگتایم
• بلوز
• موسیقی راک
• موسقی پانک
• موسیقی متال
• موسیقی کانتری (روستایی امریکایی)
• موسیقی الکترونیک
• موسیقی الکترونیک رقصی
• الکترونیکا
• موسیقی نغمه‌ای
• رگه، داب و سبکهای وابسته
• موسیقی پانک
• هیپ‌هاپ / رپ
• بوسانوا
• اپرا

موسیقی کلاسیک نامی است که به سنت موسیقی هنری غرب داده شده‌است. این نام‌گذاری دقتی ندارد و کوشش‌ها و بحث‌های زیادی برای مشخص کردن معنی آن صورت می‌گیرد. معمولاً شروع این موسیقی را از سده‌های میانه می‌دانند.
موسیقی کلاسیک را از نظر سبک و تحول تاریخی آن به چند دوره کوچک‌تر تقسیم کرده‌اند:
• دوره سده‌های میانه
• دوره نوزائی
• دوره باروک
• دوره کلاسیک
• دوره رمانتیک
• دوره مدرن

دوره
:نوزائی

در این دوره موسیقی‌دانان بیشتر از ادرکات حسی و تمایلات روحی خود در ساخت
و شکل دادن به سبکها بهره می‌‌بردند موسیقی
دوره
رمانتیک

موسیقی دوره رمانتیک بیش از هر چیز حاصل توجه ویژه آهنگساز به بیان احساسات خود یا القا احساسات مورد نظر است. از سازندگان بزرگ این دوره می‌توان افراد زیر را نام برد:
دوره انتقال کلاسیک به رومانتیک:
• لودویگ ون بتهوون
دوره رومانتیک:
• کارل ماریا ون وبر
• فرانتز شوبرت
• روبرت شومان
• هکتور برلیوز
• یوهانس برامس
• یوهان اشتراوس
• فردریک شوپن
• آنتوان بروکنر
• فلیکس مندلسون
• فرانتس لیست
• ریچارد واگنر
• ژرژ بیزه
• آنتوان بروکنر
• ریمسکی کورساکف
• پیتر ایلیچ چایکوفسکی
• سرگئی راخمانینف
• کامیل سی-ساس Sint-Saëns
همچنین در این دوره آهنگسازان دیگری نیز درخشیدند که شاید بیشتر به عنوان نوازندگان بزرگ شناخته شوند مانند پاگانینی و پابلو دو ساراساته (هر دو از بزرگ‌ترین نوازندگان ویولن)
دوره انتقال رومانتیک به مدرن
• گوستاو مالر
• ریچارد اشتراوس
• کلود دبوسی
دوره
مدرن

نوگرایی یا مُدرنیسم به معنی گرایش فکری و رفتاری به پدیده‌های فرهنگی نو و پیشرفته‌تر و کنار گذاردن های
‌سنتها ست .

دوره کلاسیک

لودویگ وان بتهوون
لودویگ وان بتهوون (متولد ۱۶ دسامبر ۱۷۷۰ – فوت ۲۶ مارس ۱۸۲۷) یکی از موسیقیدانان برجسته آلمانی بود که بیشتر زندگی خود را در وین سپری کرد. وی یکی از بزرگ‌ترین و تأثیر گذارترین شخصیتهای موسیقی در دوران کلاسیک و آغاز دوره رومانتیک بود. بتهوون به عنوان بزرگ‌ترین موسیقیدان تاریخ همیشه مورد ستایش قرار گرفته. آوازه او موسیقیدانان، آهنگسازان، و شنوندگانش را در تمام دوران تحت تأثیر عمیق قرار داده. در میان آثار شناخته شده وی می‌توان از سنفونی نهم، سنفونی پنجم، سنفونی سوم، سونات پیانو پاتتیک، مهتاب و هامرکلاویر، اپرای فیدلیو و میسا سولمنیس نام برد.

بتهوون در شهر بن آلمان متولد شد. پدرش یوهان وان بتهوون اهل هلند (فلاندر آن زمان) بود و مادرش ماگدالِنا کِوِریچ وان بتهوون تبار اسلاو داشت.
اولین معلم موسیقی بتهوون پدرش بود. پدرش یوهان یکی از موسیقیدانان دربار بن بود. او مردی الکلی بود که سعی می‌کرد بتهوون را به‌زور کتک، به عنوان کودکی اعجوبه همانند موتزارت به نمایش بگذارد. هر چند استعداد بتهوون بزودی بر همه آشکار شد. بعد از آن بتهوون تحت آموزش کریستین گوت‌لوب نیفه قرار گرفت. همچنین بتهوون تحت حمایت مالی شاهزاده اِلِکتور (همان درباری که پدرش در آن کار می‌کرد) قرار گرفت. بتهوون در سن ۱۷ سالگی مادر خود را از دست داد و با درآمد اندکی که از دربار می‌گرفت مسئولیت دو برادر کوچک‌ترش را بر عهده داشت.
بتهوون در سال ۱۷۹۲ به وین نقل مکان کرد و تحت آموزش ژوزف هایدن قرار گرفت. ولی هایدن پیر در آن زمان در اوج شهرت بود و به قدری گرفتار، که زمان بسیار کمی را می‌توانست صرف بتهوون بکند. به همین دلیل بتهوون را به دوستش یوهان آلبرشت‌برگر معرفی کرد. از سال ۱۷۹۴ بتهوون به صورت جدی و با علاقه شدید نوازندگی پیانو و آهنگسازی را شروع کرد و به سرعت به عنوان نوازنده چیره‌دست پیانو و نیز کم‌کم به عنوان آهنگسازی توانا، سرشناس شد.
بتهوون بالاخره شیوه زندگی خود را انتخاب کرد و تا پایان عمر به همین شیوه ادامه داد: به جای کار برای کلیسا یا دربار (کاری که اکثر موسیقیدانان پیش از او می‌کردند) به کار آزاد پرداخت و خرج زندگی خود را از برگذاری اجراهای عمومی و فروش آثارش و نیز دستمزدی که عده‌ای از اشراف که به توانایی او پی برده بودند و به او می‌دادند، تأمین می‌کرد.
زندگی او به عنوان موسیقیدان به سه دوره «آغازی»، «میانی» و «پایانی» تقسیم می‌شود
دوره آغازی
در دوره آغازی (که تقریباً از سال ۱۸۰۲ آغاز می‌شود) کارهای بتهوون تحت تأثیر هایدن و موتزارت بود، در حالی که در همان زمان مسیرهای جدیدتر و به تدریج دید وسیع‌تری در کارهایش را کشف می‌کرد. بعضی از آثار مهم وی در دوران آغازی: سنفونی‌های شماره ۱ و ۲، شش کوارتت زهی، دو کنسرتو پیانو، دوازده سونات پیانو (شامل سوناتهای مشهور پاتِتیک و مهتاب).
دوره میانی
دوران میانی کمی بعد از بحران روحی بتهوون به علت کری آغاز شد. آثار بسیار برجسته‌ای که درون مایه اکثر آنها شجاعت، نبرد و ستیز است در این دوران شکل گرفتند. این آثار بزرگ‌ترین و مشهورترین آثار موسیقی کلاسیک را شامل می‌شود. آثار دوره میانی: شش سنفونی (شماره‌های ۳ تا ۸)، سه کنسرتو پیانو (شماره‌های ۳ تا ۵) و تنها کنسرتوی ویولن، پنج کوارتت زهی (شماره‌های ۷ تا ۱۱)، هفت سونات پیانو (شماره‌های ۱۳ تا ۱۹) شامل سوناتهای والدشتاین و آپاسیوناتا، و تنها اپرای بتهوون «فیدلیو».
دوره پایانی
دوره پایانی فعالیتهای بتهوون در سال ۱۸۱۶ آغاز شد. آثار دوران پایانی بسیار قابل ستایشند و آنها را می‌توان عمیقاً متفکرانه و بسیار بیانگر سیمای شخصی بتهوون توصیف کرد. همچنین بیشترین ساختار شکنی‌های بتهوون را در آثار این دوره می‌توان یافت (به طور مثال، کوارتت زهی شماره ۱۴ در دو دیِز مینور دارای ۷ موومان است، همچنین بتهوون در آخرین موومان سنفونی شماره ۹ خود از گروه کُر استفاده کرده). آثار برجسته این دوره: سونات پیانوی شماره ۲۹ هامرکلاویر، میسا سولمنیس، سنفونی شماره ۹، آخرین کواتت‌های زهی (۱۲ - ۱۶) و آخرین سونات‌های پیانو (۲۰ - ۳۲). بتهوون در این زمان شنوایی خود را به طور کامل از دست داده بود.
با توجه به عمق و وسعت مکاشفات هنری بتهوون، همچنین موفقیت وی در قابل درک بودن برای دامنه وسیعی از شنوندگان، هانس کلر موسیقیدان و نویسنده انگلیسی اتریشی‌تبار، بتهوون را اینچنین توصیف می‌کند: «برترین ذهن در کل بشریت».
شخصیت
بتهوون بیشتر اوقات با خویشاوندان و بقیه مردم نزاع و به تلخی برخورد می‌کرد. شخصیت بسیار مرموزی داشت و برای اطرافیانش به مانند یک راز باقی ماند. لباسهایش کثیف و به هم ریخته بود. در آپارتمانهای بسیار به هم ریخته زندگی می‌کرد. بسیار تغییر مکان می‌داد. طی ۳۵ سال زندگی در وین حدود چهل بار مکان زندگی‌اش را تغییر داد. در معامله با ناشرانش همیشه بی‌دقت بود و اکثر اوقات مشکل مالی داشت.
بتهوون پس از مرگ برادرش گاسپار بر سر حضانت برادر زاده‌اش کارل با بیوه گاسپار مدت ۵ سال نزاع قانونی تلخی داشت. سرانجام بتهوون در این نزاع پیروز شد. ولی این پیروزی برای کارل فاجعه بود؛ زندگی با یک کر، مرد بی زن و غیر عادی در بهترین شکلش هم وحشتناک بود. سرانجام کارل اقدام به خودکشی کرد (البته خودکشی کارل منجر به مرگ نشد) و بتهوون که سلامتی‌اش حالا کمتر شده بود زیر بار آن خرد شد.
بتهوون هیچگاه در خدمت اشراف وین نبود. بر این اعتقاد داشت که هنرمندان به اندازه اشراف قابل احترام‌اند. در یکی از روزهای ملاقات گوته با بتهوون در سال ۱۸۱۲ چنین نقل می‌کنند: «روزی گوته و بتهوون در کوچه‌های وین در حال قدم زدن بودند. جمعی از اشراف زادگان وینی از مقابل آنها در حال عبور از همان کوچه بودند. گوته به بتهوون اشاره می‌کند که بهتر است کناری بروند و به اشراف زادگان اجازه عبور دهند. بتهوون با عصبانیت می‌گوید که «ارزش هنرمند بیشتر از اشراف است. آنها باید کنار روند و به ما احترام بگذارند.» گوته بتهوون را رها می‌کند و در گوشه‌ای منتظر می‌ماند تا اشراف زادگان عبور کنند. کلاهش را نیز به نشانه احترام بر می‌دارد وگردنش را خم می‌کند. بتهوون با همان آهنگ به راهش ادامه می‌دهد. اشراف زادگان با دیدن بتهوون کنار می‌روند و راه را برای عبور وی باز می‌کنند و به وی ادای احترام می‌کنند. بتهوون هم از میان آنها عبور می‌کند و فقط کلاهش را به نشانه احترام کمی با دست بالا می‌برد. در انتهای دیگر کوچه منتظر گوته می‌شود تا پس از عبور اشراف زاده‌ها به وی بپیوندد.»
وِجهه او به قدری عظیم بود که وقتی در سال ۱۸۰۹ تهدید کرد که پستی را خارج از اتریش خواهد پذیرفت، سه نفر از نجبا ترتیبات خاصی برای نگهداشتن وی در وین به عمل آوردند. شاهزاده کینسکی، شاهزاده لوبکوویتز، آرشیدوک رودلف برادر امپراتور و شاگرد بتهوون داوطلب پرداخت حقوق سالانه به او شدند. تنها شرط آنها برای این قرار بی‌سابقه در تاریخ موسیقی این بود که بتهوون به زندگی در پایتخت اتریش ادامه دهد.
موسیقی
بسیاری معتقدند موسیقی بتهوون بازتاب زندگی شخصی اوست که در اکثر اوقات تجسمی از نبرد و نزاع همراه با پیروزی است. مصداق این توصیف را می‌توان در اکثر شاهکارهای بتهوون که بعد از یک دشواری سخت در زندگی‌اش پدید آمدند یافت. بتهوون در سال ۱۸۰۲ در هایلیگنشتاد (روستایی خارج از وین) وصیت نامه‌ای خطاب به دو برادرش نوشته که به وصیتنامه هایلیگنشتاد معروف است. پس از واقعه هایلیگنشتاد و غلبه بر یأسش از ۱۸۰۳ تا ۱۸۰۴ سمفونی عظیم شماره ۳ خود به نام اروئیکا را که نقطه تحول در تاریخ موسیقی است تصنیف کرد. طی مبارزه چند ساله‌اش برای قیمومیت کارل، بتهوون کمتر آهنگ ساخت و وینی‌ها شروع به زمزمه کردند که کار او تمام است. بتهوون شایعات را شنید و گفت: «کمی صبر کنید، بزودی چیزی متفاوت خواهید فهمید» و اینطور شد. بعد از ۱۸۱۸ مسائل داخلی بتهوون مانع از انفجار خلاقیت او نشد و بعضی از بزرگ‌ترین آثارش: میسا سولمنیس، سنفونی شماره ۹، آخرین سوناتهای پیانو و آخرین کوارتتهای زهی را به وجود آورد. او از سال ۱۸۰۰ به ناشنوایی تدریجی خود پی برد. برای یک آهنگساز و نوازنده هیج اتفاقی نمی‌تواند ناگوارتر از ناشنوایی باشد، اما حتی آن هم نتوانست مانع جدی‌ای برای بتهوون باشد. آخرین کارهای او شگفتی خاصی دارند، و بسیاری آن‌ها را مملو از معانی مرموز و ناشناخته می‌دانند.بتهوون را بزرگترین هنرمند تاریخ موسیقی و پیانو میدانند.
مرگ
بتهوون از سلامت کمی برخوردار بود، مخصوصاً بعد از سن ۲۰ سالگی، زمانی که درد شکم شروع به آزار دادنش کرد. اما علاوه بر این مشکلات جسمی، او درگیر چندین مشکل روحی نیز بود، که ناکامی در یک سری روابطه عشقی از جمله آن‌ها بود. در سال ۱۸۲۶ سلامت وی به شدت وخیم شده بود، تا اینکه یک سال بعد در ۲۶ مارس ۱۸۲۷ از دنیا رفت. در آن زمان تصور می‌شد مرگش به دلیل مرض کبد بوده‌است، اما تحقیقات اخیر بر اساس دسته‌ای از موهای بتهوون که پس از مرگش باقی مانده، نشان می‌دهد که مسمومیت سرب باعث بیماری و مرگ نابهنگام وی بوده (مقدار سرب خون بتهوون ۱۰۰ برابر بیشتر از مقدار سرب در خون یک فرد سالم بود). احتمالاً منبع این سرب از ماهیهای رودخانه آلوده دانوب و ترکیبی از سرب که برای شیرین کردن شراب استفاده می‌شود بوده. بعید است ناشنوایی بتهوون به خاطر مسمومیت از سرب بوده باشد، برخی از تحقیقات نشان می‌دهد که اختلال در پادتن سیستم دفاعی بدن عامل آن بوده‌است
(systemic lupus erythematosus یا SLE).
کارل ماریا فون وبر
کارل ماریا فردریش ارنست فون وبر (۱۷۸۶-۱۸۲۶) آهنگساز آلمانی بود.
اپراهای او تأثیر زیادی بر شکل‌گیری اپراهای دوره رمانتیک آلمان داشت. وبر آثار زیادی برای ساز کلارینت نوشت. علاوه بر آهنگسازی، به نگارش مقالات موسیقی نیز می‌پرداخت.
وبر در اوتین، نزدیک لوبک بدنیا آمد. پدرش که خود در کار موسیقی بود مدتی آموزش او را به‌عهده گرفت. وبر تحصیلات موسیقی خود را در سالزبورگ و مونیخ ادامه داد. پس از مدتی که همراه خانواده به فرایبورگ در ساکسونی رفت دوباره به سالزبورگ بازگشت و شاگرد جوزف هایدن شد.
موفقیت او باعث شد تا چند شغل مربوط به موسیقی به او پیشنهاد شود. مدتی در دربار دوک ورتمبرگ کار کرد و چندی رئیس اپرای پراگ و بعد اپرای درسدن بود.
اپرای معروف او «در فرایشوتز» با موفقیت روبرو شد و تا زمان ما تنها اپرای او است که همچنان اجرا می‌شود.
وبر از بیماری سل در سفری که به لندن رفته بود درگذشت
فرانتز شوبرت
فرانتز شوبرت (زادهٔ ۳۱ ژانویه ۱۷۹۷ - درگذشتهٔ ۱۸۲۸)، آهنگساز برجستهٔ اتریشی دوران رمانتیک که با وجود عمر کوتاه آثار زیادی تصنیف کرده است. از جمله این آثار می‌توان به ۱۰ سمفونی، ۱۶ کوارتت زهی، ۲۲ سونات پیانو، حدود ۶۰۰ ترانه و ... اشاره کرد.
شوبرت علاقه بسیاری به آواز داشت و بسیاری از کارهای زیبای آوازی خود را در نوجوانی تصنیف کرد. در هجده سالگی حدود ۱۵۰ کار آوازی ساخت و در نوزده سالگی که تجارب بسیاری در ساخت موسیقی آوازی بدست آورده بود ۱۸۰ اثر شامل کارهای آوازی، اپرا، سمفونی و مس خلق کرد
روبرت شومان
روبرت شومان (۸ ژوئن ۱۸۱۰ - ۲۹ ژوئیه ۱۸۵۶) از آهنگسازان و پیانسیت‌های کلاسیک
آلمانی
بود. وی نامدارترین آهنگساز
رمانتیک
نیمه نخست سده نوزدهم بود. پدر وی کتابفروش بود و او در کودکی به ادبیات علاقه مند شد و در 15 سالگی به امور ادبی پرداخت. در سال 1828 برای آموختن حقوق به دانشگاه
لیپزیگ
رفت.او موسیقی را در 20 سالگی آغاز کرد و برای آنکه نوازنده ای چیره دست شود،به تنهایی روی پیانو کار می کرد و برای تقویت انگشت چهارم دست راستش دستگاهی ابداع کرد که همین دستگاه باعث فلج شدن انگشتش شد. مدتی بعد با کلارا ویک (که دختر استادش بود) ازدواج نمود.شومان در جوانی به نقد آثار موسیقی پرداخت و از 1834 تا 10 سال مجله جدید برای موسیقی را انتشار داد.در همین مجله بود که او دقت و توجه مردم را به آثار
شوپن
و
برامس
جلب کرد.شومان از سال 1840 به آهنگسازی مشغول شد و در 1843 به استادی
کنسرواتوار
لیپزیگ انتخاب گردید.از سال 1853 به بعد شومان سلامتی خود را از دست داد و اغلب بیمار بود و در اواخر عمر به بیماری روانی مبتلا شد و در بیمارستان روانی بستری بود تا آنکه سال 1856 درگذشت
موسیقی شومان
فرهنگ ادبی شومان حساسیت خارق العاده اش و به نوعی بیماریش از او یک آهنگساز نمونه ساخت.اغلب افکار گوناگون چون در یک بدیهه سرایی کنار هم می گذاشت تمایلی به واریاسیون در آثارش دیده می شود. چندان به تنظیم برای ارکستر نپرداخته است و اغلب کاراکتر پیانویی را در انوانسیون موزیکال آشکار می کند.بدیهه نوازی با پیانو محرک اصلی الهام او بود و این نکته حتی در ساخته های سمفونیک و موسیقی مجلسی او نیز به چشم می خورد.
آثار اصلی
اپرای گنوا حدود 20 اثر برای کر و ارکستر که از آن ها به :بهشت و پری و یک رکوییم به نام برای مینیون میتوان اشاره کرد. 4 سمفونی کامل و 2 سمفونی ناقص،یک کنسرتو ویلن،یک کنسرتو پیانو ،یک کنسرتو برای ویلنسل،یک کویینتت،2 کوارتت،3کوارتت زهی،آثار بی شمار برای پیانو از جمله 3 سونات 260 لید و تعداد زیادی دو نوازی و تریو
هکتور برلیوز
لوئی هکتور برلیوز (۱۱ دسامبر ۱۸۰۳ تا ۸ مارس ۱۸۶۹)
آهنگساز
فرانسوی از چهره‌های تأثیرگذار در موسیقی عهد
رمانتیک
و از بهترین رهبران
ارکستر
در زمان خود و منتقدی کارآزموده در موسیقی بود.در سال 1830
جایزه رم
را کسب کرد و برای آشنایی با موسیقی ایتالیا رهسپار آن کشور شد.در آنجا آثاری چون
شاه لیر
و له لویه
را نوشت. از
سمفونی‌های
او می‌توان به
سمفونی فانتاستیک
و هارولد در ایتالیا
که به سفارش
نیکولو پاگانینی
آهنگساز بزرگ ایتالیایی نوشته شده اشاره کرد
یوهانس برامس
یوهانس برامس به سال ۱۸۳۳ در شهر هامبورگ آلمان در خانواده‌ای فقیر به دنیا آمد .تحصیلات ابتدایی موسیقی را نزد پدرش که نوازنده کنترباس بود فراگرفت .
برامس با ویولونیست‌های مشهوری چون رمنی و یواخیم آشنا شد و در طول این آشنایی بود که رمنی موسیقی محلی مجارستان را به برامس معرفی کرد و تحت تأثیر آن برامس راپسودی‌های مجار خود را نوشت.
شومان در سالهای آخر عمرش در گاهنامه جدید موسیقی نوشتاری تحت عنوان راههای نو راجع به برامس نوشت و او را نابغه اعلام کرد که در نتیجه توجه بسیاری را به آثار او معطوف ساخت. با مرگ کلارا در سال ۱۸۹۶ ضربه مهلکی بر برامس وارد آمد و از این به بعد بود که برامس هرچه بیشتر خود را در آستانه مرگ احساس می‌‌کرد. تحت تأثیر این احساس بود که برامس باوقارترین لیدهایش به نام چهار آواز جدی و پرلودهای کورال را برای ساز ارگ نوشت .
مهم‌ترین آثار برامس
• موسیقی پیانویی: سه سونات، والس‌ها، رقصهای مجار، چهار بالاد، راپسودی‌ها، هفت فانتزی، سه اینترمتسو، واریاسیویی برروی تم‌های شومان، پاگانینی و هندل.
موسیقی پیانویی برامس حاوی گرمی احساس، هارمونی غنی و قوی رمانتیک هاست ولی در بیانی کلاسیک
آثار مجلسی
• موسیقی آوازی: حدود ۲۶۰ لید و تعداد زیادی تنظیم آهنگهای محلی آلمانی، ازمهم‌ترین لیدهای برامس ((چهار آواز جدی))، ((رکویم آلمانی)) راپسودی برای صدای آلتور را می‌توان نام برد.
• آثار ارکستری (سازگانی)
همان گونه که جریان موسیقی رمانتیک نیمه نخست سده نوزدهم در آثار واگنر به حد کمال خود رسید. هم‌زمان با آن جریان موسیقی رمانتیک –کلاسیک مندلسون و در اواخر شومان در آثار برامس به حد نهایی و کمال مطلوب انجامید. هر دو نابغه بزرگ قرن نوزدهم، واگنر و برامس از نظر سبک موسیقیایی دقیقاً در نقطه مقابل یکدیگر قرار داشتند و در موسیقی آنها به ندرت عوامل مشترکی یافت می‌شود . بدون شک برامس یکی از برجسته‌ترین آهنگسازان رمانتیک به شمار می‌آید و موسیقی‌پژوهان از سه ((ب)) در تاریخ، باخ، بتهوون و برامس به عنوان سه آهنگساز بزرگ نام برده‌اند. یکی از خصوصیات برجسته موسیقی رمانتیک گرایش به موسیقی فولکوریک است و برامس نیز یکی از آهنگسازانی است که به موسیقی فولکوریک آلمانی علاقه شدیدی داشت و در نتیجه بیشتر نغمه‌های سازی و آوازی او رنگ و بوی آهنگهای محلی را دارند .
برامس در شهر هامبورگ متولد شد. پدرش كه يك نوازنده كنترباس بود، درسهاي اوليه موسيقي را به او داد. برامس ابراز كرد، قول دهد كه بزودي با درس خواندن و به كمك نواختن پيانو در رستورانها و سالنهاي تئاتر سريعتر تكميل كننده درآمد خانواده فقيرش باشد. گرچه در داستان بسيار نقل شده كه برامس مجبور بوده كه در كاباره‌ها و فاحشه‌خانه‌ها پيانو بنوازد، در تحقيقات اخير، بعنوان مثال كه توسط كرت هافمن، اظهار شده كه اين احتمالاَ دروغ است. براي مدتي، او ويولونسل را نيز آموخت، گرچه زماني كه معلم او با ساز برامس فرار كرد، پيشرفت او متوقف شد. برامس جوان جند كنسرت عمومي اجرا كرد، اما بعنوان يك پيانيست مشهور نشد (گرچه بعداَ او در زندگي‌اش نخستين نمايش از پيانو كنسرتو شماره يك در سال 1859 و پيانو كنسرتو شماره دو در سال 1881 را اجرا كرد). همچنين او شروع كرد تصنيف كند، اما كوششهاي او توجه كسي را جلب نكرد، تا اينكه او با ادوراد رم ني در سال 1853 در يك تور، كنسرت را ادامه داد. در اين تور اوبا ژوزف يواخيم،فرانس ليست وبعداَباآهنگساز بزرگ آلماني روبرت شومان آشناشد. گرچه رم ني از كوتاهي برامس نسبت به احترام به ليست دلخور شده بود اما در دربار ويمر، جايي كه ليست موسيقيدان آن دربار بود، قطعه سونات B minor را صميمانه اجرا كرد. بسياري از دوستان برامس ذكر كرده‌اند كه رم ني، شخصيت درباري لهستاني، از برامس جوان انتظار داشت كه با تمرينهاي عمومي همنوايي كند و مودبانه يك قطعه مشهور را تحسين نمايد كه برامس در انجام دادن يا ظاهر نشدن هر دو موفق نشد بنابراين با فروتني تحسين كرد. او به برامس گفت كه دوستي آنها بايد خاتمه پيدا كند هرجندروشن نبودكه آيا دليل آن، بي‌احترامي بودكه به ليست شده بود يا چيز ديگري. به هر حال يواخيم يكي از نزديكترين دوستان او شده بود، و شومان، با مقاله‌هايش نقش مهمي را در هوشيار كردن همگان براي قطعه هنري كه مرد جوان مي‌نواخت ايفا نمود و بدينوسيله از برامس جوان پشتيباني كرد. بنابراين برامس با همسر شومان آشنا شد، كلارا آهنگساز و پيانيست كه 14 سال از او بزرگتر بود، با كسي كه تمام عمر با او ادامه داد، با هيجانات احساساتي، اما هميشه ارتباط افلاطوني داشت. برامس هرگز ازدواج نكرد. او در سال 1862 بطور دائم در وين اقامت نمود و كاملاَ تمركز بر آهنگسازي را شروع كرد. سرانجام برامس يك شهرت قوي را بنا نمود، و به زندگي خود بعنوان يك آهنگساز بزرگ نگريست. اين ممكن است بالاخره به او اطمينان داده تا تكميل كننده اولين سمفوني‌اش باشد. بنابراين از سه سمفوني ديگر براي ترقي پيروي كرد (1877، 1883، 1885). برامس سفرهاي متعددي كرد، هم براي تجارت (تورهاي كنسرت) و تفريح. او اغلب در فصل بهار ايتاليا را مي‌ديد. و معمولاَ بدنبال يك مكان روستايي خرم بود براي آهنگسازي در تابستان. در سال1890، برامس 57 ساله تصميم گرفت آهنگسازي نكند. به هر حال معلوم بود، كه نمي‌تواند از تصميمش اطاعت كند. و در سالهاي پيش از مرگش تعدادي از شاهكارهايش را توليد كرد، شامل دو سونات كلارينت اپوس 120 (1894)، و چهار آواز مهم اپوس 121 (1896). هنگام كامل كردن تصنيف اپوس 121، برامس از مريضي سرطان از پا افتاد (منابع اختلاف داشتند آيا كبد بوده يا لوزالمعده). بتدريج وضعيت او بدتر شد و او در 3 آوريل 1897 مرد. برامس در شهر زنترالفريدهف وين دفن شد.
موسیقی مجلسی
Chamber music
اصولا آهنگسازان رمانتیک توجه چندانی به نوشتن موسیقی مجلسی نداشتند و فقط در آثار برامس بود که موسیقی مجلسی ارزش فوق العاده‌ای یافت، تا حدی که می‌توان او را جانشین بتهون تلقی کرد
فلیکس مندلسون
یاکوب لودویگ فِلیکس مِندِلسون-بارتولدی (۳ فوریه ۱۸۰۹ - ۴ نوامبر ۱۸۴۷) از آهنگسازان یهودی‌تبار آلمان در اوائل دوره رمانتیک بود.
مندلسون در یک خانواده یهودی در شهر هامبورگ آلمان به دنیا آمد. وی از جمله آهنگ سازان متمولی بود که فارغ از گرفتاری‌های مادی، زندگی پرنشاطی را گذراند.
پدر بزرگش یک فیلسوف یهودی و پدرش یک بانکدار ثروتمند بود که مذهب یهود را رها کرد و پروتستان شد و نام خانوادگی بارتولدی را برای خود برگزید.
خانواده او علاقه زیادی به هنر و ادبیات داشتند پس مندلسون از همان اوان کودکی به یادگیری پیانو و ویولون پرداخت تا احتمالاً در نه سالگی برای نخستین بار کنسرت داد. وی از ۱۸۱۷ّّّّ در برلین نزد فردریک زلتر آموزش هارمونی و آهنگسازی گرفت.
مندلسون نخستین کسی بود که با اجرای تعزیه سن متیو در ۱۱ مارس، ۱۸۹۲ عظمت باخ را به جهانیان شناساند و نام او را زنده کرد.
همانطور که خود می‌‌پنداشت، مانند موتسارت نابغه بود و هنگامی که بیش از هفده سال از عمرش نگذشته بود یکی از شاهکارهای ادبیات موسیقی، پیش‌نوای (اورتور) «رویای نیمه شب تابستان» را روی نمایشنامه شکسپیر نوشت. «مارش عروسی» معروف مندلسون نیز بخشی از همین اثر است.
آثار برجسته
• پیش‌نوای رویای نیمه شب تابستان
• پیش‌نوای غار فینگال یا پیش‌نوای هبریدها
• کنسرتو ویولن در می‌‌مینور
• پیش‌نوای دریای آرام و سفر موفق، برپایه دو شعر از گوته
• قطعات پیانویی آوازهای بدون کلام
سبک مندلسون
مندلسون را می‌توان به وضوح دنباله‌رو باخ و موتسارت دانست زیرا در انتخاب فرم‌های آثارش از مکتب کلاسیک سرپیچی نکرد و آن‌ها را با جزئی تغییرات به کمال مطلوب خود رساند. او عوامل دیگری همچون هارمونی و ریتم را نیز در چارچوب کلاسیک‌ها ولی با رنگ آمیزی و زبانی رمانتیک به کار برده است و به همین دلیل است که مندلسون بیشتر جزء آهنگسازان محافظه کار به شمار می‌رود. او تنها از دو نظر به رمانتیک‌ها نزدیک می‌شود: نخست به خاطر نوشتن قطعات توصیفی یک مومانی که بنایی برای پوئم سمفونی‌های لیست گردیده و دوم به خاطر تصنیف قطعات لیریک و شاعرانه پیانویی مانند آوازهای بدون کلام که یکی از شناسه‌های مهم موسیقی رمانتیک بشمار می‌آید
فرانتس لیست
از بزرگ‌ترین آهنگسازان دوره عظمت رمانتیسم، فرانتس لیست، در ۱۸۱۱ در دهکده کوچکی به نام دوبوریان نزدیک سوپرون در مجارستان که امروزه محل شهر ریدینگ در اتریش کنونی است به دنیا آمد. پدرش از نوازندگان ارکستر دربار کنت استرهازی بود و چون علاقه شدیدی به موسیقی داشت فرانتس را از همان اوان کودکی با پیانو آشنا کرد . او در فرانسه شهرت فراوانی یافت و به زودی به محافل بزرگ هنری راه یافت و با هنرمندان برجسته رمانتیک فرانسوی و آثار آنها از جمله اشعار بایرون، افکار سن سیمون، شاتو بریان، لامنه فوریه، ویکتور هوگو، لامارتین، دو لاکروا، برلیوز و ژرژ ساندر آشنا شده که تأثیرات عمیقی بر موسیقی او به جای گذاشت . لیست در ۱۸۳۰ در کنسرت ویولون‌نواز افسونگر ایتالیایی نیکولو پاگانی‌نی شرکت کرد و به شدت تحت تأثیر مهارت نوازندگی او قرار گرفت و تصمیم گرفت که راه پاگانی‌نی را دنبال کند. در نتیجه دو سال بعد لیست در فن نواختن پیانو به مقام و نیروی مسحور کننده پاگانی‌نی رسید. در این دوره بود که شهرت نوازندگی او در سرتاسر اروپا پیچیده بود
لیست همچنین از طرفداران پر و پا قرص و مشوقان جدی موسیقی واگنر بود. بعدها نیز واگنر داماد لیست شد. اگر حمایتهای مالی و معنوی لیست از واگنر نبود شاید ما امروز واگنری به این گونه نداشتیم.
عوامل گوناکونی مشخص کننده سبک کار لیست هستند که از همه مهم‌تر تأثیرات موسیقی ملی مجار بر نغمه‌ها و هارمونی آثار او است. عامل مهم دیگر نفوذ چشمگیر ادبیات رمانتیک فرانسه در اندیشه‌های لیست بویژه آثار توصیفی و برنامه‌ای بود که نتیجتاً فرم پوئم سمفونی را بنیان گذاشت .
مهم‌ترین آثار ارکستری لیست عبارت‌اند از
• یک سمفونی فاوست
• دانته
• پوئم سمفونی‌های تاسو
• ارفه
• هاملت
• مازپا
• آنچه در کوه شنیده می‌شود
• له پرلود
• و پرمتئوس
آثار مهم پیانویی که اغلب جنبه توصیفی دارند عبارت‌اند از : سالهای زیارت، شیطان، والس، آلبوم یک مسافر، سونته دل پترارکا، سونات سی مینور، آب بازیهای ویلای استه، کنسرتو پیانو شماره ۲ و ۱، و راپسودی‌های مجار
ریچارد واگنر
ویلهلم ریچارد واگنر (۱۸۱۳-۱۸۸۳) آهنگ‌ساز، ‌رهبر ارکستر، نظریه‌پرداز موسیقی و مقاله‌نویس آلمانی بود. شهرت او بیشتر بخاطر اپراهای او است.
نوآوری‌های واگنر در زمینه موسیقی کلاسیک اروپائی تأثیر زیادی بر آهنگسازان بعد از او داشت. او در آثار خود گام کروماتیک و فواصل نامطبوع را بکار می‌برد و از این نظر پیشگام موسیقی مدرن اروپا است. استفاده از لایتموتیف پس از او بسیار رایج شد و بر موسیقی فیلم در سده بیستم اثر گذاشت.
دوره اپراهای حلقه نیبلونگ از مهم‌ترین کارهای او است.
واگنر بیرون از عرصه موسیقی نیز چهره‌ای جنجال برانگیز بود و بویژه نظرات یهودستیزانه او با مخالفت زیادی روبرو شده است.
آثار
• هلندی سرگردان
• تانهویزر
• لوهنگرین
• تریستان و ایزولده
• خوانندگان استاد نورنبرگ
• حلقه نیبلونگ
• پارسیفال
ژرژ بیزه
ژرژ بیزه
(Georges Bizet)
از آهنگسازان سرشناس فرانسه در دروره رمانتیک بود. شهرت او بیشتر بخاطر اپرایی به نام کارمن است.
در سال ۱۸۳۸ زاده شد. پدرش معلم آواز بود و ژرژ از کودکی نزد پدرش با موسیقی آشنا شد. بعدها در سال‌های تحصیل در کنسرواتوار برنده جایزه رم گردید. بیزه یک اپرا بوفا بنام دن پرکوپیو و قطعه‌ای به نام واسکو دوگاما نوشت و اپرایی در پاریس بنام صیادان مروارید را تصنیف نمود که نخستین اپرای معروف او بود. بیزه در سال ۱۸۷۲ اپرای جمیله را نگاشت. سپس قطعاتی را برای آرلزین نوشت و در همین سال‌ها بود که او بزرگ‌ترین اثر هنری خود یعنی اپرای کارمن را برای اپراکمیک تصنیف و اجرا نمود
پیتر چایکوفسکی
پیتر ایلیچ چایکوفسکی(زادهٔ ۷ مه ۱۸۴۰- درگذشت ۹ نوامبر ۱۸۹۳) (به روسی
Пётр Ильи́ч Чайко́вский)
از آهنگسازان سرشناس روس است.
او در مکتب موسیقی آنتون روبنشتاین
(A. Rubinestein)
در کنسرواتور سن پترزبورگ به تحصیل پرداخت و در همان جا نیز دانش‌آموخته شد. چایکوفسکی اصول و قواعد موسیقی کلاسیک غربی و جریان موسیقی توصیفی را در روسیه ادامه داد و به ترویج و اعتلای این مکتب در مقابل شیوه موسیقی گروه پنج نفری پرداخت. او اگر چه قواعد سنتی موسیقی اروپا را اساس کارهای خود قرار داد ولی به موسیقی محلی و افسانه‌های روسی بی‌توجه نبود.
مهم‌ترین آثار او عبارت‌انداز
• اپراهای بی‌بی پیک و اوژن اونگین
• باله‌های دریاچه قو
(Swan Lake)،
زیبای خفته
(Sleeping Beauty)
و فندق شکن (چهارمغز شکن
(The Nutcracker).
• اوورتورهای فرانچسکا داریمینی و رومئو و ژولیت.
• یک کنسرتو ویولن سه کنسرتو پیانو که اولین آنها مشهورترین آنها است.
• شش سمفونی که در میان آنها سمفونی شماره شش به نام پاتتیک
(Pathetique
به معنای حزن‌آور و سوزناک) شهرت فراوانی دارد.
یکی از آثار برجسته او اورتور رومئو و ژولیت است که ادامه‌ای از پوئم سمفونی‌ها و اورتورهای توصیفی فرانتس لیست و مندلسون به شمار می‌رود با این تفاوت که همانند اوورتور رویای نیمه شب تابستان به متن دقیق داستان وابسته نیست. بلکه به صورت یک فانتزی روی درام رومئو و ژولیت تصنیف شده‌است. گرچه چایکوفسکی بارها از ویژگی‌های موسیقی محلی در آثارش استفاده کرده‌است ولی به طور کلی سبک مخصوص ملودی نویسی او شباهت چندانی به موسیقی محلی روسیه ندارد. تم‌های او برخلاف بتهوون و برامس قدرت بسط و گسترش یافتن ندارند و آثارش تقریباً فاقد وحدت کلی میان قسمت‌های مجزا و اپیزودیک هستند
سرگی راخمانینف
سرگی راخمانینف (تولد:یکم آوریل ۱۸۷۳ ،بر اساس تقویم گرگوری یا ۲۰ مارس ۱۸۷۳، بر اساس تقویم یولیانی -مرگ: ۲۸ مارس ۱۹۴۳)نوازندهٔ پیانو و آهنگساز روس بود.
پرلود در سل مینور (شمارهٔ ۵، اُپوس ۲۳) وی یکی از زیباترین پرلودهای موجود می‌باشد که در جنگ جهانی دوم در خط مقدم توسط گیللز برای سربازان روسی اجرا شد. [نیاز به ذکر منبع]
از دیگر آثار معروف او می‌توان به پیانو کنسرتو شمارهٔ ۲ و ۳ و همچنین یک راپسودی برای ارکستر و پیانو براساس یکی از کاپریسهای پاگانینی به نام راپسودی بر اساس تمی از پاگانینی اشاره کرد.
راخمانینف سرانجام در سال ۱۹۴۳ در کالیفرنیا درگذشت
ریچارد اشتراوس
ریچارد اشتراوس (۱۸۶۴-۱۹۴۹) آهنگساز و رهبر ارکستر آلمانی بود. وی در مونیخ به دنیا آمد. پدرش نوازنده چیره‌دست هورن بود که او را از اوان کودکی با موسیقی آشنا کرد.
مهم‌ترین مشخصات آثار اشتراوس عبارت‌اند از تاکید فوق العاده بر منطقه صوتی بسیار زیر سازها و اصوات انسانی، ارکستراسیون عظیم و پرصدا و پاساژهای بسیار مشکل در سازهای بادی خصوصاً ساز هورن که بسیار مورد نظر او بود. علاقهٔ شدید اشتراوس به صداهای زیر در اپرای سالومه که در آن از سه صدای سوپرانو استفاده کرده، کاملاً مشهود است.
مهم‌ترین آثار اشتراوس پوئم‌سمفونی‌های او هستند که به دو دسته تقسیم شده‌اند
اول، پوئم‌سمفونی‌هایی که مبنای فلسفی دارند مانند مرگ و دگرگونی (۱۸۸۹
Tod und Verklärung)
و چنین گفت زرتشت (۱۸۹۶
Also Sprach Zarathustra).
این قطعات فاقد داستان هستند و بیشتر اشخاص یا مفاهیم را تفسیر می‌کنند.
دسته دوم پوئم‌سمفونی‌هایی که جنبهٔ توصیفی دارند.
از اپراهای برجسته و به‌یادماندنی اشتراوس اپرای سالومه
Salome
و سوارکار گل سرخ
Der Rosekavalier
شهرت فراوانی دارند
اپرای سالومه که باعث شهرت فوق العاده اشتراوس نه تنها در میان مردم آلمان بلکه در تمام کشورهای اروپایی شد، در سال ۱۹۰۵ روی نمایشنامهٔ اسکار وایلد در یک پرده تصنیف شد.
اشتراوس بسیاری از مشخصات موسیقی واگنر از جمله تداوم و پیوستگی پلیفونی در ارکستر و تکنیک لایت‌موتیف را در این اپرا به کار بسته است
کلود دبوسی
آشیل-کلود دبوسی (۱۸۶۲-۱۹۱۸) آهنگساز فرانسوی و از چهره‌های شاخص جریان معروف به امپرسیونیسم در موسیقی کلاسیک اروپایی بود.
دبوسی آموختن موسیقی را از نه سالگی آغاز کرد. در ده سالگی استعداد او شناخته شد و به کنسرواتوار پاریس رفت. در آنجا با سزار فرانک و دیگر برجستگان موسیقی فرانسه کار کرد. با برنده شدن جایزه رم به مدت چهار سال به ویلا مدیچی در رم رفت و در این مدت چند اثر نوشت.
سپس سفری به بایرویت کرد و با موسیقی واگنر آشنا شد که تأثیر زیادی بر او گذاشت.
در دهه ۱۸۹۰ سبک ویژه دبوسی، فارغ از تأثیر واگنر، شکل گرفت. اثر مشهور او پیش‌نوایی برای بعدازظهر یک جن در ۱۸۹۴ نوشته شد و به قول پیر بولز خبر از آغاز دوران موسیقی مدرن می‌داد. دبوسی این اثر را زیر تأثیر شعر دوست شاعرش استفان مالارمه به‌نام بعد ازظهر یک جن، و برخلاف موسیقی واگنر برای ارکستری کوچک نوشت.
با انتشار و اجرای آثار دیگری مانند اپرای پلئاس و ملیزاند و قطعه دریا تأثیر او در موسیقی نوین اروپا بیشتر شد و آهنگسازانی مانند موریس راول و پیر بولز از او بسیار آموختند.
دبوسی در روزهای آخر جنگ جهانی اول در پاریس از سرطان درگذشت

موسیقی پاپ
سبکی
از
موسیقی عامه‌پسند
است و معمولاً در مقابل
موسیقی کلاسیک
و
فولک
قرار می‌گیرد و از آنها متمایز است.
با این حال هنرمندان این سبک در سبک‌های
راک، هیپ‌هاپ، دنس، R&B ریتم و بلوز
و کانتری هم می‌توانند فعالیت داشته باشند و این باعث می‌شود که تبدیل به سبکی انعطاف‌پذیر شود. عبارت «موسیقی پاپ» همچنین می‌تواند به یک زیرسبک خاص (درون پاپ) اشاره داشته باشد مانند سافت راک و پاپ/راک
مشخصات پاپ به عنوان یک زیرسبک
پاپ معمولاً به عنوان موسیقی‌ای تعریف می‌شود که به شکل تجاری تهیه می‌شود یا هدف تولید آن سود مالی است. بنا به تعریف سایمون فریت، منتقد موسیقی و جامعه‌شناس متخصص موسیقی مردم پسند، موسیقی پاپ به عنوان یک صنعت شناخته می‌شود نه هنر. البته این موسیقی را می‌توان در حیطه بازار، ایدئولوژی، تولید و زیبایی‌شناسی هم معنا کرد. درواقع، پاپ طوری طراحی شده که «برای همه جالب باشد» و «از هیچ جای خاصی نیامده» و قرار هم نیست «سلیقه خاصی را اعمال کند».
پیشینهٔ موسیقی پاپ
دههٔ ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰
این نوع موسیقی از سبک‌های بلوز (شیکاگو)، و کانتری (تنسی) تاثیر گرفت.
دههٔ ۱۹۵۰
خوانندگان پاپ آن دوره کسانی چون بینگ کراسبی، فرانک سیناترا، دین مارتین، بابی دارین و پگی لی بودند، اما خوانندگانی چون بیل هالی، فتس دامینو و الویس پریسلی به دلیل اینکه از نسل جوانتری بودند بیشتر معروف شدند.
دههٔ ۱۹۶۰
این دهه با گروه‌هایی چون جانی تلوتسان، بابی وی، برایان هایلند، تامی رو، جین پیتنی، فرانکی آوالن شروع شد. در نیمهٔ آن با هنرمندانی چون کارول کینگ ، نیل دایموند و برت باکاراک، آرتا فرانکلین، ایسلی برادرز، ری چارلز، استیو واندر، سوپرمز، ماروین گی، باب دایلان و سایمون و گارفانکل متحول شد. می‌توان گفت که گروه بیتلز انقلابی در انگلستان کردند، اگرچه آنها پاپ نبودند.
دههٔ ۱۹۷۰
در این دوره موسیقی دیسکوی بی‌جیس، پیانوی بیلی جوئل و التون جان، کانتری ایگلز، هنرمندان راک/پاپ مانند راد استوارت، استیلی دان و فلیتوود مک گل کرد. ای‌بی‌بی‌ای گروه سوئدی بودند که با مسابقه ترانه یوروویژن به شهرت رسیدند و انقلابی در موسیقی پاپ کردند.
دههٔ ۱۹۸۰
برجسته ترین خواننده این دوره مایکل جکسون بود که با انتشار آلبوم
Thriller
باعث شد که به یکی از پرفروش ترین آلبوم‌های جهان در کل تاریخ تبدیل شود، و آلبوم‌های مدونا
Like a Virgin، True Blue، Like a Prayer
هم همین وضعیت را داشتند. مایکل جکسون را گاهی «شاه پاپ» می‌خوانند و مدونا را «ملکه پاپ». سایر هنرمندان این دوره عبارتند از مایکل بالتون، پرنس، جانت جکسون، دوران دوران، گروه پلیس، سیندی لاپر، ویتنی هوستونفیل کالینز، کایلی منوگ و کالچر کلاب.
دههٔ ۱۹۹۰ و قرن ۲۱
دههٔ ۱۹۹۰ و قرن ۲۱ با مد شدن گروه‌های پسر و گروه‌های دختر چهره دیگری گرفت. در انگلستان گروه‌های تیک دت، بلو، اسپایس گرلز وارد شدند. گروه‌های ایرلندی این دوره بوی‌زون و وست‌لایف بودند. آمریکا هم بک‌استریت بویز و هنسون و 'ان سینک را داشت، و افرادی مانند ویلا فورد، مندی مور، بریتنی اسپیرز و کریستینا اگیولرا هم به عنوان «پرنسس پاپ» شناخته می‌شوند. در سال ۱۹۹۹ سبک لاتین پاپ را ریکی مارتین عرضه کرد و توسط افرادی مانند جنیفر لوپز، شکیرا، انریکه ایگلسیاس و مارک آنتونی دنبال شد.
در سال ۲۰۰۲ عضو قدیمی ' ان سینک یعنی جاستین تیمبرلیک با آغاز با یک آلبوم انفرادی به یک موفقیت تجاری دست یافت و به عنوان «پرنس پاپ» شناخته شد. تین پاپ در کانال دیزنی توسط ستارگانی چون هیلاری داف به وجود آمد، گروه‌های بریتانیایی پاپ راک چون باستد و مک‌فلای، و خواننده-آهنگساز «پاپ-فانک» کانادایی اوریل لوین در دههٔ ۲۰۰۰ به شهرت رسیدند. خوانندگانی که سبک‌های دیگر پاپ را دربرمی گیرند عبارتند از ویتنی هوستون و ماریا کری در R&B، گارث بروکز و شانیا توین در کانتری، و در دنس پاپ کایل منگ و مدونا که یکی از پروفروش‌ترین خوانندگان تمام دوران بود. مطرحان موسیقی پاپ که در بین بینندگان جذابیت یافتند افرادی مانند سلن دیون و نورا جونز بودند
جاز
جاز یا جَز یکی از گونه‌های موسیقی است که از مشخصات آن نت‌های آبی، مکث و ضدضرب، ضرب‌های تاب‌دار و خرامان (سوینگ)، پرسش‌وپاسخ‌خوانی، چندضربی بودن و بداهه‌نوازی است. جاز را نخستین گونه هنری پدید آمده در ایالات متحده امریکا می‌دانند.
جَز در فرهنگ و موسیقی غرب افریقا و نیز در سنت‌های موسیقائی سیاهان امریکا مانند بلوز و رگتایم و دسته‌های موسیقی نظامی اروپائی ریشه دارد. در آغاز سده بیستم این گونه موسیقی در میان سیاهان امریکا رواج یافت و در دهه 1920 در بسیار از کشورها رایج گردید. از آن زمان به بعد جَز تأثیر زیادی در عرصه موسیقی داشته و هنوز در تحول و تغییر است.
وینتون مارسالیس ترومپت نواز چیره‌دست امریکایی و برنده جایزه پولیتزر در باره جاز می‌‌گوید:
"جاز ابداع سیاه‌هاست. جاز بازگوکننده خیلی چیزهای عمیق روحی است و نه تنها درباره ما سیاه‌ها و نحوه نگاه ما به مسائل است بلکه درباره اصل معنی زندگی مردمسالارنه امروزی هم است. جاز همان شرافت نژاد سیاه است که به صورت صدا درآمده است. در این سبک از موسیقی همه چیز را می‌شود دید، چه ناگفته‌گذاشتن‌ها، چه نفوذ کردن‏ها، چه پیچیده‌بودن‌ها و چه مستور ماندن‌ها همه را می‌شود در این سبک دید. تا جاییکه من میدانم نواختن جاز از همه سبکها سخت‌تر است. جاز بهترین تفسیر احساسات شخصی در تاریخ موسیقی غربی است."
جاز خود به سبک‏های فرعی زیادی تقسیم می‌شود که برخی از آن‏ها عبارت‌اند از
• دیکسی‏لند
• بیگ‏بند یا سوینگ
• بی‏باپ
• کول جز
• فری جز
• جاز برزیلی
• سالسا جز
• فیوژن
• سول جز
• اسید جز
• سموث جز
واژه جاز از زبان عوام سیاه‌پوستان گرفته شده و احتمال می‌رود که در اصل دارای معانی جنسی بوده، هرچند ریشه‌های دیگری نیز برای آن پیشنهاد شده است
سبک‏های فرعی جاز
دیکسی‏لند
دیسکی‌لند نام سبک جاز رایج در اوائل قرن بیستم در شهر نیواورلئان است.
این نام اگرچه برای دوست‌داران موسیقی جاز یادآور سبک بخصوصی از جاز است اما همه با کاربرد آن موافق نیستند و اصطلاحاتی مانند جاز کلاسیک یا جاز نیواورلئان را ترجیح می‌دهند
تاریخچه
اولین صفحه جاز که ضبط شد کار یک گروه از نوازندگان سفید پوست امریکائی بود که نام خود را گروه جاز دیکسی‌لند گذاشته بودند. تاریخ این ضبط ۲۶ فوریه ۱۹۱۷ است. در آن سال‌ها نوازندگان سیاه پوست به تدریج موسیقی جاز را ساختند ولی امکان (یا تمایل به) ضبط را نداشتند. تبعیض نژادی در جامعه امریکا بسیار رایج بود و سیاهان هم اغلب توان مالی این کارها را نداشتند. گروه جاز دیکسی‌لند با به‌کار بردن تکنیک‌هائی که از نوازندگان سیاه گرفته بودند این صفحه را پر کردند.
نوازندگان سیاه جاز اغلب در کافه‌ها و مجالس و محل‌های مشکوک نیواورلئان مینواختند. نیواورلئان در ایالت جنوبی لوئیزیانا قرار دارد که زمانی قبل از جنگ‌های انفصال امریکا در آن اسکناسی ده دلاری منتشر شده بود و روی آن به زبان فرانسه کلمه ده نوشته شده بود. فرانسوی‌ها ده را «dix» مینویسند و «دی» میخوانند. زبان بسیاری از مردم لوئیزیانا فرانسه است ولی خیلی‌ها در آن ایالت و ایالت‌های دیگر از این تلفظ بی‌خبر بودند و آن کلمه را «دیکس» می‌خواندند و محض شوخی به آن اسکناس می‌گفتند «دیکسی». کم‌کم به ایالت‌های جنوبی هم (به شوخی) گفتند «دیکسی‌لند» یعنی سرزمینی که در آن اسکناس دیکسی رایج است. و البته جنوب یا دیکسی‌لند هم مرکز و خاستگاه جاز بود. پس آن گروه سفید پوست که موسیقی جاز را به روش سیاهان جنوب (بخصوص نیواورلئان) می‌نواختند احتمالاً برای تبلیغ این‌که موسیقی آن‌ها همان موسیقی سیاهان جنوب است نام خود را گروه جاز دیکسی‌لند گذاشتند. اگرچه این نام بر روی این سبک ماند ولی خود سیاهانی که دیکس‌لند می‌‌نواختند نام‌های دیگر را بکار می‌بردند.
مشخصات
جاز دیکسی‌لند مشخصه اصلی جاز را، که ضدضرب و بداهه‌نوازی است، دارد ولی بداهه‌نوازی نوازندگان دیکسی‌لند معمولاً هم‌زمان انجام می‌گیرد یعنی بجای اینکه قسمت ضرب زمینه‌ای فراهم کند و نوازندگان اصلی به نوبت بداهه‌نوازی کنند، همه باهم مشغول بداهه‌نوازی می‌شوند. نتیجه موسیقی شلوغ و پلوغی است که اگر نوازندگانش به‌حد کافی باهم نواخته باشند و باهم جور شوند بسیار هم شنیدنی و شاد است
سوینگ یا بیگ‏بند

سوینگ یکی از سبکهای فرعی از موسیقی سبک جاز است. این سبک از دهه ۱۹۳۰ (میلادی) در آمریکا رایج شد.
خوانندگانی مانند فرانک سیناترا یا الا فیتزجرالد در این سبک کار کرده‌اند. کانت بیسی و دوک الینگتون هم از جمله آهنگ‌سازان سوینگ هستند
بی‏باپ
بی‌باپ یکی از سبک‌های مهم جاز است که در دهه ۱۹۴۰ میلادی در محله هارلم نیویورک شکل گرفت.
مشخصه اصلی این سبک اجرای سریع نوت‌ها و تاکید زیاد بر بداهه‌نوازی، آن‌هم بداهه‌نوازی در عرصه هم‌نوائی و ریتم (به‌جای بداهه‌نوازی در نغمه) است.
پایه‌گذاران این سبک از جمله عبارت‌اند از چارلی پارکر، دیزی گیلیسپی، تلانیوس مانک
کول جز
کول جز یا «وست‌کوست حز» سبک آرام و رمانتیک موسیقی جاز است که عمدتاً نوازندگان سفیدپوست ساحل غربی امریکا در اواخر دهه ۱۹۵۰ و اوائل دهه ۱۹۶۰ آن را ایجاد کردند.
از پیشگامان این سبک استن گتز، دیو بروبک، و جری مالیگن هستند
فری جز ؛جاز آزاد یا جاز رها
نام سبکی از جاز است که در دهه ۵۰ و ۶۰ میلادی شکل گرفت و مشخصه آن تاکید بر بیان مستقیم احساس و نواختن فارغ از روش‌های رایج جاز، چه در نغمه‌ها، چه در همنوائی‌ها، وچه در ضرب است. در فری جز آنچه‌که به‌گوش می‌رسد بداهه‌نوازی طولانی است و از نغمه‌های استاندارد جاز و تلمیح خبری نیست.
اغلب پیشگام این سبک را ارنت کولمن می‌‌دانند که در سال ۱۹۶۰ با آلبومی به نام «جاز آزاد: بداهه‌نوازی دسته‌جمعی» راهی نو در پیش گرفت. دیگرانی مثل تلانیوس مانک و لنی تریستانو قبل از کلمن گاهی چنین می‌نواختند اما ارنت کولمن و عده‌ای مانند سسیل تایلور، آرچی شپ و بیل دیکسون را از پیشگامان این سبک می‌دانند.
جاز برزیلی
جاز برزیلی ترکیب
موسیقی برزیل
و ریتمهای
سامبا و بوسانوا
با
جاز
است. می‌توان آن را شعبه‌ای از
جاز لاتین
دانست که خود ترکیب جاز و
موسیقی امریکای لاتین
است. از پیشگامان این سبک
آنتونیو کارلوس ژوبیم
و استن گتز
هستند
فیوژن
فیوژن (=همجوشی) یا «جاز فیوژن» نام سبکی از
جاز
است که در آن سعی در تلفیق بعضی انواع دیگر موسیقی (
راک، ریتم و بلوز،
...) با تکنیک‌های جاز می‌شود. کوشش‌های
مایلز دیویس
در تلفیق جاز و راک در دهه ۶۰ و ۷۰ میلادی را آغاز فیوژن می‌دانند
اسید جز
اسید جز یا جاز اسیدی گونه‌ای موسیقی است که در آن
جاز
با گونه‌های دیگر مثل
سول و فانک و دیسکو و هیپ‌هاپ
ترکیب می‌شود. این موسیقی که در آن بر ضرب‌های مناسب رقص تاکید می‌شود عمدتاً در
لندن
ابداع شد، اگر چه آخرین کار ترومپت‌نواز امریکائی
مایلز دیویس
در پیدایش آن تأثیر زیادی داشت. نام این گونه از نام یک بنگاه صفحه‌پرکنی گرفته شده است
سموث جز
سموث جز یا «جاز نرم» نوعی
موسیقی سبک
است که با استفاده از سازهای رایج در
جاز
و معمولاً بدون
بداهه‌نوازی
عرضه می‌شود. بسیاری از دوست‌داران جاز آن‌را سبکی از جاز نمی‌شمارند
موسیقی رگتایم
رَگتایم گونه‌ای
موسیقی
امریکایی است که در میان سالهای 1900–1918 به اوج محبوبیت خود رسید. در این سبک از شیوه‌ای به نام صدای
بَمِ رونده
(walking bass
استفاده می‌شود
بلوز
بلوز گونه
موسیقی
سازی و آوازی است که ریشه در آوازهای مذهبی و آوازهای کار و فریادها و
همخوانی‌های
سیاهان امریکا دارد و اصل آن به فرهنگ و موسیقی غرب افریقا می‌‌رسد
موسیقی راک
گونه‌ای موسیقی عامه‌پسند که در دهه‌های ۵۰ و ۶۰ میلادی در امریکا با نام راک اند رول شکل گرفت و از نظر تأثیرات اجتماعی و گستردگی شنوندگانش در بین انواع موسیقی بی‌همتا است. نام راک کوتاه شده عبارت راک اند رول است و از فعل
to rock
در زبان انگلیسی به معنای جنباندن و تکان خوردن می‌آید. از اواخر دهه ۱۹۶۰ میلادی نام راک اند رول صرفاً به موسیقی دهه ۵۰ و ۶۰
اطلاق شده ولی نام راک همچنان به‌عنوان نام فراگیر این گونه (که شامل راک اند رول هم می‌شود) به‌کار می‌رود. این موسیقی در بلوز ریشه دارد.
نخستین ترانه‌ای که واجد مشخصه واقعی راک اند رول بود و به نحوی مبداء این نوع موسیقی به شمار می‌‌آمد
، Rock Around The Clock
یا راک بیست و چهار ساعته نام داشت که در سال ۱۹۵۴ توسط بادی هالی اجرا شد و در فیلم جنگل تخته سیاه (۱۹۵۴-ریچارد بروکس)مورد استفاده قرار گرفت.
متال
یکی از زیرشاخه‌های اصلی راک، سبک متال است که امروزه خود به عنوان یک شاخهٔ اصلی شناخته می‌شود.از موسیقی متال که به علت خشن‌بودن آواها به این نام خوانده می‌شود، به خودی خود زیر شاخه‌های متعددی منشعب شده است. دههٔ هشتاد میلادی دوران شکل‌گیری کامل‌تر و تعالی این سبک به حساب می‌آید. یکی از گروههای شاخص دههٔ هشتاد گروه امریکایی متالیکا با سبک تِرَش متال را می‌توان نام برد. موسيقی متال مي خواهد در اشعارش اعتراض را به گونه مستقيم بيان كند.اولين گروه سبك متال بلك سبت با خوانندگي جان آزي آز بورن مي باشد
موسیقی هوی متال
هِوی مِتال زیرگونه‌ای از موسیقی راک است که با جدا شدن شاخه هارد راک از راک آغاز شد. گروه‌ها و نوازندگانی هم‌چون جیمی هندریکس نوازنده توانای گیتار، رونی جیمز دیو و گروه‌هایی همانند لِد زپلین، بِلَک سَبَث و وَسْپ در گسترش و تشکیل این شاخه موسیقی تأثیر داشتند.
سازهای استفاده شده در این سبک موسیقی به طور عمده گیتار برقی، گیتار بیس و درامز هستند که در شاخه‌های مختلف سازهای دیگر همانند ویولن، ویولن‌سل ,كيبورد و گيتار‌های آكوستيك به این مجموعه اضافه می‌شود. پس از گذشت چند سال از تشکیل اولین گروه‌ها در این سبک، متال نه تنها به صورت یک موسیقی قوی بلکه به ساختاری برای بیان عقیده‌های افراد که معمولاً ساختار اعتراضی داشت مبدل شد. متون قوی و تأثیر گذار پینک فلوید اگرچه در آن زمان در سبک متال اجرا نشدند اما پایه گذار مکتب اعتراض در موسیقی بودند که توانست هدف اصیل موسقی بلوز را از ابتدا با گیتارهای سیاه پوستان شنیده می شد را زنده کند. پس از ورود این ساختار به موسیقی متال افراد زیادی با مقاصد سیاسی اجتماعی و فرهنگی و مذهبی شروع به نواختن کردند.
موسیقی هوی متال خود به چند شاخه دیگر گسترش یافت که گاه به این مجموعه «موسیقی متال» یا بطور خلاصه «متال» نیز گفته می‌شود.
از زیر شاخه‌های این سبک می‌توان از
• هوی متال
• اسپید متال
• ثرش متال
• بلک متال
• ملوديك دث متال
• بروتال دث متال
• دوم متال
• متال اسکاندیناوی
• گوتيك متال
• پاور متال
• پروگرسيو متال
• موج نوی هوی متال انگليسی
(NWOBH)
نام برد
هوی متال
این سبک در اواسط دهه ۷۰ و پس از نفوذ هارد راک موجود در بریتانیا به امریکا شکل گرفت و در واقع همان هارد راک ولی با سلیقه امریکایی بود که در آن‌جا به آن کورد‌های سنگین تر و شعرهای اعتراض‌آمیز‌تر اضافه کردند و سبک جدیدی به نام هوی متال را به وجود آوردند. این سبک ریشه گرفته از بلوز و راک است که در آن بلوز کمرنگ شده و دیگر فراز و نشیب ریتم‌ها در آن از بین رفته ولی همان اثر روانی و حتی قوی‌تر را در شنونده به وجود می‌آورد. در این سبک هم مانند بقیه سبکهای راک گیتار نقش محوری دارد
از گروههای و خوانندگان موفق این سبک می‌شود به این موارد اشاره کرد
Ozzy Osbourne - Manowar - Black Sabbath - Motorhead - Iron Maiden - WASP

ترش متال
Thrash Metal:
این سبک را اصلی‌ترین سبک مشتق از هوی متال می‌دانند. گیتاری پرخاش‌گر، سرعتی، تکنیکی، جوی سنگین که عموماً چیزی نا‌موزون و فراتر از ملودی می‌نوازد. چیزی که شاید در اوایل کار با Speed Metal یکسان به حساب می‌آمد. اما گروههايی مثل متالیکا و مگادث که جزو بهترین‌های این سبک بودند چیزی فراتر از این را به نمایش گذاشتند که شامل ریفهای قوی گیتار بود.
از گرههای موفق و معروف این سبک می‌شود به موارد زیر اشاره کرد:
Megadeth - Metallica - Slayer - Testament - Sepultura - Pantera - Kreator
پاور متال
Power Metal :
پاور متال سبكی بسيار ريتميك و ملوديك و با سرعت نسبتاً بالا در جمع سبك های موسيقي متال به شمار مي آيد. از ويژگي هاي اين سبك مي توان به آواز بسيار ملوديك با صداي نسبتاً زير و شفاف, و در عين حال قوی و قدرتمند، استفاده از گيتار سولو های هم‌زمان و به كار بردن Double Bass Drum اشاره نمود. البته گروه هايی نيز چون Children of Bodom يا Kalmah موسيقي ملوديك اين سبك را با سبك آوازی موسيقی ملوديك دث متال درآميخته‌اند. فضای اين موسيقی عموماً حالتی حماسی و سرشار از انرژی دارد و داستان‌های فانتزی از جمله مهم‌ترين تم های مورد علاقه موسيقی‌دانان پاور متال به شمار می‌آيد.
Hammerfall- Blind Guardian - Symphony X - Children Of Bodom - Mob Rules - Iced Earth
دووم متال
Doom Metal:
سبکی که سهم تکنیک را در آن بسیار بالا می‌دانند. سبکی بسیارآرام، وحشت آور و با یک حس سنگین. از گیتاری سنگین برای القای این حس در این سبک استفاده می‌کنند.
دووم متال دارای چند زیر شاخه می باشد که از آن جمله می توان به
Drone Doom. Funeral Doom. Sludge Doom. Black Doom. Experimental. Death Doom. Traditional Doom. Stoner Doom. Gothic Doom.
اشاره کرد.
از گروههای و خوانندگان خوب این سبک می‌شود موارد زیر را نام برد
Morphia - Anathema - Desire - Paradise Lost - My Dying Bride - Dawn of Dreams - Shape Of Despair - Monolithe - Void Of Silence - Khanate - Disembowelment - Unholy - Worship

آلترناتیو متال
Alternative Metal:
به عقیده بسیاری از کارشناسها
Alternative
را شاید بتوان مستقل تر از باقی سبکهای متال در نظر گرفت. سبکی که از دل هوی متال که در حقیقت هسته مرکزی موسیقی متال است بیرون آمده است. سبکی که همان گیتار هوی متال را دارد اما کمی با خواست عمومی منطبق‌تر است. با توجه به نوع موسیقی که ارائه می‌دهد از سبکهای دیگر متال بیشتر در دید عموم مطبوع واقع می‌شود. سبکی که در بدو ورودش در بردارنده
Garage Punk، Funk، Rap، Industrial
و چندی دیگر بود. این سبک را به درست یا غلط گاه
NEW METAL و یا AGGRO METAL
هم نام می‌برند.ريشه اصلی موسيقي
Alternative Metal
برخلاف ساير سبك های اصيل موسيقی متال، در موسيقی
Grunge
نهفته شده است و بدين سبب بسياری آن را به عنوان يك زير شاخه از موسيقی اصيل متال نمی‌شناسند
از گروههای برجسته این سبک می‌شود به موارد زیر اشاره کرد
Korn - System Of A Down - Slipknot - Godsmack - Static-X
دث متال
Death Metal:
سبکی‌ست که از دل
Thrash
بیرون آمده است. دارای موسیقی که سعی بر نشان دادن جنبه‌های مرگ، درد و وحشت از نظام اخلاقي يهودا - مسيحي دارد. موسیقی که اشعار حزن‌انگیز آن با صدای بلند و خشن ادا می‌شود. موسیقی که سرشار از ملودی‌های زیبا و قوی است و از مشخصه‌های آن، سولوهای با تكنيك و سرعت بالاست و همانند بسياري از شاخه‌هاي متال به مهارت فراوان در نوازندگي احتياج دارد. این موسیقی شاید در دید عموم دارای هواداران زیادی نباشد، اما جزو قوی‌ترین سبکهای موسیقی متال به حساب می‌آید. این سبک خود را بی شک مدیون گروه
Death
می‌داند، به طوری كه چاك شلداينر، پايه‌گذار گروه
Death
را، پدرخوانده‌ی دث متال می‌نامند
دث متال شامل زیر شاخه هایی از این قبیل نیز هست
Melodic Death Progressive Death Death/Thrash Old School Death ِGrindcore Gore/Death از گروههای موفق این سبک میتوان به موارد زیر اشاره کرد
Death - Morbid Angel - Deicide - Six Feet Under - The Crown - Children Of Bodom - Autopsy - Cannibal Corpse
اینداستریال متال
Industrial Metal:
سبکی که به خاطر وجود ریتمهای سنگین که به صورت مستمر تکرار می‌شوند و
Distortion
بالا که یادآور کار یک‌نواخت و پرسروصدای ماشینها در محیط صنعتی است
Industria
نام گرفته و تلفیقی از موسیقی
Electronic
و متال است.
از گروههای موفق در این زمینه به موارد زیر میتوان اشاره کرد
Rammstein - Marylin Manson - Rob Zombie / White Zombie - Ministry - Devin Townsend
اسپید متال
Speed Metal:
سبکی که شاید در اوایل دهه ۸۰ جزو پرطرفدارترین مشتقات
Heavy
به حساب می‌آمد. سبکی که طبق نامش سرعت اصلی‌ترین خصیصه آن به حساب می‌آید. سوزش و خشونت خاص خودش و حمله‌های سریع و دقیق به گیتار دارد. چیزی که به سرعت با
Thrash
قرین شد و گروههای بزرگی مثل
Metallica، Slayer، Megadeth و Anthrax
از آن سود بردند
گوتیک متال
Gothic Metal:
سبکی که جو سرد و غم انگیز
Goth Rock
را با صدای بلند و خشن هوی متال پیوند می‌زند. از ويژگي هاي اين سبك مي توان به استفاده گسترده از صداي زنان و سازهايي چون ويولون, هارپسيكورد و فلوت اشاره كرد. موسيقي گوتيك متال كه عموماً در گام هاي مينور ساخته مي شود فضايي بسيار ملودراماتيك و غمناك دارد. تم هاي عاشقانه و مذهبي و مسائل مربوط به مرگ و پس از مرگ, از موضوعات مورد علاقه موسيقي دان هاي اين سبك به شمار می‌آيد. در بخش هاي نمايشي اين سبك به وفور از عناصر داستان هاي كهن اروپايي مانند جادوگران, خون آشام ها, اژدها و غيره استفاده مي گردد.
از گروه های تاثیر گذار در این سبک می توان به این موارد اشاره کرد
Tristania - Moonspell - Ashes You Leave - Havayoth - Draconian - The Sins Of Thy Beloved - Nightwish
بلک متال
اکثراً این نوع موسیقی را می شناسند.
بعضی از زیر شاخه های بلک متال عبارتند از
Melodic Black Metal. Depressive And Suicidal Black Metal. Raw Black Metal. Noise Black Metal. Ambient Black Metal. Symphonic Black Metal. Old School Black Metal.
از گروه های معروف در این زمینه می توان به
Mayhem. Dimmu Borgir. Darkthrone. Marduk. Satyricon. Khold. Nargaroth
اشاره کرد
رپ
رپ یک نوع طرز گویش و خوانندگی است که توسط سیاه‌پوستان امریکایی برای مبارزه با تبعیض نژادی ابداع شد. از بزرگ‌ترین خوانندگان آن می‌توان به توپاک و امینم و کانیه وست اشاره کرد. رپ ابتدا به زبان انگلیسی و بعد آلمانی فرانسه و فارسی رایج شده هم اکنون خوانندگان رپ فارسی با استفاده از استودیوهای زیرزمینی کار خود را پیش می‌برند .گویش رپ و رپ خوانی از رنگین پوست های امریکایی جان گرفته و به دلیل مبارزه با تبعیض نپادی صورت گرفته و هم اکنون بر لب و دهان رپرهای این نسل می چرخد.کار رپرهای ایرانی دارای فرق هایی با رپرهای امریکایی و المانی و فرانسوی است.که می توان رپ پرشین را تک در دنیا خواند.
این گونه از موسیقی بر گونه‌های دیگر موسیقی نیز تاثیراتی داشته است
اُپرا
هنری
است که بر روی یک
سکو
یا سن نمایشی که هماهنگ و سازگار با موسیقی ساخته شده انجام می‌شود. نمایش اجرایی در اپرا عناصر ویژه
تئاتر
مانند زمینه پردازی و محیط نمایشی،
جامه ها، چهره‌پردازی و بازیگری
را در خود دارد. ولی در اپرا واژه‌هایی که بازگو می‌شود یعنی
اپرانامه
(libretto
سخن پردازی گفتاری نبوده بلکه به گونه آوازی و
سرودی می‌‌باشد. خوانندگان اپرا را یک گروه از
همنوایان
همراهی می‌کنند. همنوایان می‌توانند یک گروه کوچک سازی باشند یا یک
سازگان سمفونیک
کامل. البته امروزه اين هنر به مانند گذشته نيست و گاه با سبکهاي ديگر موسيقي آميخته شده است يا به تنهايي و
بدون نمايش اجرا می‌شود

Sunday, December 17, 2006

١٦ آذر: قوت و ضعف


١٦ آذر: قوت و ضعف
شادی آبان، اصفهان

جنبش دانشجویی امسال با بالا بردن پرچم آزادیخواهی و برابری طلبی به خوبی خواسته های مردم را نمایندگی کرد. پلاکارد ها و شعارها نشان از به چپ چرخیدن این جنبش و عمیق تر شدن خواسته های معترضین رژیم اسلامی را داشت. جنبش دانشجویی امسال با خواسته های رادیکال و چپ به استقبال 16 آذررفت . این اعتراضات به ج.ا ، تا امروز 19 آذر با اعتراض دانشجویان پلی تکنیک تهران ادامه داشته است . 16 آذر بهانه ای بود برای اتحاد دانشجویان و جلب توجه مردم به این اعتراضات
نقش حزب کمونیست کارگری و سازمان جوانان کمونیست و فعالیت های اعضایش برای یک 16 آذر سرخ را نمی توان نادیده گرفت . اتفاقات اخیر و شعارها و اعتراضات مردم ،چه کارگر چه دانشجو و چه زنان ، به خوبی تلاش اعضای حزب در داخل و خارج در ایجاد اتحاد بین این جنبش ها و رهبری اعتراضات شان را نشان داد
این حرکت دانشجویان علاوه بر نقاط قوت ، نقاط ضعفی هم داشت که شاید مهمترینش به دست نگرفتن تریبون از طرف دانشجویان رادیکال و چپ بود و در عوض تحکیم وحدت و اجمن اسلامی ها این تریبون را در اختیار داشتند و سعی کردند که فضا را به نفع خود تغییر دهند و همینطور محدود شدن این اعتراضات به داخل دانشگاه ، که باعث عدم حضور مردم در این مراسم شد. به خیابان کشیده شدن این حرکت ها و حمایت کارگران و زنان در سطحی گسترده یک عامل مهم در هر چه سریعتر سرنگون شدن ج.ا است. این جای خالی فعالین چپ در پشت تریبون ها باید در 16 آذر ها و در 8 مارس های بعدی و در اعتراضات دیگر پر شود. این احزاب و گروه های دست راستی و وابسته به رژیم اسلامی در واقع بند نافشان به جمهوری اسلامی بسته است و در سایه اختناق جمهوری اسلامی میتوانند به بقای خود ادامه دهند و نماینده ی خواست های مردم نیستند. مردم نمایندگان خود را در روز دانشجو ، در روز جهانی کودک ، در اول مه و ... با شعارهای و بیانیه ها اعلام کردند ، این نماینده جز چپ و سوسیالیسم و حزب کمونیست کارگری نیست. گسترده باد جنبش اعتراضی، زنده باد آزادی و برابری

نشریه جوانان کمونیست 276 (لینک دانلود)؛


Thursday, December 07, 2006

(دانلود)mp3 ترانه بزن آتش


ترانه بزن آتش کاری از اسفندیار منفردزاده

13/09/1385 نشریه جوانان کمونیست 275(دانلود) ؛


شانزده (16)آذر لحظه به لحظه

16
آذر1385
لحظه به لحظه

چهارشنبه15آذر85



تا ساعت ۳۰/۱۵
دانشجویان توانستند سد ایجاد شد توسط نیرو های حراست در جلوی سر در دانشگاه تهران را بشکنند و در نهایت در پشت سردر اصلی دانشگاه تهران دست به تجمع بزدند. نیروی انتظامی و نیروی های سرکوبگر امنیتی به همراه یگان های ویژه ضد شورش جلوی سردر دانشگاه به ردیف ایستاده بودن و همچنین خیابان انقلاب و پیاده رو های مقابل دانشگاه را هم تحت نظر خود داشتند و حضور پررنگی داشتند با این وجود مردم به نشانه ی همبستگی با دانشجویان در مقابل دانشگاه در پیاده رو ها و خیابان انقلاب دست به تجمع زده بودند که گه گاه بین مردم و نیرو های نتظامی و لباس شخصی درگیری های پراکنده ای ایجاد شده است که از میزان دستگیر شد گان و مضروبان احتمالی اطلاعی در دست نیست. در ضمن نیرو های ویژه ای سوار بر موتور با انجام مانور در خیابان انقلا دست به رعب و وحشت در میان مردم دند!
داشجویان در زمان تجمع در پشت سردر اصلی دانشگاه تهران شعار هایی بر ضد نیرو یها سرکوبگر انتظامی و امنیتی سر دادند از جمله
نیروی انتظامی خجالت خجالت
پلیس مزدور نمی خوایم حکومت زور نمی خوایم
بدین وسیه اعتراض خود را به حضور پر رنگ نیرو های سرکوبگر نشان دادند. بعد از دقایقی که دانشجویان در پشت سر در تجمع کرده و شعار های قبلی خود را دادند دوباره به سمت درب ۱۶ آذر که تجمع از انجا غاز شده ود رفتند و در بین راه لاوه بر شر های قبلی شعا
اتحاد مبارزه پیروزی
را سر دادند
سپس با تجمع چند دقیقه ای در پشت درب ۱۶ آذر شعار وزیر بی کفایت استعفا استعفا را سر دادند و سپس به سمت میدان وسط دانشگاه تهران رفته و در آنجا آرام آرام قصد پایان دادن به تجمع خود را دارند.
بنا به اخبار رسیده نیرو های منیتی و انتظامی با قرار دادن اتوبوس های ویژه و خودرو های ویژه قصد دارند که پس از خروج دنشجویان دست به دستگیر گسترده آنان بزند. اکنون دانشجویان هچنان در دانشگاه به سر می برند و بیرون دانشگاه و خیابان های اطراف آن در محاصره نیروهای نتظامی و امنیتی قرار داد.

تا ساعت ۳۰/۱۴
در ادامه سخنرانی ها چند تن دیگر از دانشجویان حول و حوش مسائل صنفی و سیاسی دانشگاه ها صحبت کردند از جمله سعید حبیبی از فعالین چپ دانشجویی در سخنانی ضمن اشاره به فضای کنونی استبداد حاکم بر جامعه و فضای نظامی خارجی بر این نکته تاکید کرد که اکنون باید در دو جبهه ی استبداد داخلی و امپریالیسم خارجی مبارزه کرد و هچنان که استبداد و خفقان داخلی را به چالش باید کشید باید جلوی خطر حمله نظامی خارجی و تحریم های اقتصادی که مردم عادی را تحت فشار مضاعف قرار می دهد مقاومت و مبارزه کرد.
در پایان گویا پیام ابراهیم یزدی دبیر کل نهضت آزادی می خواست خوانده شود که با اعتراض شدید تمامی دانشجویان حاضر در تجمع روبرو شد و دانشجویان حاضر در تجمع با سر دادن شعار و اعتراض اجازه ندادند پیام دبیر کل نهضت آزادی خوانده شود و مشی سازشکارانه این تشکل را محکوم کردند.
بعد از پایان سخنرانی ها دانشجویان با در دست گرفتن پلاکارد هایی که شعار های شان بر آن نقش بسته بود با سر دادن شعار های خود خصوصا
دانشجو دانشجو حمایت حمایت
دانشجو کارگر اتحاد اتحاد
آزادی مساوات تحریم انتخابات
دانشگاه پادگان نیست
فاشیستا حیا کند دانشگاهو رها کنید
مرگ بر دیکتاتور
به سمت سردر اصلی دانشگاه تهران حرکت کرده اند. اکنون داشجویان در حال حرکت به سمت سردر اصلی دانگاه تهران هستند و گویا حراست تمام تلاش خود را می کند که دانشجویان به سر در نرسند اما دانشجویان شدیدا مقاومت می کنند و قصد دارند به سردر برسند!

تا ساعت ۳۰/۱۳
سخنرانی ها ادامه دارد. علی رضا نیکو نسبتی از فعالین دفتر تحکیم که صبح امروز هنگام ورود به دانشگاه توسط نیرو های حراست مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود در سخنانی عملکرد نا مناسب وزارت علوم را نکوهش کرد و در مورد دانشجویان ستاره دار و فضای امنتی برای دانشجویان فعال سیاسی و صنفی صحبت کرد. پس از ایشان آقای تقی رحمانی از فعالین سیاسی در سخنانی به لزوم اتحاد بین تمامی دانشجویان و جنبش ها در مقابل استبداد حاضر سخنانی ایراد کردند. پس از ایشان نیز یکی از دانشجویان فعال کرد به نام سهراب کریمی بیانه دانشجویان کرد دانشگاه تهران را که در آن اشاره به فضای سرکوب شدید در کردستان شده بود و همچنین در مورد دانشجویان فعال کرد که از تحصیل مرحوم شده اند بود خواند و ضمن اعلام حمایت از خواست تمامی دانشجویان دانشگاه ها خواست های دانشجویان کرد را نیز بیان کرد.
پس از ایشان بهزاد باقری بیانیه ای را از طرف فعالین چپ دانشگاه های تهران خواند که در آن ضمن حمایت از خواست دانشجویان مبنی بر حق آزدی بیان و حق تشکل های مستقل دانشجویی به مسائل صنفی ـ سیاسی دانشگاه خصوصا تفکیک جنسیتی که ظلم به زنان دانشجو است اشاره شده بود. همچین در بخش دیگری از این بیانیه بر لزوم اتحاد استرتژیک بین جنبش های دانشجویی ـ کارگری و زنان صحبت شده بود . همچنین در این بیانه آمده بود که تمامی زندانیان سیاسی خصوصا ناصر زرافشان وکیل خانواده های قربانیان قتل ها زنجیره ای و منصور اسانلو رئیس هیئت مدیره سندیکای کارگری تاکید شده بود. و در نهایت از مبارزات آزادی خواهانه و برابری طلبانه جنبش دانشجویی جنبش طبقه کارگر و جنبش زنان حمایت شده بود.
شعار هایی که در این زمان سر داده شد:
دانشجو می میرد ذلت نمی پذیرد
مرگ بر استداد
مرگ بر دیکتاتور
ستاره دانشجو مدال افتخار است
آزادی مساوات تحریم انتخابات
اسالنو زرافشان آزاد باید گردد
زندانی سیاسی آزاد باید گردد
دانشجو کارگر اتحاد اتحاد
همچنین شعار هایی به زبان کردی از طرف دانشجویان کرد سر داده شد
پلاکارد هایی نیز با مضامین مختلف در میان انشجویان به چشم می خورد از جمله:
زر افشان ـ اسالنو آزاد باید گردد
۳ خودکشی ۲ مرگ ۱ قتل این است دانشگاه
آزادی بیان و تشکل مستقل
ما در راه مبارزه جز زنجیرهایمان چیزی برای از دست دادن نداریم
آزادی برابری
مردم نان می خواهند نه بمب
دیوار های استبداد فرو خواهد ریخت
یا سوسیالیسم یا بربریت
رهایی جامعه رهایی نان است
تشکل کارگری ایجاد باید گرد
از مبارزات کارگران سندیکا شرکت واحد حمایت می کنیم
ستاره ها را به آسمان باز گردانید نه کارنامه دانشجویان
همچنین شعار هایی به زبان کردی در روی پلاکارد ها به چشم می خورد از جمله:
کردستان گورستان فاشیستان!
این تجمع تا کنون ادامه دارد و داشجویان فعال مشغول بخش بیانیه دانشگاه پادگان نیست در میان دانشجویان هستند.

تا ساعت ۱۳
دانشجویان پس از آن که موفق شدند به کمک دیگر دانشجویانی که در بیرون دانشگاه قرار داشتند درب ۱۶ آذر را بشکنند با راهپیمایی به سمت سر در دانشکده فنی دانشگاه تهران رفتند . جمعت این دانشجویان بالغ بر ۱۵۰۰ تا ۲۰۰۰ نفر تخمین زده می شوند این دانشجویان در حین اهپیمایی خود و تجمع در دانشکده فنی شعار های زیر را سر می دادند:
ـ دانشجوی می میرد ذلت نمی پذیرد
ـ وزیر بی کفایت استعفا استعفا
ـ آزادی مساوات تحریم انتخابات
ـ مرگ بر دیکتاتور
ـ زندانی سیاسی آزاد باید گردد
هم اکنون دانشجویان در مقابل سر در اصلی دانشکده فنی تجمع کرده اند و هر لحظه بر تعداد آنان افزوده می شود و چند تن از فعالین دانشجویی از جمله نیکونسبتی از اعضای دفتر تحکیم وحدت مشغول سخنرانی بر دانشجویان هستند و دانشجویان هم هر از چند گاهی شعار هایی سر می دهند.

خبر فوری تا ساعت ۳۰/۱۲
طبق آخرین خبر رسیده در ساعت ۱۲ دانشجویان تجمع خود را جلوی سر در اصلی دانشکده فنی آغاز کرده و به سمت درب ۱۶ آذر رفتند و آن جا بعد از دقایقی که با نیرو های حراست و انتظامی درگیر شدند با سر دادن شعار های : حراست درو وا کن درو وا کن درو واکن آزادی مساوات تحریم انتخابات درو بشکن درو بشکن با کمک دیگر دانشجویانی که در پشت درب اصلی خیابان ۱۶ آذر ایستاده بودند بالاخره در ساعت حدود ۳۰/۱۲ موفق شدند که درب ۱۶ آذر را بشکنند و حدود ۵۰۰نفر از دانشجویان و افرادی که پشت درب بودند موفق به ورود به دانشگاه شدند و در این لحظه شعار
دانشجو می میرد ذلت نمی پذیرد توسط این جمعیت حدود هزار نفره سر داده شد
تا ساعت ۳۰/۹ دقیقه صبح روز ۱۵ آذر
بنا به گزارشات رسیده از روز گذشته کارت های دانشجویی دانشجویان دانشگاه تهران به وسیله ی نیرو های حراست چک می شد و به دانشجویان دیگر دانشگاه های اجازه ورود داده نمی شد. این امر امروز تشدید شده است به طوری که بنا به اخبار رسیده تا ساعت ۳۰/۹ .کارت ها تمام دانشجویان به وسیله ی نیرو های حراست چک می شده است و بین عکس و چهره ی دانشجویان تطابق داده می شده است.
تا ساعت ۳۰/۱۰ صبح روز ۱۵ آذر
از ساعت حدود ۴۵/۹ درب های دانشگاه تهران واقع دد خیابان ۱۶ آذر به حالت نیمه بسته در
آمده اند و عبور و مرور دانشجویان دانشگاه تهران به سختی صورت می گیرد. علاوه بر نیرو های حراست در جلوی هر کدام از درب های دانشگاه تهران ۲ تن از نیرو های انظامی و و چند تن از نیرو های امنیتی با لباس شخصی حضور دارند. د حدود ساعت ۱۰ نیز درب اصلی دانشگاه تهران به طور کامل بست شد و از آن هیچ عبور و مروی صورت نمی گیرد. آرام آرام در خیابان های اطراف نیرو های ضد شورش و امنیتی مستقر می شوند.
تا ساعت ۱۱ صبح روز ۱۵ آذر
هر لحظه بر حضور نیرو های انتظامی در اطراف دانشگاه تهران افزوده می شود. پیاده رو ی طرف درب اصلی دانشگاه تهران به طور کامل در اختیار نیرو های ضد شورش قرار دارد. درب اصلی دانشگاه معروف به درب ۵۰ تومانی نیز در اختیار آنان است و آن را بسته اند. در خیابان ۱۶ آذر نیروی های انتظامی و ضد شورش درب ها آن را در کنترل خود گرفته اند و رفت و آمد در آن به سختی صورت می گیرد
همچنین بنا به اخباری که رسیده است مراکز نیرو های انتظامی و امنیتی در خیابان های فخر رازی و ۱۲ فروردین مملو از نیرو های ضد شورش یگان ویژه می باشد که در حالت آماده باش به سر می برند
در ضمن تقاطع خیابان وصال شیرازی و انقلاب تبدیل به محل تجمع موتوسواران نیروی انتظامی شده است که با لباس های مخصوصی بر موتور های خود حالت آماده باش سوار هستند
تا ساعت ۳۰/۱۱ صبح روز ۱۵ آذر
عارغم تمامی تدابیر شدید امنیت و انتظامی دانشجویانی که موفق به ورود به دانشگاه تهران شده اند مصمم هستند که برنامه خود را برگزار کنند. آنان آخرین هماهنگی ها را انجام داده اند و پلاکارد ها و شعار های خود را آماده کرده اند و هم اکنون از تمامی دانشکده های دانشگاه تهران به سمت دانشکده فنی در حال حرکت هستند.
گویا نیرو های امنیتی و حراستی که در درون دانشگاه تهان به سر می برند با برخورد های موردی سعی در ایجاد تنش دارند اما به خاطر حضور زیاد دانشجویان تاکنون نتوانسته اند برخورد جدی انجام دهند.
گزارشات تکمیلی متعاقبا ارسال می شود
از وبلاگ15آذر

آذر 1385، 6 دسامبر 2006 گزارشي از مراسم امروز به مناسبت 16آذر در تهران از آغاز صبح حركت به طرف دانشگاه محسوس بود. نيروي انتظامي همه جا مستقر است. خيابان ١٦ آذر و فخر رازي و ١٢ فروردين و تمامي خيابانهاي اطراف دانشگاه پر از نيروهاي انتظامي و ضد شورش است. در محل وصال شيرازي و انقلاب موتورسوارهاي ضد شورش مستقر شده اند. اما دانشجويان با برنامه قبلي با پلاكاردهايشان در محل جمع شده اند. اول صبح تمامي دربهاي دانشگاه بسته و مقابل آن نيروي انتظامي و امنيتي ايستاده بود. دانشجويان را تنها با ارائه كارت به داخل دانشگاه راه ميدادند. كنترل شديدي بود. ساعت حدود ١٢ ظهر دانشجويان در مقابل درب اصلي دانشكده فني تجمع كرده و با شعار حراست درو واكن پشت درب اصلي ١٦ آذر جمع شدند و بعد از نيمساعت درب را شكستند و جمعيتي حدود ٥٠٠ -٦٠٠ نفر دانشجو و مردم ديگر وارد دانشگاه شدند. جمعيت به بيش از هزار نفر ميرسيد. شعار دانشجو ميميرد ذلت نميپذيرد. دانشجو كارگر اتحاد اتحاد بالا گرفت. دانشجويان بطرف دانشكده فني دانشگاه تهران حركت كردند و در حال راهپيمايي شعار ميدادند زنداني سياسي آزاد بايد گردد٬ وزير بي كفايت استعفا استعفا ٬ دانشجو ميميرد ذلت نميپذيرد. جمعيت هر لحظه بيشتر شده و صداي شعارها بلند تر ميشد. بيانيه دانشگاه پادگان نيست همه جا پخش شده بود. ما نيز آرم جبهه سوم را در ميان جمعيت پخش كرديم. چند نفري دور آن جمع شده و در مورد آن صحبت ميكردند. شعار زنداني سياسي آزاد بايد گردد زرافشان اسانلو آزاد بايد گردد٬ ستاره دانشجو مدال افتخار است٬ مرگ بر ديكتاتور٬ مرگ بر استبداد٬ ديوارهاي استبداد فرو خواهد ريخت٬ تشكل كارگري ايجاد بايد گردد ٬ رهايي جامعه رهايي زنان است٬ يا سوسياليسم يا بربريت٬ از مبارزات كارگران سنديكاي شركت واحد حمايت ميكنيم ٬ آزادي بيان و تشكل شعارهايي بود كه سرداديم وبا علاقه تكرار ميشد. كاش شما هم آنجا بوديد و باهم اين شعارها را تكرار ميكرديم. اين تجمع هنوز ادامه دارد. البته تعدادي از دانشجويان دستگير و سوار اتوبوس كرده و از محل بردند
خبرنگار شما ليلا

دانشجویان مازندران هم به صف۱۶آذرسرخ پیوستند
بعد از اجتماع دانشجویان دانشگاه سهند تبریز از مازندران خبر میرسد که دیروز دانشجویان دانشگاه مازندران نیز در اجتماعی ۷۰۰ نفره و علیرغم حضور

سنگین نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی مراسم با شکوهی برگزار کردند و بر شعارهایی چون "آزادی برابری برای همه"، "یک زمین، یک نژاد" تاکید کردند. مشروح گزارش این تجمع که در وبلاگ خبرنامه فعالین دانشگاه مازندران آمده، بدین قرار است
گزارش تجمع ۱۶ آذر در دانشگاه مازندران
مراسم بزرگداشت روز دانشجو امروز (سه‌شنبه ۱۴ آذر) در پردیس مرکزی دانشگاه مازندران (بابلسر) برگزار شد. در این تجمع که بسیار باشکوه‌تر از سال‌های
گذشته برگزار شد، حدود ۷۰۰ نفر از فعالین دانشگاه مازندران (بابل، بابلسر، ساری) شرکت کردند. این تجمع از دو لحاظ با تجمعات دانشجویی سال‌های گذشته متفاوت بود: اول رنگ و بوی آن که کاملاْ متمایل به چپ بود (هرچند طیف وسیعی از دانشجویان در تریبون آزاد آن سخنرانی کردند) و دوم برگزاری آن توسط فعالین مستقل دانشجویی.
این مراسم با خواندن سرود و شعارهای صنفی و سیاسی آغاز شده و پس از یک راهپیمایی، رو‌به‌روی سردر دانشکده‌ی علوم انسانی و اجتماعی تریبون آزادی برگزار شد. در این تریبون آزاد به انتقاد از سیاست‌های دولت مهرورزی و کلیت جمهوری اسلامی در قبال زندانیان سیاسی، دانشجویان توبیخ‌شده و ستاره‌دار، وضعیت تشکل‌های مستقل دانشجویی و ... پرداخته شد. لازم به ذکر است که در این روز حضور نیروهای امنیتی و اطلاعاتی در داخل و خارج از دانشگاه بسیار چشمگیر بود اما دانشجویان با درک این موقعیت که با این تعداد از تجمع‌کنندگان کاری از دست مسئولین حراست (که به‌شخصه در کنار تجمع‌کنندگان حضور داشتند!) ساخته نیست، بسیار پرشور در صحنه حاضر شدند. در آغاز تجمع یکی از گماشتگان حراست که در حال فیلمبرداری از تجمع بود، با تهدیدها و شعارهای دانشجویان مجبور به ترک مکان تجمع شد.
تعدادی از شعارهایی که روی پلاکاردهای این تجمع به چشم می‌خورد عبارت بود از: دانشجو می‌میرد ذلت نمی‌پذیرد، سه دانشجو در سه هفته شرمتان کجا رفته، یک زمین یک نژاد، آزادی برابری برای همه، رهایی زن رهایی جامعه است، اعدام جزای هیچ گناهی نیست، دانشجو کارگر اتحاد اتحاد، There Is Alternative، زندانی سیاسی آزاد باید گردد، ما در راه رهایی چیزی جز زنجیرهایمان برای از دست دادن نداریم و
....
سازمان جوانان کمونیست دست همه فعالین 16 آذر سرخ را به گرمی میفشارد. هم اکنون که این اطلاعیه منتشر میشود، در تهران نیز دانشجویان در حال تدارک اجتماع امروز خود هستند. تا همینجا میتوان بروشنی دید که چگونه مارش 16 آذر رو به پیشروی است و جواب محکمی به همه تلاش های رژیم برای متوقف کردن آن داده است.
گسترده باد اعتراضات و اتحاد سراسری دانشجویان
مرگ بر جمهوری اسلامی
زنده باد آزادی، برابری، حکومت کارگری
سازمان جوانان کمونیست
15

آذر 1385، 6 دسامبر 2006

به دست اندرکاران ١٦ آذر از نوع دیگر
"شبح لنین" استوار گام برمیدارد
رفقا! فعالین ١٦ آذر سرخ و گسترده و سوسیالیستی
آنچه که به مناسبت ١٦ آذر امروز و دیروز در تهران، تبریز و بابلسر اتفاق افتاد، بسیار غرور انگیز است. ما نه فقط همه تلاشها و تمهیدات جمهوری اسلامی و سوپاپ اطمینان هایش را بر هم زدیم، نه فقط ١٦ آذری گسترده تر و رادیکالتر و سرخ تر از هر زمان برپا کردیم، بلکه توازن قوای سیاسی را به نفع مردم، به نفع انقلاب، آزادی و برابری و علیه جمهوری اسلامی برهم زدیم. این "شبح لنین" است که با گام های استوار پیش میرود. تاثیری که ١٦ آذر امسال (گرچه هنوز کاملا تمام نشده) بر مبارزات سیاسی در جامعه خواهد داشت فوق العاده خواهد بود. این ١٦ آذر وسیع و گسترده و سوسیالیستی فقط جواب بگیر و ببندهایی که جمهوری اسلامی از ماهها جلوتر علیه فعالین دانشجویی برپا کرد نبود، جواب حملات رژیم وحشی سرمایه داران به کارگران و دستگیری و زندان کردن آنها نیز بود. جواب داندان شکنی به ضرب و شتم زندانیان سیاسی در زندانها بود. جواب به بگیر و ببندهایی که جمهوری اسلامی علیه زنان راه انداخته نیز بود. تمامی شعارهای چپ و آزادی خواهانه و برابری طلبانه در پلاکادرها سرخ به اهتزاز درآمد. این جواب کل جامعه به رژیم اسلامی بود که ما محکم و استوار ایستاده ایم و عزم جزم کرده ایم تا شما جانیان اسلامی سرمایه را سرنگون کنیم و سرنوشت خود را بدست بگیریم. ١٦ آذر ٨٥ قدرت نمایی جنبش سوسیالیستی و چپ جامعه علیه بربریت حاکم بود، و به نوبه خود جواب تمام آیه یاس خوانها و "نه نمیشه" ها را میدهد و صف مبارزه برای رهایی از شر جمهوری اسلامی و صف انقلاب کارگری را تقویت خواهد کرد. رفقا! از طرف تمامی اعضاء و فعالین سازمان جوانان کمونیست که دوش به دوش شما در تمام این لحظات پرشکوه فعالانه حضور داشتند به تک تک شما خسته نباشید میگوییم، در آغوشتان میگیریم و دستتان را به گرمی میفشاریم. با چنین ١٦ آذری سوسیالیستی و گسترده دور دیگری از مبارزه برای سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی و تلاش برای ساختن دنیایی بهتر آغاز میشود. ١٦ آذر نشان داد که چگونه میتوان علیرغم ماشین هولناک سرکوب جمهوری اسلامی حرکتی وسیع و سراسری را تدارک کرد و سازمان داد و به عمل درآورد. نشان داد که چگونه ما کمونیست ها، ما چپ ها و رادیکال ها میتوانیم در صف مقدم قرار گیریم، متحد کنیم و توده وسیعتری را به زیر پرچم خود آوریم. نشان داد که ما میتوانیم آزادی خواهی و برابری طلبی مفرط و سوسیالیستی خود را در ابعاد وسیع در سطح جامعه مطرح کنیم. اما رفقا این تازه فقط یک شروع است. هنوز خیلی کارها در پیش است و قطعا با جمعبندی درس ها و تجارب ١٦ آذر ٨٥، پرقدرت تر و تاثیر گذارتر در صفی متحدتر در کنارهم پیش خواهیم رفت
مرگ بر جمهوری اسلامی
زنده باد انقلاب سوسیالیستی
آزادی، برابری، حکومت کارگری
سازمان جوانان کمونیست١٥ آذر ٨٥، 6 دسامبر 2006