Saturday, December 30, 2006

سينماي جهان/فيلم

 سينماي جهان/فيلم هاي روز
سينماي جهان از کشورهاو ژانرهاي مختلف برگزيده شده اند.

معرفي بعضی از فيلم هاي روز

سرسخت/بي رحم
Knallhart/Tough Enough


کارگردان: دتلو باک. فيلمنامه: زوان درونکار، گرگور ترسنوف. مدير فيلمبرداري: کوليا براندت. طراح صحنه: آدو کرامر. بازيگران: ديويد کراس[مايکل]، جني الورس[ميريام]، ارهان امره[حامال]، اوکتاي اوزدمير[ارول]، کيدا رامادان[باروت]، ارنل تاکي[کريل]، کاي مولر[متز]، هانس لوو[کميسر گربر]، يان هنريک اشتاهلبرگ[دکتر کلاوس پترز]. ٩٨ دقيقه. محصول ٢٠٠٦ آلمان. برنده جايزه فيپرشي و معرف سينماي اروپا از جشنواره برلين، برنده دوربين برنز براي بهترين فيلمبرداري از جشنواره برادران ماناکي، برنده جايزه طلاي بهترين تدوين و نامزد بهترين موسيقي و بهترين فيلم از مراسم فيلم آلمان، برنده بهترين بازيگر جوان نقش مکمل از جشنواره اوندين.
مايکل پانزده ساله و مادرش ميريام که به زندگي در محله هاي مرفه نشين خو کرده اند، پس از جدايي ميريام از معشوق ثروتمند خود مجبور مي شوند به محله اي فقير نشين که آکنده از آدم هايي متعلق به ملت ها و نژادهاي متفاوت است، نقل مکان کنند. محله زير نفوذ جوان ترک گردن کلفتي به نام ارول و گروهش قرار دارد که به زودي زندگي مايکل را در مدرسه تبديل به جهنم مي کنند. زندگي او در خانه نيز تفاوتي با جهنم ندارد. چون مايکل مجبور است با مردهاي مختلفي که مادر در جستجوي محبوبي دايمي به خانه مي آورد، رفتاري سازگارانه داشته باشد. مايکل جوان به زودي قواعد بازي در جامعه اطراف خود را ياد گرفته و به انجام جرم هاي کوچک خو مي کند. مايک براي مواد فروش هاي محلي نقش پيک را بازي مي کند و به زودي ثابت مي کند که به اندازه کافي خونسرد و خشن است. اما خبر ندارد که اين شهرت به زودي پاي او را به بازي هاي خطرناکي خواهد کشاند.

چرا بايد ديد؟

يک فيلم خشن و خوش ساخت آلماني براي آنها که با سينماي جديد آلمان آشنايي زيادي ندارند. بي رحم/ سرسخت که براي اولين بار در بخش پانوراماي جشنواره برلين امسال به نمايش در آمد و جوايزي هم به حق نصيب خود ساخت درباره زندگي سخت مهاجران در آلمان، مشکل انطباق، جوامع چند مليتي و خشونت رايج در چنين محيط هايي را با زباني به شدت واقع گرايانه بيان مي کند.
دتلو باک متولد ١٩٦٢ بازيگر، نويسنده، تهيه کننده، تدوين گر و فيلمبرداري است که عمده شهرت خود را مديون فيلم سابقه دار ١٩٩٦و Wir können auch anders...
[١٩٩٣ نامزد خرس طلاي جشنواره برلين] است. او اولين فيلمش را در ٢١ سالگي ساخته و تا ١٩٨٩ در
'Deutsche Film- und Fernsehakademie'
به تحصيل سينما پرداخته است. او در اغلب فيلم هايش به نشانه امضاء نقشي هم بازي مي کند. سرسخت در ميان فيلم هاي آخرين ماه سال ٢٠٠٦ يکي از بهترين هاست که مي توان با اطمينان خاطر به تماشاي آن نشست.

ژانر: جنايي، درام.

مرد حصيري
The Wicker Man

کارگردان: نيل لابوت. فيلمنامه: آنتوني شيفر. موسيقي: آنجلو بادالامنتي. مدير فيلمبرداري: پل سارسوسي. تدوين: جوئل پلاچ. طراح صحنه: فيليپ بارکر. بازيگران: نيکلاس کيج[ادوارد مالوس]، الن برستين[خواهر سامرزآيل]، کيت بيهن[خواهر ويلو]، فرانسس کانروي[دکتر ماس]، مالي پارکر[خواهر رز/خواهر تورن]، لي لي سوبيسکي[خواهر هاني]، ديان دلانو[خواهر بيچ]، مايکل وايزمن[پيت]. ١٠٢ دقيقه. محصول ٢٠٠٦ آلمان، آمريکا.
ادوارد مالوس مامور پليس- گشت بزرگراه کاليفرنيا- پس از اين که شاهد مرگ دختري کوچک و مادرش در يک سانحه مي شود، روزهاي بدي را مي گذراند. يک روز نامه اي بدون تمبر از محبوب پيشين خود ويلو دريافت مي کند و اين نامه او را به جزيره اي سامرزآيل مي کشاند. ويلو سال ها قبل وارد زندگي ادوارد شده و ناگهان او را ترک کرده است. او در نامه از گمشدن دختر کوچکش به نام راون نوشته و اين که او تنها کسي است که در يافتن راون مي تواند به وي اطمينان کند. ادوارد خيلي زود درمي يابد که پيدا کردن راون در جزيره کار راحتي نخواهد بود. چون مردم جزيره صاحب آداب و رسوم و فرهنگي خاص هستند و در راس آنها خواهر سامرزايل قرار دارد که به او مي گويد هرگز دختري به نام راون در آن جزيره نزيسته است.

چرا بايد ديد؟

مرد حصيري بر اساس فيلم ١٩٧٣ رابين هاردي به همين نام با شرکت ادوارد وودوارد و کريستوفر لي ساخته شده که فيلمنامه اش توسط آنتوني شيفر[برنده جايزه توني براي نمايش بازرس] از کتاب آيين نوشته ديويد پاينر اقتباس شده بود. اين فيلم که در زمان نمايش خود در انگلستان و بسياري ديگر مورد استقبال گسترده مردم قرار گرفت نقطه قوت خود را از پرداخت هاردي و طرح سوال هايي درباره ايمان و باور مي گرفت. اما آخرين فيلم نيل لابوت که چند سال قبل با پرستار بتي توانست براي خود شهرتي معقول و به سزا کسب کند، فارغ از اين پرسش ها بيشتر به يک بازسازي هاليوودي بي منطق شبيه است. شايعات حاکي از آن است که ادوارد وودوارد نيز حاضر نشده نقشي يادگاري در فيلم لابوت بازي کند. تنها نکته اصلي تغيير يافته در روند داستان عوض کردن شخصيت ارباب جزيره از يک مرد به يک زن-الن برستين به جاي کريستوفر لي- است. فيلم تا اين لحظه هدف منتقدان سرزنش برخي بوده، اما عموم به خاطر نيکلاس کيج و ديگر بازيگرانش استقبالي نسبي از آن کرده اند. مرد حصيري در آمريکاي شمالي بر خلاف انتظار سازندگانش فقط ٢٠ ميليون دلار عايدي به دست آورد که در مقايسه با بودجه ٤٠ ميليون دلاري اش يک شکست نيم بند محسوب مي شود. بين خودمان بماند اگر دم دست تان ويدئو کلوبي پيدا مي شود که فيلم اصلي را داشته باشد، تماشاي آن بر اين بازسازي گران قيمت ارجح است!

ژانر: درام، ترسناک، راز آميز، تريلر.

قطع / بريدن
Severance


کارگردان: کريستوفر اسميت. فيلمنامه: جيمز موران، کريستوفر اسميت. موسيقي: کريستين هنسون. مدير فيلمبرداري: اد وايلد. تدوين: استوارت گازارد. طراح صحنه: جان فرانکيش. بازيگران: تابي استيونس[هريس]، کلودي بليکلي[جيل]، اندي نايمن[گوردون]، بايو کيسي[بيلي]، تيم مک اينري[ريچارد]، لورا هريس[مگي]، دني داير[استيو]. ٩٠ دقيقه. محصول ٢٠٠٦ آلمان، انگلستان.
هفت کارمند و دوست که در دفتر فروش اروپايي يک شرکت توليد کننده اسلحه در انگلستان کار مي کنند، به خاطر نشان دادن رفتاري حرفه اي و بازده خوب پاداش دريافت مي کنند. اين پاداش سفري تفريحي در جنگل هاي مجارستان است. در اين سفر تفريحي قرار ست تا ضمن سرگرمي و تفريح همديگر را بيشتر بشناسند. اما جايي که در آن پا گذاشته اند به زودي زير سيطره کساني قرار مي گيرد که تشنه خون هستند. در اين جا ديگر قواعد و روابط محيط کار کاربردي ندارد، هر کس باهوش تر باشد از اين سفر تفريحي جان سالم به در خواهد برد....

چرا بايد ديد؟

اگر کمدي رمانتيک ها تيشه به ريشه فيلم هاي عاشقانه مي زنند، فيلم هاي کمدي/ترسناک هم به همان ميزان خطر کاهش جديت و وزن ژانر ترسناک را با خود حمل مي کنند. مثلاً مقايسه کنيد ميزان تماشاي فيلم Shaun Of The Dead را با فيلم ٢٨ روز ديگر! اين حقيقتي غير قابل چشم پوشي است و اين بار کريستوفر اسميت نيز با ساخت فيلمي پر شباهت به جمعه سيزدهم در تلفيق با کمدي وارد چنين حيطه پر مخاطره اي شده است. البته اگر حاصل کار طنز سياه بود، مي شد از آن به عنوان تجربه اي تماشايي ياد کرد، ولي...
کريستوفر اسميت که اولين فيلمش را در ١٩٩٧ به نام ١٠٠٠ مين روز کارگرداني کرده، با فيلم Creep- با شرکت فرانکا پوتنت- در سال ٢٠٠٤ توانست براي خود جاي پاي محکمي در صنعت فيلمسازي فراهم کند. و حال به نظر مي رسد با انتخاب قطع/بريدن توسط هيئت داوران جشنواره فيلم هاي فانتزي Puchon ادامه کار در هاليوود چندان دور از دسترس به نظر نمي رسد.
دستمايه اصلي فيلم قطع/بريدن شوخي با اين حقيقت است که همکاران اداري شما خانواده دوم شما هستند و اين که روحيه جمعي کشک است! و انتخاب اين کارمندان دفتر فروش يک کمپاني توليد کننده اسلحه خود نکته طنزآميز آشکار و درخور توجهي است. آدم هاي اتو کشيده اي که از قدرت تخريب سلاح هايي که مي فروشند هيچ گونه تصور واقعي ندارند و اينک بايد با چنگ و دندان حيات خود را حفظ کنند. البته قطع/بريدن مي تواند يک بازي درماني هم محسوب شود، اما اين کجا و بازي ديويد فينچر کجا!؟

ژانر: کمدي، ترسناک، تريلر.

گريز راه ها/ دو دختر
Meurtrières


کارگردان: پاتريک گران پره. فيلمنامه: پاتريک گران پره، فردريک مورو بر اساس ايده اي از موريس پيالا. موسيقي: Silth. مدير فيلمبرداري:پاسکال گوبره، پاتريک گران پره. تدوين: دومينيک گاليني. بازيگران: هانده کوديا[نينا]، سلين سالته[ليزي]، جياني جراردينلي[يان ژوبر]، آنائيس د کورسون[هلن ژوبر]، ايزابل کوبره[مادام ژوبر]، شفيق احمد[مالک]. محصول ٢٠٠٦ فرانسه. برنده جايزه نوعي نگاه از جشنواره کن.
ليزي ١٩ ساله تنها گريزراه خود در زندگي را خودکشي مي داند. نينا نيز که هم سن اوست پس از مرگ پدرش خود را تنها و گناهکار مي داند. نينا براي کار به هتلي در لاروشل مي رود. اما فشار رواني ناشي از تنهايي و احساس گناه روز به روز او را بيشتر عذاب مي دهد. ليزي که از تولد خود تاکنون در لاروشل زيسته، بعد از يک خودکشي ناموفق به بيمارستان منتقل مي شود در آنجا، دو دختر جوان در يک برنامه گروه درماني با هم آشنا مي شوند. نينا براي از بين بردن تنهايي خود يک دوست يافته است، ليزي نيز ميل به زندگي را دوباره کشف کرده است. اما به زودي راه مشترک اين دو توسط کسي ديگر قطع مي شود...

چرا بايد ديد؟

با نام پاتريک گران پره متولد ١٩٤٦ براي اولين بار در قسمت هايي از سريال کميسر مولن برخورد کردم، اما مرور در منابع مکتوب مرا به فيلم مونا و من[١٩٨٩] رساند که جايزه ژان ويگو را دريافت کرده بود. پاتريک گران په از ١٩٨١ فيلمسازي مي کند، اما تا امروز و فيلم گريزراه ها به شهرتي که لياقت ان را داشته، نرسيده است. هم اکنون نيز فيلم زير سايه موريس پيالا قرار دارد. چون کريزراه ها در واقع پروژه اي متعلق به کارگردان نامي فرانسه موريس پيالا بود که قصه آن را بر اساس خبري در روزنامه ها نوشته بود. پيالا اين خبر واقعي را تبديل به فيلمي درباره جان هاي سرگشه و خشونت کرده بود. ولي با مرگ وي در ٢٠٠٣ پاتريک گران پره براي تبديل اخرين آرزوي دوستش به واقعيت دست به کار شد . حاصل کار وي در بخش نوعي نگاه امسال جشنواره کن به نمايش در آمد و برنده جايزه نيز شد. با اين حال امکان دارد فيلم براي بسياري از تماشاگران همچون کارهاي خود موريس پيالا اندکي خسته کننده و کند به نظر بيايد. پيالا و گران پره هر دو سال ها براي يافتن بازيگران مناسب صبر کرده اند و به نظر مي آيد که اين تحمل نتيجه اي مثبت به بار آورده است. هر دو بازيگر اصلي فيلم- هانده کوديا، سلين سالته- مشاور فيلمنامه نيز بوده اند و حتي برخي خصوصيات شخصي خود را به کاراکترها افزوده اند. مانند تبار ترک هانده کودياي ٢٢ ساله که آن را به نينا وام داده و از رهگذر بازي در اولين فيلمش به شهرتي قابل توجه دست يافته است. اگر مدتي است فيلم متفاوتي از سينماي فرانسه نديده ايد، گريزراه ها انتخابي است که از تماشاي آن پشيمان نخواهند شد. هر چند امکان دارد که نام فيلم و قصه آن شباهت هايي با فيلم خوب پيتر جکسون قبل از حلقه ساز شدن به نام موجودات بهشتي ايجاد کند، ولي مطمئن باشيد که مي تواند عينهو جعبه پاندورا پر از شگفتي باشد!
به تماشاچيان طالب اکشن که از ديدن ژانر جنايي فيلم قصد تماشاي آن را دارند، استدعا مي کنيم پول و زمان خود را صرف ديدار از فيلم ديگر کنند!

ژانر: درام، جنايي.

مردان پرنده/خلبان ها
Flyboys


کارگردان: توني بيل. فيلمنامه: فيل سيرز، بليک تي. اوانز، ديويد اس. وارد بر اساس داستاني از بليک تي. اوانز. موسيقي: تره ور رابين، مدير فيلمبرداري: هنري براهام. تدوين: کريس بلوندن، ران راسن. طراح صحنه: چارلز وود. بازيگران: جيمز فرانکو[بلين راولينگز]، کريستين انهالت[هيگنز]، ، فيليپ وينچستر[ويليام جنسون]، ژان رنو[سروان تنالو]، مارتين هندرسون[ريد کسيدي]، عبدل ساليس[يوجين اسکينر]، جنيفر بکر[لوسينه]، تيلر لابين[بريجز لائوري]، ديويد اليسن[ادي بيگل]. ١٤٠ دقيقه. محصول ٢٠٠٦ فرانسه، آمريکا.
سال ١٩١٦. دومين سال جنگ جهاني اول که با شدت و خشونتي بي مانند ادامه دارد. گروهي از داوطلبان آمريکايي براي کمک به متفقين در برابر خلبان هاي آلماني اسکادراني ويژه تشکيل مي دهند. بلين راولينگز که مجبور به تخليه مزرعه موروثي خود در تکزاس شده، هيگينز که در خانواده اي نظامي متولد شده و در لزيون خارجي فرانسه نيز خدمت کرده و ويليام جنسون اهل نبراسکا که مي خواهد بر خلاف خواست پدر ثروتمند و قدرتمند خويش زندگي کند؛ در ميان اين داوطلبان هستند. آنها بايد براي غلبه بر ترس خود و زنده ماندن تن به نبردهاي سهمگين بدهند.

چرا بايد ديد؟

توني بيل متولد ١٩٤٠ سان ديه گو بازيگر و کارگردان تلويزيون و تهيه کننده سينماست که در دهه ١٩٧٠ اسکاري هم براي تهيه فيلم نيش دريافت کرده و نامش نيز در تالار افراد مشهور ثبت شده است. جرارد آنتوني بيل به عنوان بازيگر با کارگردان هاي نام آوري چون اسپيلبرگ و کوپولا کار کرده و از ١٩٨١ با فيلم محافظ شخصي من روي صندلي کارگرداني نيز نشسته است. اما دو دهه و اندي فيلمسازي غير از فعاليت در دنياي تلويزيون و فيلم هاي تبليغاتي ثمره چنداني در سينما نداشته است. و حال پس از گذشت سال ها در زمينه اي که طبق گفته خودي وي به آن وقوف کامل دارد، فيلمي ٦٠ ميليون دلاري تهيه و کارگرداني کرده است. او که از ١٤ سالگي خلبان رسمي آکروباسي بوده و صاحب بزرگ ترين مجموعه کتاب درباره جنگ جهاني اول است داستان واقعي اولين خلبان هاي داوطلب آمريکايي اسکادران جنگنده لافايت در جنگ جهاني اول را موضوع فيلم خود قرار داده که براي اولين بار در فيلم بال ها مورد توجه قرار گرفت و اولين اسکار تاريخ سينما ١٩٢٩ را هم نصيب خود ساخت. اين قصه بعدها در پاسداران سحر/گشت سحرگاهي و فرشتگان دوزخ دستمايه فيلمي هاليوودي شد و امروز پس از گذشت نيم قرن بار ديگر به روي پرده راه يافته است. البته پر خرج تر، دقيق تر و بيش از اندازه واقع گراتر که همين امر از مزاياي آن و دليل اصلي توصيه آن براي ديدن به شمار مي رود! با اين حال ظاهراً جديت فيلم مورد پسند تماشاگر آمريکايي قرار نگرفته و بيش از ١٣ ميليون دلار ناقابل از بودجه خود را برنگردانده است. به نظر مي رسد قصه آخرين جنگجويان جنتلمن قرن بيستم مشتري زيادي در ينگه دنيا ندارد. با اين حال براي دوستداران فيلم هاي جنگي-به خصوص از نوع هوايي اش- و علاقمندان به تاريخ قرن بيستم و دو جنگ جهاني فيلمي است که هر چند از غافلگيري به دور است، اما تمامي توقعات را هم برآورده مي کند!

ژانر: اکشن، ماجرايي، درام، جنگي.

شنونده در شب
The Night Listener


کارگردان: پاتريک استتنر. فيلمنامه: آرميستيد مائوپين، تري اندرسون، پاتريک استتنر بر اساس رماني از آرميستيد مائوپين. موسيقي: پيتر ناشل. مدير فيلمبرداري: ليزا رينزلر. تدوين: اندي کاير. طراح صحنه: مايکل شاو. بازيگران: رابين ويليامز[گابريل نون]، توني کولت[دانا دي. لوگاند]، جو مورتون[اشي]، بابي کاناواله[جس]، روري کالکين[پيت دي. لوگاند]، ساندرا اوه[آنا]. ٩١ و ٨٢ دقيقه. محصول ٢٠٠٦ آمريکا.
گابريل نون نويسنده اي که به تازگي از محبوب خود جدا شده است، با قبول پيشنهاد ناشرش براي خواندن دست نوشته يک رمان با سرگذشت پر تلاطمي آشنا مي شود. اين رمان درباره پسر سيزده ساله اي به نام پيت لوگاند است که مورد تجاوز جنسي قرار گرفته است. گابريل تصميم مي گيرد پسرک را بيابد و با وي ارتباط برقرار کند. گابريل در مي يابد که پيت از سوي زني به نام دانا به فرزندي پذيرفته شده است. گابريل با پيت آشنا مي شود، اما پس از مدتي به اين فکر مي افتد که دانا شخصي خيالي است که پيت او را خلق کرده است. گابريل مي کوشد تا رازهاي پيرامون پيت و دانا را کشف کند، اما همزمان خاطرات دردناک گذشته خودش نيز به طرف او هجوم مي آورند.

چرا بايد ديد؟

چند سالي است که ويليامز به همراه بالا رفتن سن خود مي کوشد تا تصويري که از خود به عنوان بازيگر اختصاصي نقش هاي کمدي ساخته بود، با پذيرش نقش هاي درام و حتي منفي در نزد تماشاگر از ميان برده و به آنها بقبولاند که قادر به ايفاي هر نقشي است[البته اين کار ممکن است تصوير او را در نزد تماشاگران نسل جديد به عنوان يک کمدين خدشه دار و حتي غير قابل باور کند] و حال پس از بيخوابي و سفيدي پهناور بار ديگر در درامي جنايي و راز آميز شرکت کرده است. ويليامز اين بار نقش شخصيت راز آميز نويسنده اي را بازي مي کند که از سوي آرميستيد مائوپين نويسنده داستان يک شهر خلق شده است. مائوپين ٦٤ ساله نويسنده کتاب شش جلدي داستان يک شهر اساساً خبرنگار است و کتاب هاي او نيز بر تجارب روزنامه نگاري وي متکي است. سه جلد اول کتابهاي او به فيلم هاي تلويزيوني تبديل شده و شنونده در شب که شش سال قبل منتشر شد، اولين کتاب اوست که دستمايه فيلمي سينمايي قرار مي گيرد. شنونده در شب که به ادعاي او و کارگردان فيلم بر اساس داستاني واقعي ساخته شده، از فيلم هاي کم هزينه هاليوود محسوب مي شود که بودجه ٤ ميليون دلاري آن در مناسبات امروز هاليوود مبلغ مهمي نيست. اما زماني که همين فيلم در نمايش اوليه خود دو برابر اين مبلغ را برمي گرداند، يک موفقيت صد در صد خلق مي شود. موفيتي که نه فقط مديون ساختار هيچکاک گونه اثر، که مديون شهرت ويليامز و توني کولت هم هست.
پاتريک استتنر که در سال ١٩٩٦ با فيلم
Flux
شروع به فيلمسازي کرد، با دريافت جايزه بهترين فيلم کوتاه جشنواره اوپسالا براي همين فيلم نشان داد که کارگرداني در حال متولد شدن است. فيلم بعدي او کار بيگانگان در جشنواره سندنس نامزد دريافت جايزه بزرگ هيئت داوران شد و از جشنواره هاي پاريس و سن فرانسيسکو جوايز با ارزشي به دست آورد. شنونده در شب سومين فيلم و اولين فيلم بزرگ اوست که نشان از استعداد و قدرت کارگرداني اش دارد. ديدن اين فيلم توصيه قطعي من به کساني است که سويه تاريک رابين ويليامز را مي پسندند و از تريلر خوش شان مي آيد!

ژانر: درام، راز آميز، تريلر.

زن زندگي مني
Hayatımın Kadınısın


نويسنده و کارگردان: اوغور يوجل. موسيقي: سرادايان کورپيل. مدير فيلمبرداري: يورگن يورگس. تدوين: آيلين تينل. طراح صحنه: گولاي دوغان. بازيگران: ترکان شوراي[آسومان کاراجا]، اغور يوجل[توپهانه لي تايفور]، يلديريم مميش اوغلو[نژدت]، ازگي مولا[آهو]، کادير کاندمير[بارکون]، ستار تاري اوعن[سادي]. محصول ٢٠٠٦ ترکيه.
آسومان کاراجا خواننده مشهور و قديمي راديو و کاباره ها در دهه ١٩٨٠ بوده. بيش از صداي غمگين وي، افسانه هايي از زيبايي بي مانند او و اين که مردهاي بسياري را اسير خود ساخته، سر زبان هاست. او بعد از رها کردن حرفه خود و ازدواج به همراه شوهرش در آپارتماني دو طبقه و قديمي زندگي معمولي را مي گذراند. آسومان که بعد از ازدواج به الکلي و قمارباز بودن شوهرش پي برده، سال ها چشم بر روي زندگي شبانه شوهرش به دور از او بسته است. دخترش آهو- از همسر اولش- در سنين نوجواني خانه را ترک کرده و به همراه دوست پسرش در يک هتل زندگي مي کند. او در خيال انتشار کاست و شهرت يافتن به عنوان خواننده اي محبوب است و با مادرش رابطه اي نه چندان محکم دارد. تا اين که يک روز مردي به نام توپهانه لي تايفور به طبقه دوم ساختمان آنها به عنوان کرايه نشين اثاث کشي مي کند و زندگي آسومان رنگي کاملاً متفاوت و تازه به خود مي گيرد.

چرا بايد ديد؟

زندگي دو انسان تنها... نگاه من به استانبول و آدم هاي معمولي آن از وراي سينماي ترکيه. چيزهايي نوشتم که حسرت آنها را داشتم. اسنگول، اورهان گنجه بي، برگن، موسيقي کلاسيک ترک. مي دانم که چند صحنه فيلم تماشاگران را- زنان خانه دار، عشاق موسيقي عربسک، عشاق موسيقي، عشاق فتورمان ها و ملودرام ها خواهد خنداند. پيش خودم در بعضي صحنه ها چشم هاي گريان و صورت هاي خندان شان را مجسم کردم. اين فيلم را براي تماشاگران نوشتم. در تصاوير فيلم يک رمانتيسم واقعي را مي بينم. حسرت گذشته و ارجاع به آن وجود دارد، اما اين انسان ها کساني هستند که همين امروز در محله هاي ما زندگي مي کنند، زبان امروز را صحبت مي کنند. اين شخصيت ها را با عشق نوشتم، همه آنها دلي شکسته دارند...
اينها حرف هاي اغور يوجل کارگرداني است که با اولين فيلم بلندش شير يا خط در سال ٢٠٠٤ تبديل به يکي از پر افتخار ترين فيلمسازان ترکيه شد. شير يا خط که توانست جوايز معتبري از جشنواره هاي داخلي و خارجي دريافت کند، انتظار تماشاگران فرهيخته و منتقدان را به قدري بالا برده که ممکن است در برخورد با فيلمي ساده چون زن زندگي مني از يوجل دلسرد شوند. حتي ممکن است تصور کنند موفقيت اوليه تصادفي بيش نبوده، ولي براي قطعيت يافتن چنين نظريه هايي حتماً بايد صبر کرد و کار بعدي او را ديد.
اغور يوجل متولد ١٩٥٧ استانبول نويسنده، تهيه کننده، بازيگر و آهنگساز است. در کنسرواتوار استانبول بازيگري خوانده و از ١٩٧٧ با نمايش هاي تک نفره شروع به کار کرده است. در ١٩٨٣ اولين فيلمش را بازيکرده و از ١٩٨٧ تا امروز کارگرداني مي کند. زن زندگي مني که يوجل بعد از فيلم هاي رامون و امپراطور ساخته، بزرگداشت ملودرام هاي يشيل چام-سينماي قديم ترکيه، همان فيلمفارسي خودمان که اين جا بايد گفت:فيلمترکي- است. يوجل اين فيلم را در فاصله بازي قسمت هاي دو فصل از سريال دزد و پليس با بودجه يک ميليون دلار و در عرض ٢٤ روز کارگرداني کرده است . يوجل شهرت خود را مديون نقش جومالي در فيلم زيباي راهزن ساخته ياووز تورگول است که يکي از پروفروش ترين و موفق ترين فيلم هاي سينماي ترکيه در دو دهه اخير است.
يورگن يورگز فيلمبردار مشهور آلماني-فيلمبردار بسياري از آثار وندرس و هانتکه- که پس از همکاري با زولفو ليوانلي در فيلم زمين آهن است آسمان مس با چند کارگردان معروف ترکيه همکاري کرده، اين بار در کنار يوجل قرار گرفته است. بازيگر اصلي فيلم ترکان شوراي نيز سه سال پس از نامه هاي فرستاده نشده[٢٠٠٣] بار ديگر در برابر دوربين قرار گرفته است. شوراي در شصت سالگي همچنان زيباست-براي مردهايي در همين سنين البته!- او که از پانزده سالگي شروع به بازي در فيلم ها کرده، با حضور در زن زندگي مني در حال رساندن کارنامه بازيگري خود به رقم ٢٠٠ فيلم است!

ژانر: عاشقانه




 

No comments: