Tuesday, April 03, 2007

نوشته دوم :شکست طلبی و سوسیالیسم همین امروز/ نوشته اول :شکست طلبی چپ و "تز یازدهم

شکست طلبی
و سوسیالیسم همین امروز

مصطفی صابر

موضوعی که اینجا سعی کردم قلمی کنم، مدت زیادی است که ذهنم را مشغول کرده است. اول بار چند سال پیش و فکر کنم قبل از جریان انشعاب بود که به شکل اولیه برایم مطرح شد. رفقای حزب در ونکوور شاید یادشان باشد در جلسه ای نکاتی شبیه این مطرح کردم. که ما در آستانه یک انقلاب کارگری هستیم و به مراحل حساس و سرنوشت ساز مبارزه طبقاتی نزدیک میشویم و برخی به این انقلاب باور ندارند و نمی بینندش و در نتیجه با بهانه های گوناگون مشغول کار دیگری میشوند و تا آخر خط نمی آیند. پیش بینی کردم آن حزبی که میرود و انقلاب کارگری در ایران را پیروز میکند حزبی بسیار متفاوت از حزب امروز کمونیست کارگری است. همین حزب و همین پرچم و همین خط است اما خیلی تغییرات میکند و باید بکند. از جمله برخی ها که شناخته شده اند میروند و خیلی ها می آیند که قبلا شاید نمی شناختیم شان. صف جدیدی از رهبران پرشور در صفوف حزب در داخل و چه خارج پا به عرصه میگذارند که شور و عزم و تعهد به پیروزی انقلابی دارند که به پیروزی رساندن آن آسان نیست. در واقع انقلاب، انقلابی که در راه است، کل جامعه و قبل از همه حزب به پیروزی رساننده این انقلاب را پالایش میدهد
بعد از جریان فراکسیون در حزب و اتفاقاتی که همین روزها در حزب رفقای انشعابی رخ میدهد (و خصلت نما تر از همه نوشته های ایرج فرزاد است.) ، بعد از مطالعه دقیق تر جریانات چپ در ایران بویژه در یکی دو سال اخیر، و نحوه عکس العمل آنها به پیشروی چپ و مشخصا حزب کمونیست کارگری، آن فکر اولیه برایم در ابعاد دیگری مطرح شد و لازم دیدم اینجا بصورت نکته هایی برای بحث و نقد با شما در میان بگذارم. خوشحال میشوم که همه رفقا و صاحب نظران و خوانندگان اظهار نظر کنند

- اکنون دیگر روشن است که ما به یک جریان شکست طلبی در چپ روبرو هستیم. پرچم این شکست طلبی در اساس این است: سوسیالیسم زود است! نمی شود! رم میدهد! ضعیفیم! نمی توانیم! در حال رخوتیم! انتقال طبقاتی صورت نگرفت! شکست خورده ایم! و نظیر این. جوهر مشترک مصادیق مشخص مورد نظر من در این بحث یعنی 1) رفقایی که نزد ما به "مستعفیون" مشهور اند، 2) رفقای انشعابی دو سه سال پیش و 3) رفقای فراکسیون اخیر (با وجود همه تمایزات این سه جریان) در همین شکست طلبی است. دقت کنید که اینجا من در مورد افراد حرف نمی زنم، بلکه کل جریان مد نظرم هست

­- عجیب نیست که این شکست طلبی روشن تر از همه جا در صفوف خود ما، در صف کمونیسم کارگری و حزب ما پرچم بلند کرده است. این صفی است که برای اولین بار بعد از بلشویک ها و لنین، برای سوسیالیسم همین امروز شکل گرفته و حزب تشکیل داده است. بعلاوه حزب کمونیست کارگری بستر اصلی چپ در ایران است. اگر امیدی به چپ و انقلاب کارگری و سوسیالیسم همین امروز هست، قبل از هرجای دیگر اینجا باید جستجویش کرد. لاجرم، شکست طلبی چپ بیش از هرجای دیگر اینجا جلب توجه میکند و معنی دارد

- شکست طلبی مبارزه با جنبش سوسیالیسم همین امروز، از درون است. از درون صف سوسیالیسم همین امروز. حتی با داعیه نمایندگی مارکس و لنین و حکمت اما عملا علیه سوسیالیسم و انقلاب کارگری و حزبش. خاصیت اش این است که بگوید من خودی هستم، اصلا بنیانگذار بوده ام، سوسیالیسم را خیلی هم دوست دارم، از هرکسی بیشتر راجع بهش میدانم و برایش هم می جنگم و انشاء الله وقت گل نی آنرا برقرار میکنم. اما امروز نمی شود. فعلا در حال رخوت و رکود و زوال هستیم. این حزب که می بینید اصلا استالینست است و فساد سر و رویش را گرفته است. من خودم توش بودم و یا هستم و خوب میدانم. چپ سنتی است. اصلا به همه چیز پشت کرده است. پس ما هیچ چیزش را برسمیت نمی شناسیم و در عین حال ما خودمان عین این حزب هستیم. پس دچار "مالیخولیا" نشوید و فکر کسب قدرت سیاسی را از سر کنید. همینقدر سوار "قایق نجات" من شوید، هنر کرده اید! فعلا ما بازیگر فرعی صحنه سیاست هستیم. فعلا باید قوا گردآوری کرد. انتقال صورت نگرفت. نوبت ما بعد از خاتمی و اصلاحاتش میرسد. راست دست بالا دارد. چپ ضعیف است و غیره

- اما شکست طلبی ابدا به پرچم هایی که در صف خود ما بلند شده است محدود نیست. در خارج ما و در بین چپ های نوع قدیم حتی قویتر است. صف مخالفین چپ ما که به ما میگویند هیچ نیستید و وجود ندارید و دچار خیالبافی شده اید و دقیقا همین سوسیالیسم همین امروز ما را زیر سوال میبرند وسیع است. بقول یکی از رفقای سازمان جوانان در ایران الان چپ در ایران به دو دسته تقسیم شده است: آنها که مخالف حککا هستند، آنها که موافق آن هستند! من فکر میکنیم این مشاهده صحیح در واقع انعکاس یک دست بندی بزرگ تر و اجتماعی تر است: صف شکست طلبان، صف انقلاب کارگری

- شکست طلبی که از آن صحبت میکنیم یک جریان صرفا ایرانی نیست. به نظر من این یک جریان جهانی است. در ایران بدلیل شرایط خاصی که که اشاره میکنم امکان بروز روشنتری بشکل شکست طلبی یافته است. زمینه های جهانی و تاریخی شکست طلبی حاضر بنظر من از این قرار است
با سقوط شوروی و سرمایه داری دولتی تحت نام سوسیالیسم، کل سوسیالیسم بورژوایی دچران بحران شد. هم کمونیسم روسی که پرچمدار رسمی کمونیسم در جهان بود افول کرد و هم انواع رادیکال تر سوسیالیسم بورژوایی و غیر کارگری که نقد هایی به کمونیسم بورژوایی مسلط داشتند موضوعیت خود را از دست دادند. از آنسو، سقوط سوسیالیسم بورژوایی در عین حال زمینه عینی را برای عروج کمونیسم کارگری فراهم کرد. هرچه اوضاع جلوتر میرود زمینه های اوج گیری یک جریان جهانی کمونیسم کارگری قوی تر میشود. (شواهد زیادی در این زمینه هست، آخرین نمونه اش استقبالی است که از کمپین اخیر مینا احدی و رففای ما علیه اسلام سیاسی میشود.) به نظر من شکست طلبی پرچم همان چپ رادیکال قدیم، انواع رادیکال سوسیالیسم بورژوایی قدیم در مواجهه با کمونیسم کارگری عروج کننده و پا به میدان گذاشته است. نمی شه و ضعیفیم و شکست خوردیم و منحل کنیم و غیره، پرچم چپی است که مقدمتا باور نکرده تاریخا و در سطح جهانی زمینه های عینی دوره جدیدی از عروج کمونیسم کارگری پدید آمده است. در مقابل عروج کمونیسم کارگری و شانس پیروزی انقلاب کارگری در ایران می ایستد و هزار و یک بهانه می آورد و به خیلی چیزها چنگ می اندازد چون صاف و ساده به این جنبش و پیروزی اش امید ندارد. در سطح جهانی ما همسرنوشتان این شکست طلبان را فعلا به صورت چپ هایی می بینیم که مثلا با رغبت به حزب الله و آخوند و ناسیولیست های جهانسومی و خلاصه هر آت و آشغال دیگر بورژوازی تریبون می دهند، اما سایه ما را با تیر میزنند. ترس آنها از ما بویژه از اینجاست که اگر فقط 5 دقیقه به ما وقت بدهند با مردم واقعی حرف بزنیم کل بساط آنها زیر سوال میرود. حال آنکه آخوند مربوطه بالاخره در چهارچوب سوسیالیسم ضد امپریالیستی و خرده بورژوایی آنها قرار میگیرد

- اما هر چپ رادیکال قدیم و هر سوسیالیسم بورژوایی الزاما شکست طلب نیست. سوسیالیسم بورژوایی ای که امیدی به آینده داشته باشد، بتواند چیزی از دمکراتیسم، ناسیونالیسم یا رفرمیسم (بقول حکمت اجزاء تشکیل دهنده سوسیالیسم بورژوایی) را متحقق کند به همان اندازه میتواند پرچمی برای خود برافرازد، امیدی در مقابل خود و جامعه قرار دهد و اثباتا چیزی بگوید و آیه یاس و شکست و انحلال نخواند. شکست طلبی آن سوسیالیسم بورژوایی است که در دوره افول انواع سوسیالیسم های بورژوایی در مقابل کمونیسم کارگری و حضور عینی انقلاب کارگری افقی ندارد و لاجرم به شکست طلبی و یاس و نومیدی و انحلال طلبی پناه میبرد

- علاوه بر جنبه های عمومی شکست طلبی که بالاتر اشاره شد، ما در ایران با یک وضعیت سیاسی خاص روبرو هستیم که شکست طلبی را برجسته و مهم میکند و به آن ضرورت فوری تری میبخشد. اوضاع و احوال بطور واقعی به سمت یک انقلاب کارگری میرود. یک حزب کمونیست کارگری هست و یک منصور حکمتی پرچمی برافراشت که به این انقلاب شانس پیروزی میدهد. عجیب نیست اگر اینجا در ایران پرچم شکست طلبی خود نمایی کند. چرا که در کنتراست با صف انقلاب کارگری قرار میگیرد و محسوس تر و قابل دیدن تر میشود. هرچه امکان واقعی و عملی سوسیالیسم همین امروز بیشتر باشد، طبیعی است که پرچم شکست طلبی و نه نمی شه با حرارت و حدت بیشتری خود را برای جنگ آخر آماده کند. چرا که بورژوازی با تمام قوا و با تمام زرادخانه تبلیغی و سیاسی و پلیسی اش جلوی چنین انقلابی قد علم میکند و شکست طلب هم (چه آگاه باشد و چه نباشد، چه از سر نیت خیر و تحت لوای "واقع بینی" و چه آگاهانه و برای منفعت های حقیر خود) بهر حال با دل و جرئت بیشتر همین پرچم را از درون و تحت نام مارکس و سوسیالیسم بلند میکند

- وقتی خوب نگاه کنیم منشاء اصلی شکست طلبی یک گرایش وسیع و قوی در جامعه است: سوسیالیسم خوب است اما نمی گذارند بشود. حرفهای شما خوب است اما عملی نمی شود. این گرایش واقعی و باز تولید شونده ثمره دو چیز است. یک اینکه بورژوازی با بی رحمی هر کجا که جنبش سوسیالیسم و کمونیسم کارگری سر بر آورد سرکوب میکند و تبلیغات عظیم و 24 ساعته ای حول آن پیش میبرد. دوم خلاء تاریخی حضور صف کمونیسم کارگری به مثابه یک جنبش سیاسی و حزبی قدرتمند بعد از شکست انقلاب اکتبر که مردم و کارگران را در سیاست نمایندگی کند و جواب این سم پاشی ها را بدهد. خود چپ هم، چپ قدیم و سنتی، همین وضعیت را فرموله و توجیه میکند. (شکست طلبان همراه با همین چپ در توجیه خواب و خیال بودن برقراری سوسیالیسم از مارکس و لنین و حکمت برای شما نقل میاورند که چرا امروز نباید گفت سوسیالیسم همین امروز. مثلا به ما میگوید در فاز اول جامعه سوسیالیستی که مارکس تعریف کرد، او هنوز لغو بردگی مزدی را مد نظر نداشت. شما چطور میخواهید سوسیالیسم فورا را برقرار کنید. یا وقتی حکمت زنده بود در مقابل بحث حزب و قدرت سیاسی منصور حکمت یاد شوراها نیستند و طبقه متشکل نیست می افتاد تا از پا گذاردن در قسمت گود استخر سیاسی و اتفاقا متشکل کردن کارگران در ابعاد وسیع و نمایندگی کردن آنها در سیاست طفره بروند. حالا بعد از منصور حکمت در حالی که پیشروی مبارزه طبقاتی و فعالیت های حزب ما منجر به این شده است که سوسیالیسم و آزادیخواهی چپ و رادیکال از سر روی جامعه میریزد، میگویند خود حکمت گفت شعار اثباتی سوسیالیسم را در دوره انقلابی دادن سم است. و شما الان چرا جمهوری سوسیالیستی را در صدر تبلیغات تان گذاشته اید! چرا کسب قدرت سیاسی را امر اول حزب کرده اید؟
اگر خوب دقت کنید شکست طلبان دقیقا همین مردم علاقمند و نگران سرنوشت سوسیالیسم را خطاب قرار میدهند. جامعه چپ خود را بزرگ میکند و شکست طلب ریزه خوار اعلام شکست این چپ است. سعی میکنند آنها را نگران کنند که باز دارد انشعابی در این حزب محبوب شما صورت میگیرد و شیاطینی پیدا شده اند و میخواهند عده ای را حذف کنند. سعی میکنند وحدت طلبی شریف و دلسوزانه همین مردم را گرو بگیرند، از انشعاب بترسانند تا جایگاه خود را تحکیم کنند. یا چطور تبلیغات جا افتاده جنگ سردی بورژوازی را که "باز کمونیست ها انشعاب دادند" را سرمایه سیاسی خود میکنند

- شکست طلب از پیش حکم شکست خود را داده است. او قرار نیست پیروز شود. قرار است شکست بخورد. شکست در واقع پیروزی او است. او از پیش سرنوشت اسفباری را برای خود رقم زده است و میکوشد دیگران را هم در آن شریک کند. نقش او این است که به خودش و صفی که در آن بوده است لجن بپاشد. هنر او خود زنی و مظلوم نمایی است. ما نمونه های زنده ای از این سرنوشت تاسف بار را هم اکنون شاهد هستیم

- شکست طلبی از خود پرچم اثباتی ندارد. پرچم او انکار است. پرچم اثباتی او را جنبش های واقعی طبقه سرمایه دار به دست او میدهد. در واقع او به همان رفرمیسم، دمکراتیسم و ناسیونالیسم یعنی اجزا تشکیل دهنده سوسیالیسم بورژوایی چنگ می اندازد. اما نه الزاما آگاهانه و اثباتی. بلکه از سر ضعف و استیصال، بصورت ناگزیر و لغزیدن به سمت آنها. راستش الزاما هم تا ابد در آنجا نمی ماند. لذا گاه کنار جنبش دوم خرداد و خاتمی و اصلاحات و رفرم در وضع موجود قرار میگیرد، گاه به زد و بند از بالا و دیپلماسی قدرت دل می بندد و بر طبل ناسیونالیسم کردی میکوبد، گاه از کنار وحشت راست از "شبح لنین" و تبلیغات جنگ سردی و دمکراتیک علیه لنین و حزب لنینی سر در میاورد. ولی از خود آلترناتیو اثباتی ندارد. شکست طلبی جریان پایدار و با ثباتی نیست. زائده ای بر مبارزه طبقاتی است. حکمت اش در چوب لای چرخ کمونیسم گذاشتن است. پارازایت انقلاب کارگری است. با پیروزی انقلاب کارگری یا حتی چشم انداز پیروزی آن باید فکر دیگری بحال خود بکند

- جونیوریسم سیاسی، همیشه خود را در حاشیه و در اپوزیسیون دیدن، خو گرفتن به عادات دوره سرکوب و اختناق و شکست تاریخی کمونیسم پس از انقلاب اکتبر، خود را کوتوله دیدن در سیاست و ظاهر نشدن بعنوان رهبر سیاسی جنبش کمونیسم کارگری، ندیدن نقش حزب و تحزب و ساختن یک حزب سیاسی و فوق العاده منضبط کمونیستی و خلاصه همه آن خاصیت هایی که منصور حکمت در نقد سنت های عملی چپ قدیم در مباحثی نظیر حزب و قدرت سیاسی و حزب جامعه مطرح کرده است، در واقع در توصیف همین جریان شکست طلب است. شاید تفاوت این باشد که در مراحلی که فضای سیاسی بمراتب بیشتر قطبی میشود، شکست طلب با حرارت بیشتر و بصورت واضح تر انحلال طلب میشود و درست به مرکز و قلب انقلاب کارگری، یعنی به حزبش حمله میبرد

- برخورد با شکست طلبان بسیار ظریف تر و حساس تر از مخالفین رودروی صف انقلاب سوسیالیستی است. چرا که اینها خودی هستند. حتی اگر از حزب هم بیرون بروند باز به این معنی خودی هستند که به سوسیالیسم و مارکس و حتی لنین و حکمت قسم میخورند. فقط میگویند الان وقتش نیست! میگویند شما اهلش نیستید و ما هم ضعفیم و نمی توانیم! خیلی وقتها نقد های شکست طلبان خط و مرز ظریفی با انتقاد انقلابی و پیش برنده در صف خودی دارند و نباید با این انتقاد اشتباه گرفته شوند. باید با صبر و حوصله تمایز شکست طلبی را با انتقاد صریح و بی رحمانه از کمی و کاستی ها (که یک شرط لازم پیشروی جنبش ما است) توضیح داد. در افتادن با شکست طلبی نباید به میدان دادن به خوشخیالی، لم دادن به وضع موجود و ندیدن ضعف های حرکت سوسیالیستی منجر شود. پایه مادی شکست طلبی را همچنانکه که گفتم یک گرایش واقعی در جامعه تشکیل میدهد که به دلیل سرکوب و اختناق و تبلیغات بورژوازی برقراری سوسیالیسم را ممکن یا به این زودی ها ممکن نمی داند. و اینها که اینگونه فکر میکنند معمولا انسانهای شریفی هستند که بطور بالقوه با ما هستند و وقتی قدرت و استحکام صف سوسیالیستی را ببینند با آن می آیند. نباید اجازه داد اینگونه انسانهای شریف قربانی و طعمه شکست طلبان شوند. نقد بیرحمانه شکست طلبی باید تمام این ظرائف را در نظر بگیرد

- از نقطه نظر متد، شکست طلبان همان متد مشترک سوسیالیسم بورژوایی را دارند. یک ماتریالیسم منجمد و مشاهده ای نوع فوئرباخی. نگاه آنها به انسان و جامعه و طبعا به مارکسیسم و رهبرانش، به لنین و به حکمت، نگاهی غیر تاریخی و مذهبی است. از آنجا که جنبش واقعی کمونیسم کارگری و عروج این جنبش را نمی بینند و به آن باور ندارند در نتیجه مارکسیسم یعنی تئوری همین جنبش برای آنها صرفا کتابها و نقل های خارج از متن مارکس و حکمت است که باید منافع مقطعی آنها را توجیه کند. نکته جالب این است که به مارکسیسم رجوع میکنند تا شکست و امکان ناپذیری سوسیالیسم در این قرن بیست و یک و در اوضاع مساعد ایران را به ما نشان دهند! حال آنکه مارکسیسم از بدو پیدایش اش از همان مانیفست کمونیست تئوری انقلاب کارگری و به پیروزی رساندن این انقلاب نه در 200 سال آینده بلکه در همان قرن نوزده بود
از لحاظ سیاسی تئوری های شکست طلبان متفاوت است. چرا که هرکدام در عین حال انعکاس وضعیت خاص سیاسی و اجتماعی هستند که شکست طلب برای توجیه خود به وجهی از تئوری های موجود بورژوایی چنگ می اندازد. ما تاکنون شاهد بوده ایم که چطور مثلا برخی در مقابل اصلاحات لنگ انداختند و ما را لعن نفرین کردند که میخواهیم جنبش سرنگونی را در مقابل دوم خرداد دامن بزنیم. فرمودند مجاهدینی شده اید! گفتند در مارکسیسم سرنگونی نداریم! انقلاب داریم که آنهم وقت گل نی موسم اش میرسد. فعلا باید رفت با بخشی از بورژوازی صنعتی متحد شد و تحولات اقتصادی بوجود آورد! ما شاهد بودیم که چطور در مقطعی دیگر گفتند سوسیالیسم مردم را رم میدهد. این که هست جنبش سرنگونی است، انقلاب ما نیست. اگر بگویید سوسیالیسم نیرو از دست میدهیم. اصلا اینقدر انقلاب انقلاب نکنید. فعلا یک تحولات دمکراتیک لازم است. که آنهم میشود با شرکت در دولت نوع حجاریان تامین کرد. انقلاب ما انشاء الله بعدا می آید. و بالاخره شاهدیم که چگونه امروز به ما میگویند سوسیالیسم یک شعار اثباتی است و نباید آنرا در صدر تبلیغات حزب قرار دهیم. اینرا متوجه نیستند که جمهوری سوسیالیستی سلبی ترین شعار است. چرا که اعلام میکند کمونیست ها دارند می آیند که شر جمهوری اسلامی را بکنند و سوسیالیسم را برقرار کنند. پلاتفرم کسب قدرت سیاسی حزب را قبول ندارند و میگویند الان موقع "حزب رهبر و حزب سازمانده" است. که حزب رهبر و حزب سازمانده نیز دیدیم آن حزبی است که در آن یک اشرافیت هست و اگر پلنوم اش به رفقایی رای نداد، رای اش "سازمان یافته" است. حتی بیش از این، تا آنجا پیش میروند که حرفهای چند دهه نشخوار شده بورژوازی و متفکرین اش را دوباره بجوند: که مارکس خوب بود اما لنین ایدئولوژیک بود. البته درافزوده هم دارند: تازه خود حکمت هم داشت از زیر آوار کمونیسم ایدئولوژیک لنین سر بر می آورد که سرطان مهلتش نداد. تحزب لنینی و انضباط حزبی مال چپ سنتی است. این حزب هم چپ سنتی شده یا دارد میشود، سرکوب میکند و جراحی میکند و خلاصه به راه استالین میرود و... در یک کلام همه نقد دمکراتیک به لنین که همزاد تبلیغات بورژوازی در دوره جنگ بر علیه سوسیالیسم بود را رونویس میکنند و به حزبی می چسبانند که تنها منبع امید تامین رهبری و پیروزی سوسیالیسم در ایران است. یعنی همان کاری که آقای حجاریان و شرکاء و کل راست جامعه اینروزها در مقابله با "شبح لنین" مشغول آنست
این به اصطلاح تئوری ها را ما جواب داده ایم و بازهم باید با جدیت جواب داد. اما به نظر من آنچه که شکست طلبان را منزوی و حاشیه ای کرده و برد تلاشهای آنها را محدود کرده و میکند خود واقعیت است. اگر جنبش کارگران و مردم علیه جمهوری اسلامی چنین گسترش نمی یافت و دمبدم چپ تر نمی شد و شعارهای چپ و سوسیالیستی با چنین اقبال وسیعی روبرو نمی شد، اگر اوضاع به بن بست رسیده دنیا چنین تشنه عروج کمونیسم کارگری و شعارها و افق اش نبود، شکست طلبان روزهای پر آرامش تری میتوانستند داشته باشند

- جواب شکست طلبان اساسا پراتیک و عمل سیاسی است. طبعا مبارزه نظری جای خود دارد و باید معنی سیاسی و واقعی تزها و پرچم شکست طلبان را در هر مورد معین نشان داد. اما جواب در نهایت پراتیک و پیشروی عملی جنبش کمونیسم کارگری و حزب آن است. تنها پیروزی در نبردهای وسیع و اجتماعی و نشان دادن لیاقت و توانایی جنبش و حزب ما برای سرنگون کردن جمهوری اسلامی و بدست گرفتن امور جامعه و در یک کلام باز کردن چشم انداز پیروزی سوسیالیسم است که بهانه های شکست طلبان را میگیرد و تکیه گاه اجتماعی آنها را باریک تر میکند. دقت کنیم که یک "هنر" و یک هدف و معیار موفقیت شکست طلبان در این است که چقدر ما را به خودمان مشغول کنند و از اهداف اجتماعی و سیاسی و پیشروی در عرصه سیاست به معنای وسیع بازمان بدارند. هرچقدر ما مشغول خود شویم و "رخوت و رکود" داشته باشیم و یا دچار "زوال و بحران" شویم، شکست طلبان "پیروز" شده اند! شکست طلب برای پیروزی احتیاج به تلاش هرکولی ندارد. کوچکترین خرابی و سستی که در ما ایجاد کند (مثلا چند عضو را از صفوف ما بکند) کار خود را کرده است. بورژوازی زحمت بزرگ کردن و در بوق کردنش را میکشد. و خراب کردن همیشه به مراتب دشوارتر از ساختن است. بعلاوه کمترین عدم موفقیت ما خود به خود در کیسه شکست طلب میرود. حتی سرکوب و اختناق و کشتار جمهوری اسلامی و کند کردن پیشروی جنبش و حزب ما به این واسطه ، خودبخود به نفع شکست طلبان است. لذا پراتیک هرچه گسترده تر و محکم تر سیاست ها و پلاتفرم های حزب و دفاع هرچه قاطعانه و نظری و عملی از حزب و پیشروی عملی کمونیسم پاسخ نهایی شکست طلبان است

- و بالاخره، اهمیت توجه به شکست طلبی و بررسی دقیق این جریان فقط این نیست که برخی حرکات و اتفاقات گذشته و یا حال را از زاویه ای دیگر توضیح میدهد. بلکه مهمتر، شناخت و نقد این پدیده قدرت پیش بینی روندهای آتی را به ما میدهد. با توجه به زمینه های عینی و منافع طبقاتی و دلائل مادی که در پس شکست طلبی هست، هرچه مبارزه طبقاتی حادتر بشود، هرچه شانس کمونیسم و پیروزی انقلاب کارگری قوی تر بشود، احتمال این هست که با شکست طلبی حتی بشکل خیره کننده ترش روبرو شویم. شکست طلبی البته همانطور که گفتم یک جریان پایدار و قائم به ذات نیست و نقش مقطعی دارد. اما در عین حال یک جریان دائما باز تولید شونده است. نباید فکر کرد پرچم های شکست طلبی که فی الحال بلند شده اند آخرین ها خواهند بود. تا وقتی سوسیالیسم پیروز و برقرار نشود، شکست طلبی معنی دارد و بلند کردن پرچم آن خریدار. بهمه این دلایل شناختن این جریان و افشاء و خنثی کردن آن، آبدیده کردن صفوف خودمان در قبال حملات و تزها و تئوریهای شکست طلبانه و انحلال طلبانه، خود یکی از شرایط پیروزی انقلاب کارگری و جنبش کمونیسم کارگری و تحقق سوسیالیسم همین امروز است


....................................................


در حاشیه نشریه خاک 24
شکست طلبی چپ و "تز یازدهم
مصطفی صابر

در آخرین لحظاتی که مطالب نشریه برای صفحه بندی میرفت، دوستی نشریه خاک شماره 24 را برایم فرستاد و فقط فرصت آن بود که خیلی سریع دو مقاله آنرا نگاه کنم. مقاله بهروز کریمی زاده (که در این شماره می آید) و مقاله شاهو رستگاری تحت عنوان "ایران صحنه جدال آلترناتیو" ها
باید اعتراف کنم که این سعادت و فرصت را نداشته ام که خاک را دائما دنبال کنم. اما احساسم این هست که این شماره چپ تر و بهتر است! اگر اشتباه میکنم مرا ببخشید. اما خواستم احساسم را بگویم و البته فضای جامعه که چپ میشود طبعا "خاک" هم بوی چپ تر و رادیکالتری به خود میگیرد. تصویری که بهروز کریمی زاده در سرمقاله اش از این شماره میدهد، بدرستی با دو جریان مرزبندی دارد. آنهایی که فکر میکنند آمریکا می آید و تکلیف مملکت را تعیین میکند و آنهایی که فکر میکنند همین رژم را یواش یواش میشود سر عقل آورد. هشدارهایی که میدهد درست و تاکید او بر تز یازدهم مارکس در نقد فوئرباخ (فلاسفه دنیا را به انحاء گوناگون تفسیر کردند، مساله اما تغییر آنست) درست است و اینکه اکنون چپ و طبقه کارگر کلید رهایی مردم را از منجلابی که در انتظارشان است را در دست دارد. اما به نظر من همه این احکام درست هنوز چیزی کم دارد. به اینکه چه چیز اینجا کم است بعدا بیشتر میپردازم. در یک کلمه حزب، حزبیت و تشکل حزبی است. نمی شود بدون یک حزب قوی منظم و منسجم بقول بهروز آزادی و برابری را بر فراز جامعه بلند کرد و درست سر بزنگاه نزنندت و نابودت نکنند. حزب قوی، تشکل توده های وسیع مردم حول یک ستون فقرات حزبی که نقشه کل راه را دارد یک شرط اساسی پیروزی مردم در طوفانی است که در پیش است. گفتم در این مورد باید بیشتر صحبت کنیم. و اینکه چگونه اکنون شرایط رفته رفته دارد طوری میشود که باید فعالیت از نوع حزبی (و منظورم سیاسی و متشکل است) را به رژیم اسلامی تحمیل کرد. اما به نظرم بهروز به جز مرزبندی با دو جریانی که بالاتر اشاره رفت باید با جریان سومی هم مرزبندی روشنی میداشت که ندارد. و آن شکست طلبی چپ است
این ضرورت مرزبندی با شکست طلبی چپ با خواندن مقاله شاهو رستگاری به ذهنم خطور کرد. اول اینرا بگویم خیلی از نکات مقاله شاهو به نظر من خوب و درست است. ولی اولا مقاله ناتمام است یعنی گویی در آخر دم اش بریده میشود و بدقت سراغ الترناتیو چپ که خودش وعده داده نمی رود. که این به نظرم ناشی از درجه تفسیر گرایانه بودن مقاله است و ناشی از ایراد دوم است. (امیدواریم بتوانیم این مقاله را بعدا چاپ و مفصلتر نقد کنیم که بی انصافی نکرده باشیم!) ثانیا و مهمتر نوعی شکست طلبی و اینکه "چپ ضعیف" است و "فعلا تحولات دمکراتیک است" و غیره در مقاله او هست که گویا باید یک دویست سال دیگری هم بجنگیم تا تازه چپ در آن مملکت به جایی برسد. به نظر من این جنیوریسم و خودکوچک بینی چپ اصلا درست نیست و به شکست و حاشیه ای شدن اینگونه چپ ها می تواند بینجامد
در هیچ دوره ای از تاریخ ایران و در هیچ کجای دنیا ما شاهد جنبش وسیع و توده ای چپی که اکنون در ایران وجود دارد نبوده و نیستیم. به همین شعارهای معلمان دقت کنید. به شعارهایی که توده معلمان تکرار میکنند، یک ذره توهم به دمکراسی و ناسیونالیسم و غیره درش نیست. شعارها به نظر من عمیقا زمینه های سوسیالیستی دارد و اگر مستقیما نمی گوید سوسیالیسم به خاطر توازن قوای نامساعد است. وگرنه معلم و کارگر و پرستار و دانشجو امروز در آن مملکت چپ است. در جایی مثل دانشگاه میتواند شعارش (یا سوسیالیسم یا بربریت) بار بالا ببرد ولی در سطح توده ای این احتیاج به مرحله ای دارد که توده مردم بتوانند به میدان بیایند و حرفشان را بزنند. و البته باید چپ بتواند خود را بعنوان مدعی جارو کننده جمهوری اسلامی، مدعی کسب قدرت سیاسی و تغییر اوضاع نشان بدهد و این باز ما را به همان بحث حزب که بالاتر گفتم میرساند. اما شکست طلبی چپ (که متاسفانه اکنون کسانی مثل کوروش مدرسی پرچم آنرا بدست گرفته اند، به شماره قبل رجوع کنید) برای پیشروی جنبش چپ (که فقط میتواند چپ کارگری و کمونیستی باشد) سم است. چپی که با وجود این همه به چپ چرخیدن جامعه که نشانه هایش از سر و روی جامعه می ریزد، از شانزده آذر گرفته تا هشت مارس، از جنبش دفاع از حقوق کودک گرفته تا اعتراض معلمان و غیره، خودش را کوچک و ناتوان می بیند فقط نشان بدهد نمی خواهد کاری کند. نشان میدهد که چپ نیست! ادای چپ را درمیاورد اما عملا به راست واگذار میکند! اتفاقا همان تز یازدهم نقد مارکس به فوئر باخ را نمی خواهد جدی بگیرد و عملی کند
همه اینرا میدانیم که هیچگاه نمی آیند قدرت و اداره جامعه را دودستی تقدیم چپ کنند. چپی که نخواهد قدرت را بگیرد، از آن حرف نزند و برایش نجنگد، برایش سازمان ندهد، آنهم در اوضاع و احوال مساعدی نظیر اوضاع ایران، هرگز پیروز نخواهد شد. چپی که فکر میکند از پیش آلترناتیو چپ ضعیف است و برای ما آیه یاس بخواند که "فروپاشی میشود" و آن که نباید بر سر مردم می آید، پیش از شروع مسابقه رگ پایش گرفته و از دور خارج میشود! در مورد این شکست طلبی باید بیشتر صحبت کرد، اما فعلا در این وقت محدود دوست داشتم همین نکات را به اطلاع دوستان خاک و خوانندگان برسانم

2 comments:

Anonymous said...

گرامي باد اول مه روز همبستگي بين المللي کارگران

اول مه نزديک است اول مه را جشن بگيريم
اول مه امسال را با شکوه تر و وسيعتر از هر سال برگزار کنيم
اول مه را ما همه کارگران همه معلمان و همه انسانهايي که ميخواهند استثمار و فقر نباشد با هم جشن بگيريم



بگوييم خط فقر نه خط رفاه
بگوييم اعتصاب تشکل حق مسلم ماست
بگوييم معيشت منزلت حق مسلم ماست
بگوييم يک کره زمين يک انسان و آزادي و برابري را فرياد بزنيم
بگوييم جنگ نه بمب اتمي نه اشتغال اشتغال

سه هفته بيشتر به اول مه نمانده اين وب لاگ را درست کردم که بياييم و به مناسبت اول مه جمع شويم. متحد شويم يکزبان شويم و اين روز را گرامي بداريم. اميدم اينست که براي اين وب لاگ بنويسيد. خاطراتتان در مورد اول مه در سالهاي گدشته را بنويسيد. از برنامه هايي که داريد بنويسيد..... ادامه در وبلاگ کارگر، معلم اتحاد اتحاد

Anonymous said...

سلام دوست عزیز ... یه مطلب آپ کردم ... مثل همیشه منت گذاشته و سری بزنی ممنون میشم ... موفق باشی و فعلا بای بای ..........