Tuesday, July 29, 2008

حاشیه ها

کامرن مزین ایران

حاشیه اول:
شعر زیر از پاچه خواریهای حداد عادل در وصف رهبر خویش است .شرح و توضیحی لازم ندارد:

به گزارش«جهان» حداد عادل درباره‌ي شعري که در وصف رهبر فرزانه انقلاب سروده است، مي گويد؛ زماني که اين شعر را براي ايشان خواندم، واقعاً از دلم برخاست و مي دانستم که ايشان هم خوش ندارند کسي از ايشان تعريف کند و خيلي با احتياط براي ايشان خواندم. يکبار هم بيشتر نخواندم و هيچوقت هم ايشان پس از آن، سراغ اين شعر را نگرفتند و از سال 1371 تا حالا هم که 16 سال از سرودن شعر مي گذرد، اين شعر هيچ جايي چاپ نشده است.وي مي گويد؛ اينک خوشحالم که زماني اين شعر را مي خوانم که رئيس مجلس نيستم.اي دو چشمانت چراغ شام يلداي همه/ آفتاب صورتت خورشيد فرداي همه/ اي دل دريايي‌ات کشتي نشينان را اميد / وي نگاه روشنت فانوس درياي همه/ اي بيان دلنشينت بارش باران نور/ وي کلام آتشينت آتش ناي همه/ خنده‌هاي گاه‌گاهت خنده خورشيد صبح / شعله لرزان آهت شمع شبهاي همه/ قامتت نخل بلند گلشن آزادگي/ سرو سرسبزي سزاوار تماشاي همه/ گر کسي از من نشاني از تو جويد،گويمش / خانه‌اي در کوچه باغ دل، پذيراي همه/ لاله زار عشق يکدم بي گل رويت مباد/ اي گل رويت بهار عالم آراي همه.

حاشیه دوم:
مطلب زیر را سایت روزنه در جواب کیهان نوشته است:

کیهان بدون فیلترشکن مطالب روزنه را میخواند و سانسور میکند!
روزنامه کیهان در صفحه اول خود با عنوان خبر ویژه به تحلیل مهرنوش موسوی از حزب کمونیست کارگری استناد کرده است. جنایتکاران سازمانیافته در کیهان بهتر بود حال که بدون فیلترشکن مطالب روزنه را خوانده و منعکس میکنند، بخش آخر ارزیابی این مطلب را که به سرنگونی نظام اختصاص دارد با دقت بیشتری بخوانند! تا پایین کشیدن این نظام و بستن در کیهان راه درازی نمانده است!

چرا ذوق زده شديد كه حالا افسرده شويد؟!(خبر ويژه)
"افسردگي رسانه هاي غربي از نتايج نشست ژنو، نتيجه شادماني اوليه آنها بود كه با آرزوي وهم آلود عقب نشيني احتمالي رژيم ايران در مقابل آمريكا تبليغات خود را تشديد كرده بودند."اين تحليل را گروهك ضدانقلابي "حزب كمونيست كارگري" منتشر كرد و نوشت: شادماني اوليه رسانه هاي غرب حاصل اميد بستن به سياست استحاله تدريجي نظام و تحميل عقب نشيني بود. آنها حتي حضور برنز را با حضور وي در مذاكرات با ليبي مقايسه كردند و همين مقايسه كافي بود تا امروز به چنين وضعي افتاده و سياست و تاكتيك آمريكا را زير سؤال ببرند. برخورد خشمگين رايس در ابوظبي هم به رسميت شناختن اين اشتباه محاسبه بود."روزنه دات كام" سايت گروهك مذكور مي افزايد: آمريكا با فرستادن برنز به ژنو روي عقب نشيني ولو ميلي متري رژيم اسلامي حساب كرده بود و مي خواست به اروپا و ديگر كشورها گوشزد كند كه اين عقب نشيني احتمالي بايد به اسم خود آمريكا تمام بشود. آمريكا روي استقبال بخشهايي از حاكميت نظام از حضور برنز در اين مذاكره حساب كرده بود اما اين سياست در ژنو يخ زد! براي هزارمين بار معلوم شد كه مقايسه رژيم ايران با ليبي، كره شمالي و سوريه و سياست تغيير رفتار حكومت اسلامي، و تعديل و استحاله تدريجي آن، عبث، پوچ و بيهوده است.اين گروهك در عين حال به جاي ادامه تحليل، فحاشي هاي مفصلي عليه جمهوري اسلامي منتشر كرده و خواستار سرنگوني جمهوري اسلامي از راههاي ديگر شده است.

حاشیه سه:
کودکان پنچ شش ساله در جمهوری اسلامی. یک بدون شرح دیگر:

براساس تحقيقات بهار زنجان، زهرا عباسي شش سال دارد و به علت فوت پدر با حكم دادگستري تحويل بهزيستي زنجان شده و در اين فاجعه‌ي اسفناك از ناحيه‌ي صورت داغ‌گذاري شده است.كودك آسيب ديده‌ي ديگر محمدمهدي قاسمي شش سال دارد و مادر او فوت كرده و به علت بدسرپرستي پدر، تحويل بهزيستي زنجان شده است. اين كودك شش ساله در اين فاجعه‌ي دردناك از ناحيه‌ي گردن داغ‌گذاري شده است.همچنين مريم ندرلو پنج سال دارد و مادر او به قتل رسيده و پدرش در زندان مي‌باشد و در تاريخ 12/2/87 تحويل بهزيستي زنجان شده است. برخلاف نظر اعلام شده در اطلاعيه‌ي سازمان بهزيستي، مريم از ناحيه‌ي پا داغ‌گذاري شده است. البته ماجراي داغ‌گذاري در تاريخ 10/4/87 اتفاق افتاده، ولي در گزارش روزانه‌ي روز دهم و يازدهم هيچ‌گونه اشاره‌اي به اين موضوع نشده تا اين كه در روز دوازدهم تيرماه توسط يكي از مربياني كه شيفت را تحويل مي‌گرفته صورت‌جلسه گرديده و به بهزيستي شهرستان گزارش شده است. بر اساس اطلاعاتي كه به بهار زنجان رسيده، ابتدا با فلز داغ گردن محمدمهدي و سپس صورت زهرا و در پايان بر روي پاي مريم داغ گذاشته شده است و چون بعد از داغ‌گذاري بر روي بدن زهرا و محمدمهدي تا حدي فلز سرد شده بوده، تأثير آن بر روي بدن مريم كمتر بوده است و از آن‌جايي كه 21 روز از روز داغ‌گذاري تا روز معاينه توسط پزشكي قانوني مي‌گذرد، تقريبا آثار داغ ترميم شده است. موضوع داغ‌گذاري بر پاي مريم در عكس منتشره توسط بهار زنجان كه اصل آن تحويل هيأت اعزامي از تهران شده به وضوح مشخص است و عين اين توضيحات به اطلاع هيأت اعزامي نيز رسيده است....

Wednesday, July 09, 2008

این حکم محکوم است

کامران مزین
عابد توانچه به هشت ماه حبس تعزیری محکوم شد. او بدون تشکیل دادگاهی و بدون کیفر خواست واقعی (که اگر هم بود باز مسخره بود) به چنین حکمی محکوم میشود تا هشت ماه از زندان را در بدترین زندانهای ممکن ایران در اراک سپری کند.
عابد توانچه را شاید بتوان یکی جنجالی ترین وبلاگ نویس چپ فرض نمود.هرچه باشد او دارای یک سری از کنش واکنش ها را در برابر شخصیتهای مختلف در عرصه وبلاگ نویسی دراین چند سال اخیر سپری نموده و بارها با توجه به اینکه خود با اسم از بعضی نام برده موجب جنجالهای گسترده در مواقع مختلف گشته. او که رفتارها و گفتارهای خودرا تحت پوشش دوری از اخلاقیات بورژوا بانه توجیه میکند همیشه سعی نموده خود را یک مارکسیست لنیسنیست افشا گر بنامد. مساله افشا گری های او حتی به کسانی که زمانی برای او درودهای انقلابی میفرستادند هم کشیده شده است. بعضی نظرات و آرای عابد توانچه نیز در گاهی اوقات که او تحت عنوان نماینده کمونیست ومارکسیست داخل کشور نگارش کرده مورد توجه اهالی رسانه نزدیک به چپ قرار گرفته که چون نظرات او معمولا نظم همخوانی نداشته و همچنین به صورت تک نفری و بدون دخالت فرد دیگری نوشته شده (با وجود انکه او همیشه از کلمه ما استفاده میکند) هیچگاه نتوانسته مورد راهبرد قرار بگیرد. به طور مثال او در ماجرای انتخابات مجلس ناگهان سخن از حضور گسترده کمونیستها برای انتخابات نمود که از نظرات و تئوریهای من در آوردنی معروف در چپ تبدیل شد. در حالی که او وقتی چینن طرحی را داده بود از انجا که با لیست مخالفان خودش اشنایی داشت از همان اغاز مخالفان خود را نا اشنا و خارجه نشین و اپورتونیست و غیر کمونیست ارزیابی کرده بود. انگهایی که شاید کم مخالفانش از او نخوردند. مخالفانی که توانچه خود را پیروز در برابر انها میداند و قبل از اینکه با هرکسی دیگر شروع به جنجالی دیگر بناماید خود تفسیر مینماید که از سرنوشت دیگران که احتملا با نوشته های اومنزوی شدند درس بگیرند و با او مقابله نکنند.
با این حال توانچه را باید در هنگامه هایی ستود. او شاید از معدود افرادی باشد که به صراحت خود را یک کمونیست ساختار شکن فرض نموده و از همین جهت است که عده ای که شاید یارای چنین ابرازی در ملا عام را ندارند و هیمن طور و چشم دیدن او را نیز ندارند از اینکه به زندان افتاده ناله "کم است و باید بیشتر باشد" را سر دادند.
به هر صورت همه اینها را اوردم تا نظر خودم را بگویم که من نظرات سیاسی او و تا حدود زیادی شخصیت فردی او را به هیچ عنوان همراهی ندارم. اما مساله من این است که مساله نقد سیاسی یک طرف است و دفاع از او در برابر جمهوری اسلامی سوی دیگر. اگر بتوانیم اینها را از هم تفکیکی کینم میتوانیم در چنین مواقع نزدیکی و قرابت بیشتری با هم داشته باشیم. مساله این است که عابد توانچه شاید اگر خودش باشدهمان طور که خودش مگیوید مثل خودشان رفتار میکند. اما برای من و برای طرفداران سیاستهای هومانیستی و آزدایخواهانه چینن مساله ای اصل مبارزه بر جمهوری اسلامی را کم رنگ مینماید. اگر بخواهیم فکر کنیم که باید ایستاد و در برهه ای از اوضاع از زندانی رفتن بعضی دفاع نمود. چون من با او مشکل شخص دارم و با تئوریهای من در اوردنی توصیف نمود که فلانی ماههای کمی در زندان افتاده انگاه به نظرم ذره ای از مبارزه عقب نشینی نموده ایم. مشکلی که همیشه چپ سنتی و راست اپوزیسیون ایران در این مواقع خود را نشان میدهد. یادم میاید زمانی امین قضایی در نوشته ای در همان روزهای اول زندانی رفتن بازداشتیهای دانشجویان چپ معتقد بود که زندانی رفتن دیگران که از چپ نیستند هیچ اهمیتی برای من ندارد. او تنها برای کسانی فعالیت میکند که خودش به ازادیخواهی و فعالیت انها ایمان دارد. به نظرم اگر چین نتئوریهایی در چپ ظهور نماید یک فاجعه بزرگ خواهد بود. همین طور که چنین نظرات تاسف اوری را را اخیرا در قالب شعارهای طرفداران مقاومت در زندان و یا مخالفین فعالیت علنی و کمونیزم کارگری بارها به زبان رانده شده و کاملا مشخص است که از دستگیرهای اذر سال گذشته بسیار راضی و خشنود هستند و ان را دست مایه ای برای ارائه تدریس در باب "تجربه هایی از ماجراهای تلخ گذشت"ه و" گامهای ضروری و سنجیده "ارزیابی کردند. کاملا میتوان خنده زیر لبی انها را در هنگام زندانی رفتن بسیاری دوستان تجسم نمود. (کاری هم به غلط بودن فرضیات انها ندارم).
به هر رو باید از عابد توانچه و هر زندانی سیاسی دیگر بدون قید و شرط حمایت نمود. مهم نیست که چه میشود و از چه کسی حمایت میکنیم مهم این است که بدانیم هیچ زندانی سیاسی نباید وجود داشته باشد. این اخرین روزهایی که میتوان کاری برای عابد نمود را باید با قدرت به پیش ببریم . از همین حالا خود را برای دست بالا گرفتن در هنگام دادگاه های دیگر دانشجویان چپ که از شهریور اغاز میشود اماده کنیم....

Thursday, July 03, 2008

حزب و قدرت سیاسی و "نگرش محدود از دو سو"

مصطفی صابر

این هفته در جوانان کمونیست متن کتبی سخنرانی منصور حکمت در کنگره دوم حزب تحت عنوان "حزب و قدرت سیاسی" را چاپ کرده ایم، به دو دلیل:

اول) در جریان شیرین کاری خیره کننده آقای ایرج آذرین و شرکاء (منظورم پذیرفتن تبلیغات وزارت اطلاعات و رجز خوانی شکنجه گران رژیم علیه دانشجویان چپ بعنوان "فاکت" و "آمپریسم" و "تحلیل" از موقعیت چپ در دانشگاه!)، بکرات علیه این بحث منصور حکمت نام برده شد. "نام برده شد" البته تعبیر مودبانه ای است. دوستان "اتحاد سوسیالیسم کارگری" برای رها کردن گریبان خود از اقدامی که حتی روی "نوید بشارت" و "بروسکه" را هم سفید کرده است، هرچه که میتوانستند به منصور حکمت و حزب کمونیست کارگری و بحث حزب و قدرت سیاسی نفرین و لعنت و کینه و دشنام و هیستری حواله کردند.
دوم) و البته بسیار مهمتر، اوضاع و احوال اجتماعی و موقعیت حزب کمونیست کارگری و چپ در جامعه می طلبد که مجددا نگاهی به این بحث مهم داشته باشیم.

این "اول" و "دوم" با وجود همه بی تناسبی شان از نقطه نظر اهمیت، کاملا بهم مربوط هستند. چرا که در جریان دفاعیات آذرینی ها از شاهکارشان، ما شاهد بودیم که دو درک، یا صحیح تر دو تحریف قدیمی چپ سنتی از بحث حزب و قدرت سیاسی منصور حکمت نقش ایفاء میکند. دو درکی که البته نزد ما شناخته شده بوده و اینجا و آنجا مورد نقد قرار گرفته است. ولی اکنون برای درک بهتر وظایف خطیری که در لحظه حاضر در برابر ما قرار گرفته، مفید است خلاصه هم که شده این دو درک غلط را در کنار هم مورد اشاره قرار دهیم. یاد آور میشوم یک تاکید مهم پلنوم اخیر حزب ما (پلنوم سی ام) این بود که در اثر گسترش بی سابقه ابعاد اجتماعی حزب که بنوعی محصول مباحث "حزب و قدرت سیاسی" و "حزب و جامعه" بوده، اکنون لازم است در همان راستا جلوتر برویم و به حزب وسیع و گسترده کمونیستی کارگری در ایران تعیین بخشیم. لذا نگاه مجدد و تاکید بر آن مباحث از طریق نقد این دو برداشت چپ سنتی، گامی است در جهت فراخوان پلنوم اخیر.
اما برای خوانندگان اخص نشریه ما یعنی کمونیست های جوان اشاره به این دو برداشت غلط میتواند فرصتی باشد تا بحث حزب و قدرت سیاسی منصور حکمت را با دقت و تعمق بیشتر مطالعه کنند. کسانی که احیانا در جریان سابقه این مباحث و این درکهای غلط نبوده اند، ممکن است بحث حکمت را با عینک یکی از این دیدگاه ها مطالعه کنند. این یادداشت فراخوانی است به این دسته از رفقا که عینک ها را بردارید و منصور حکمت را چنانکه هست ببینید.

قبل از هر چیز باید تاکید کنم که هردو این برداشت ها نهایتا مبتنی بر "درک محدود" از بحث حزب و قدرت سیاسی و بحث حزب جامعه است. و جالبتر اینکه خود منصور حکمت در همان زمانی که بحث حزب و قدرت سیاسی و حزب جامعه را طرح میکرد نگران این دو برداشت محدود بود. در یک نوشته درونی "حزب و جامعه، پوزش و تصحیح" که مدت کوتاهی بعد از همین سخنرانی در کنگره دوم خطاب به تشکیلات حزب نوشته شده و هفته دیگر متن کامل آنرا خواهیم آورد، مینویسد:

" وقتى از دو نگرش محدود در دو سوى اين بحث حرف ميزنم، اشاره‌ام به "گرايشات درون حزبى" نيست. ما در اين حزب فراکسيونهاى "طرفداران حزب" و "طرفداران جامعه" نداريم! منظور من دقيقا همان "نگرش محدود" است. اختناق کمونيستها را به زندگى و فعاليت در حاشيه جامعه مجبور کرده و عادت داده است. اين روانشناسى و رفتار اجتماعى و افق عملى معينى را به چپ تحميل کرده است..." (تاکیدات از م.ص)

بعبارت دیگر منصور حکمت دو نگرش محدود در قبال "بحث حزب و جامعه" را که با نوعی طنز از آنها یاد میکند، یعنی "طرفداران حزب" و "طرفداران جامعه"، تشخیص میدهد اما فورا تاکید میکند که هردو آنها اساسا یک جریان، یعنی "همان نگرش محدود" چپ به مساله تحزب و فعالیت عملی، هستند که ابعادی فراتر از چهارچوبه حزب دارد. یک درد کهنه چپ رادیکال و غیر کارگری عصر ماست: این "روانشناسی و رفتار اجتماعی و افق عملی معینی" است که به چپ تحمیل شده و خود را بصورت "دو نگرش محدود در دو سوی بحث" حزب و جامعه و حزب و قدرت سیاسی نشان میدهد.
این کلمات را خوب به خاطر بسپارید: "روانشناسی و رفتار اجتماعی" ، "افق عملی"، "عادت". چرا که بحث حزب و قدرت سیاسی و بحث حزب و جامعه (که منصور حکمت همواره هردو را کنار هم می آورد) در اساس نقدی است بر همین روانشناسی و رفتار اجتماعی و افق عملی چپ رادیکال دوره ما که نمی خواهد دنیا را تغییر دهد و به "زندگی و فعالیت در حاشیه جامعه" عادت کرده است.

وقایع بعدی خیلی زود نشان که نگرانی منصور حکمت حتی بیش از آنچه خود او تصور میکرد بجا بود. طنز تاریخ این بود که هردو سوی این "درک محدود" از بحث خود را نه فقط بصورت "فراکسیون ها" که بصورت جریاناتی که حزب را با بدترین حملات و اتهامات ترک کردند به نمایش گذاشتند!

چندی بعد از بحث حزب و قدرت سیاسی – حزب و جامعه، گروهی از حزب جدا شدند که به بصورت انفرادی استعفا میدادند و به "مستعفیون" مشهور شدند. یکی از پرچم های این دوستان (که البته خود را "شورشیان آوریل 99" نام نهاده بودند! ) همانا مخالفت با بحث حزب و قدرت سیاسی بود و گویا اینکه با این بحث، منصور حکمت و حزب کمونیست کارگری اصولا طبقه کارگر و سازماندهی اش را کنار گذاشته و قرار است که حزب جای همه چیز بنشیند.
این درست که محتوای سیاسی جریان "مستعفیون" انعکاس دوم خرداد و تحرک جنبش ملی اسلامی حول پرچم "اصلاحات" در حزب کمونیست کارگری بود. اما این جریان به روشنی نشان داد که جناح چپ جنبش ملی اسلامی (که منشاء اجتماعی چپ سنتی ایران است) تا چه اندازه دشمن غریزی و متعصبانه ای با بحث حزب و قدرت سیاسی منصور حکمت دارد. همه ما با تعجب دیدیم که این "چپ بغل دستی" و از نوع "وحدت کمونیستی" نبود- آنطور که منصور حکمت درهمین سخنرانی "حزب و قدرت سیاسی" پیش بینی میکند- که بگوید: "شما میخواهید قدرت بگیرید؟ پس کو طبقه ات؟ مگر متشکل اش کرده ای؟ مگر قرار نیست طبقه قدرت بگیرد؟" بلکه رفیق حزبی بغل دستی خودمان است که علیه "کفر" های منصور حکمت پرچم شورش استعفا بر میدارد و صفوف حزب را ترک میکند تا در بهترین حالت برود با قوطی بگیر و بنشانی نظیر آنچه ایرج آذرین اخیرا مطرح کرد، سرگرم شود. (اشاره ام به نوشته "بسوی حزب" است که ما در شماره های قبلی جوانان کمونیست بعنوان نمونه تیپیکال همین درک عقب مانده و عقیم چپ سنتی و حاشیه نشین از مساله تحزب در جزئیات نقد کردیم. آن سلسله مقالات را بزودی در یک مجموعه منتشر خواهیم کرد.)

متاسفانه منصور حکمت زنده نماند تا ببینند که آن سوی دیگر نگرش محدود از بحث حزب و قدرت سیاسی- حزب و جامعه نیز در انشعاب بعدی در حزب (که بعد از مرگ او صورت گرفت) بطور خیره کننده ای خود را به نمایش گذاشت. اینجا هم ما دیدیم که دوستان انشعابی، که عمدتا کادرهای آمده از سنت کومله بودند، با شعار عجیب "حزب و قدرت سیاسی داستان زندگی ماست" حزب را ترک کردند تا بروند "حزب تعدد نظرات و وحدت عمل" و بعد "گارد آزادی" بسازند و "کنگره مخفی" برگزار کنند تا در سر بزنگاه از جایی لشکر بکشند و تهران را فتح کنند و یا خانه رفسنجانی و خامنه ای را محاصره کنند و قدرت را بگیرند تا بعد تازه انقلاب کنند! منصور حکمت این وجه را گرچه ندید اما گویی وقتی در همین سخنرانی اش دارد بر این تاکید میکند که بحث اش بر سر خود عمل تصرف قدرت نیست و یا قرار نیست مثل "دوازده مرد خبیث" و "این گروه خشن" (فیلم های مشهور وسترن) رفت و قدرت را گرفت، دارد با همین درک عجیب از بحث حزب و قدرت سیاسی از پیش مرزبندی میکند.

اما بازهم باید تاکید کنیم که چه در واقعیت امر و چه در بحث منصور حکمت این دو "نگرش محدود"، و نسخه های متعدد بینابینی که اینجا فرصت پرداختن به آنها نیست، در واقع دو روی یک سکه واحد هستند. سکه چپ رادیکال منزوی، همیشه اپوزیسیون که به زندگی در حاشیه جامعه عادت کرده است. بحث حزب و قدرت سیاسی شروع نقد اساسی همین چپ در عرصه فعالیت و افق عملی و سازماندهی و رفتار و روانشناسی اجتماعی است. نقدی که بعدا با بحث حزب و جامعه تکمیل میشود. اساس این نقد این است که این چپ اصولا درک درستی از مبارزه طبقاتی، مکانیسم های واقعی تحول جامعه، اهمیت جدال بر سر قدرت سیاسی و شرایط تصرف آن توسط حزب انقلابی طبقه کارگر را درک نمی کند، چرا که امر دیگری دارد. نه میخواهد و نه میتواند سوسیالیسم همین امروز را متحقق کند. زائده چپ جریانات اصلی بورژوایی است و چنانکه ما تا کنون در نمونه های زنده اش دیده ایم خیلی که بخواهد پا رو زمین باشد به راست میزند و دنبال حجاریان و خاتمی و جنبش اصلاحات و جنبش مقاومت شیخ نصرالله و حفظ مدنیت نوع احمدی نژاد می افتد، و میگوید سوسیالیسم رم میدهد، الان وقت انقلاب نیست و غیره؛ و وقتی هم بخواهد مثلا چپ و رادیکال و انقلابی باشد گارد آزاد درست میکند و برای "قیام کمونیستی" تدارک میکند و میخواهد در مرزها بحران سازی کند. در هر حال نمی تواند و نمی خواهد نماینده طبقه ای در عرصه سیاست و جدال قدرت باشد که برای رهایی خود ناگزیر باید تمام جامعه را رها کند. مشخصات این چپ در عرصه سازماندهی و افق عملی را بهتر از هرکسی منصور حکمت در بحث حزب و قدرت سیاسی و حزب و جامعه برشمرده است.

باید تاکید کنیم که بحث منصور حکمت، مثل سایر مباحث او در واقع بیرون کشیدن سنت های قدیمی کمونیستی کارگری از زیر آوار کمونیسم بورژوایی و غیر کارگری (در این مورد چپ رادیکال) و انطباق آن با اوضاع و احوال امروز است. اگر نگاهی به "مانیفست کمونیست" و توصیف سیر و پیشروی انقلاب کارگری و جایگاهی که به حزب سیاسی در مبارزه کارگری میدهد بیفکنید، اگر جریان ساختن "اتحادیه کمونیست ها" توسط مارکس و انگلس طی انقلابات 48 – 50 اروپا را بررسی کنید، اگر به تجربه "انترناسیونال اول" دقت کنید، اگر بویژه تجربه حزب بلشویک و لنین را مورد توجه قرار دهید، خواهید دید که تقریبا همه احکام پایه ای مباحث حزب و قدرت سیاسی و حزب جامعه منصور حکمت قبلا در این تجارب بیان شده است. "کفر گویی" منصور حکمت در واقع اسم دیگری برای بیرون کشیدن همین تجارب اصیل و انقلابی جنبش کمونیسم کارگری از زیر آوار تحریفات، گیج سری ها، مقولات هپروتی، عادات و رفتار اجتماعی چپ غیر کارگری است. اینها از نظر این چپ "کفر" محسوب میشود چون مقدسات و مفروضات این چپ ربطی به قدرت گیری کمونیسم در دنیای واقعی ندارد. مانع آنست!

اکنون ده سال بعد از طرح بحث "حزب و قدرت سیاسی" میتوان بروشنی دید که چگونه این بحث سیمای سیاسی و اجتماعی حزب ما و رفتار ما در صحنه عمل اجتماعی را تغییر داده است. بگذارید یک مثال شخصی بیاورم که امروز حتی خنده دار به نظر میرسد. فراموش نمی کنم که بعد از همین بحث حزب و قدرت سیاسی که تازه من از جمله کسانی بودم که در کنگره دوم بشدت از آن دفاع کردم، منصور حکمت بیچاره حدود نیم ساعت تلفنی به من توضیح میداد و سعی میکرد مرا قانع کند که باید عکسم را علنا منتشر کنم!.. اکنون دیگر کنگره علنی جزو مفروضات حزب کمونیست کارگری است و حتی به یک انتظار و توقع از همه احزاب سیاسی تبدیل شده است. اما همین ده سال پیش کسی حتی جرئت به خود نمی داد که چنین چیزی را به مخیله خود راه دهد. (و البته هستند کسانی که هنوز پشت سنگ اعلامیه میدهند و یا با افتخار از "کنگره مخفی" داد سخن میدهند!) کنفرانس برلین و مطرح شدن حزب کمونیست کارگری در سیاست به معنای وسیع کلمه در واقع ثمره جهت گیری عملی بود که همین بحث در دستور حزب قرار داد. وجود چهره های سرشناس حزب در ایران و در سطح جهانی همه از جمله نتایج این مباحث است. میتوان دید که چگونه حزب در فاصله این ده سال به خیلی از اهدافی که منصور حکمت در سخنرانی حزب و قدرت سیاسی مطرح میکند رسیده و حتی از آن رد کرده است. برای مثال اکنون می بینیم که اساسا در اثر همین جهت گیری نه فقط حزب که جنبش کمونیسم کارگری صاحب رهبران و چهره های سرشناس شده است. با این همه در برخی زمینه ها البته هنوز کار و تلاش و تمرکز بیشتری از ما می طلبد. اما آنچه که باید بیشتر از هر چیز مورد توجه قرار گیرد جوهر بحث حاضر است. اینکه چگونه تمامی این مباحث که روشنتر از هرجا در "حزب و جامعه، از گروه فشار تا حزب سیاسی" مطرح شد، در خدمت ساختن حزب سیاسی و پرنفوذ و منضبط کمونیستی کارگری است تا در دل تحولات حاد و تلاطم انقلابی که اکنون در ایران در جریان است فرصت را از دست ندهد. ابتکار عمل اجتماعی و انقلابی را بدست گیرد، همه خوابهای خوف انگیزی که جریانات مختلف بورژوایی دیده اند را برهم زند و در پیشاپیش کارگران و مردم آزادیخواه قدرت سیاسی را تصرف کند و شادی و آزادی و رفاه و سوسیالیسم را برقرار نماید.