Wednesday, November 22, 2006

بحثی پایه ای درمورد 16 آذر از نوع دیگر



16


آذر از نوع دیگر
مصطفی صابر
طرح بحث
تردیدی نیست که 16 آذر در چند سال گذشته پیشروی های مهمی کرده است. اما آیا کافی است؟ آیا از این نباید جلوتر برود؟ پاسخ ما مثبت است. 16 آذر چه به دلائل بلافصل سیاسی و چه در سیر پیشروی خود باید به مراتب وسیع تر، تعرضی تر، سیاسی و دخالتگرانه تر و سوسیالیستی تر از سالهای قبل باشد. برای اینکه چنین چیزی اتفاق بیفتد باید از خیلی چیزها عبور کرد، از خیلی افق ها و سبک کار محدود دست برداریم، به نوع جدیدی از اتحاد و فعالیت دست بزنیم و خیلی کارها را پیش ببریم که تاکنون در این ابعاد انجام نداده ایم. موضوع این نوشته پرداختن به این نکات است و امیدوارم شما هم به سهم خود قلم بردارید و بگویید چه باید کرد.
پیش رفته ایم،
در باره پیشروی های سالهای اخیر در 16 زیاد صحبت کرده ایم. خلاصه اش را یادآوری میکنم: 16 آذر سنتا ساخته و پرداخته جنبش ملی اسلامی بوده ، اما در چند سال گذشته شعار آزادی و برابری بر آن حک شده است و سال به سال رنگی سرخ تر و سوسیالیستی تر به خود گرفته است. (بهمین دلیل هم بعنوان 16 آذر سرخ از آن یاد کرده ایم.) 16 آذر طی سه - چهار سال گذشته به روز مهم اعتراض جامعه (و نه فقط دانشجو) علیه جمهوری اسلامی تبدیل شده و رادیکالترین شعارهای مردم را در دانشگاه بالا برده و برای کسی تردید باقی نگذاشته است که چپ، آزادیخواهی و برابری طلبی در دانشگاه دست بالا دارد. با توجه نقشی که اعتراضات دانشجویی در جامعه ایران دارد، 16 آذرهای سرخ به یک فاکتور مهم سیاسی تبدیل شده است. اگر کسی بخواهد واقعبینانه و منصفانه بگوید جامعه ایران (دستکم گرایش چپ جامعه ایران) چه مطالبات و خواسته هایی را علنا بالا برده است باید به پلاتفرم های اول مه و 8 مارس و 16 آذر رجوع کند.
بازهم یادآوری: سال 83 پلاکادر مشهور آزادی و برابری در سردر دانشگاه و مخابره عکس های آن به تمام جهان، میخ این شعار را در جامعه محکم تر از هر وقت دیگر کرد. سال 84 در 16 آذر شعار "نان و آزادی برای همه" بالا رفت و خاتمی توسط دانشجویان هو شد. خیلی تیپیکال پایان دوم خرداد و به میدان آمدن چپ و رادیکالیسم را اعلام کرد. و بالاخره سال گذشته رژیم وحشت خود را از 16 آذر با تعطیل تهران به بهانه آلودگی هوا اعلام کرد و بدست خود 16 آذر را به جای دیگری برد. و با این همه نتوانست این حرکت را متوقف کند. اجتماع و پلاتفرم 20 آذر دانشگاه ادعا نامه سوسیالیستی و رادیکال ترین خواست های مردم را با صدای رسا به همه اعلام کرد.
16 آذر در خود موجودیت قائم به ذاتی ندارد. همچنانکه که روزی سنت جنبش ملی اسلامی بوده است، امروز روزی برای ابراز وجود چپ و آزادیخواهی و برابری طلبی است و نفوذ و هژمونی خواسته ها و شعارهای یک جنبش اجتماعی قدرتمند در ایران (کمونیسم کارگری و حزبش) بر آن انکار ناپذیر است.
اما چند سوال:
با این همه: آیا این کارنامه شما را راضی میکند؟ آیا تکرار 16 آذری کم و بیش در قد و قامت 16 آذر این چند ساله برای امسال نیز کفایت میکند؟ مثلا میشود پرسید چرا هنوز 16 آذر به بخش فعالین سیاسی و آنهم عمدتا چپ دانشگاه محدود است؟ چرا توده دانشجو وسیعا در آن شرکت ندارد. چرا در اجتماعاتش به جای چند صد نفر چند هزار نفر در آن شرکت نمی کند؟ چرا بخش های وسیعتری از مردم مستقیم و فعالانه به آن نمی پیوندند؟ چرا سراسری نیست و دستکم در همه شهرهای بزرگ برگزار نمی شود؟ چرا نشود شعارها را صریح تر و روشن تر از این سوسیالیستی کرد؟ و غیره.
ممکن است بگویید: حتما نمی خواهی حول 16 آذر یک انقلاب راه بیندازی! مگر اختناق و سرکوب و توازن قوا را نمی بینید؟
درست است. 16 آذر، بهرحال 16 آذر است با همه محدودیت ها و دامنه خاص خودش. توازن قوا هم فاکتور بسیار تعیین کننده ای است. انقلاب هم الزاما با اراده هیچ کس و هیچ حزب و سازمانی راه نمی افتد. (گو اینکه روی دیگر این حکم هم اینست که شما هیچ وقت نمی توانید مطمئن باشید در اوضاعی شبیه ایران کی انقلاب راه می افتد!) ولی سوال من در واقع این است آیا دلیل محدودیت های دامنه 16 آذر صرفا سرکوب و اختناق و توازن قوا است؟ آیا سبک کار و سنت و افق خود دست اندرکاران و فعالین 16 آذر نقشی در تعیین دامنه و ابعاد آن ندارد؟ آیا همین افق و سبک کار و تلاش، 16 آذر را علیرغم هر توازن قوایی تا اینجا نیاورده است؟ خب، اگر اینطور است آیا از این جلوتر نمی شود رفت؟ وانگهی، مگر توازن قوا یک چیز فیکس شده در آسمانها و لایتغییر است؟ نمی شود با نوع میعنی از کار، با بسیج نیروی بیشتر و با اتحاد و سازماندهی از نوعی دیگر، توازن قوا را روی زمین به نفع 16 آذر و به زیان رژیم تغییر داد؟
اهرم قابل اتکاء
گفتم که پاسخ ما به این سوالات مثبت است. ولی بدون یک تلاش وسیع و گسترده چه از سوی حزب و سازمان جوانان کمونیست و چه از سوی تک تک فعالین 16 آذر این ممکن نیست. بویژه موانعی وجود دارد که سعی میکنم پایین تر برشمرم. اما همین ابتدا بر این مساله باید تاکید کنم که در سیاست هیچ چیز تضمین شده نیست. همه چیز در گرو فعالیت و تلاش و تقابل و توازن قوای نیروهای اجتماعی و سیاسی زنده است. بدون کار و تلاش ما، بدون بسیج هرچه وسیعتر مردم و توده دانشجو، بدون ایجاد یک فضای فعال و پر سر و صدا در داخل و خارج کشور حول 16 آذر، بدون ابتکارهای جالب و غافلگیر کردن حکومت و خنثی کردن اقدامات سرکوبگرانه اش، و قبل از همه بدون داشتن یک افق روشن و عزم و اراده محکم و سازمان و اتحاد لازم، تضمینی وجود ندارد که 16 آذر مارش پیروزمندانه این چند ساله را امسال هم ادامه دهد و بسیار فراتر رود. بنا بر این اینکه نتیجه چه شود فعلا جای بحث آن نمی تواند باشد. مهم تلاش و کوشش امروز ما است. این تلاش و کوشش وقتی راه بیفتد ما قطعا جلو آمده ایم. این که ببریم یا نبریم چیز معلوم و مقدری نیست. آنچه که معلوم است ما با این کار مبارزه را به یک سطح بالاتر میکشانیم و شانس پیروزی خود را افزایش میدهیم. نتیجه یک امر عینی است و بستگی به خیلی فاکتورها دارد که ما الزاما اختیار و اراده ای بر آن نداریم. آنچه که ما بر آن اخیتار داریم کار و تلاش و افق خودمان است. تنها اهرم قابل اتکائی هم که برای حصول یک نتیجه خوب و مطلوب داریم همین است.
16


آذر و دو ضرورت
بالاتر گفتیم چه از نظر پیشروی خود 16 آذر و مهمتر چه بدلیل اوضاع و احوال خاص سیاسی ایران، 16 آذر ناگزیز است از 16 آذر عبور کند! اجازه بدهید به این دو جنبه توجه کنیم:
1) تا آنجا که به خود 16 آذر برمیگردد، این حرکت محدودیت های ناشی از گذشته اش را حمل میکند. بویژه به نظر من هنوز سنت های عملی جنبشی که از آن آمده است (یعنی جنبش ملی اسلامی و مشخصا جناح چپ این جنبش) بر دست و پایش سنگینی میکند. گرچه از نقطه نظر شعار و مطالبات بدرجات زیاد (بعدا میگویم چرا بدرجات) از خاستگاه خود بریده و چپ امروز و مشخصا کمونیسم کارگری را نمایندگی میکند، اما در شیوه کار، نوع سازماندهی، نحوه رجوع به جامعه و به توده دانشجو، هنوز انزواگرایانه، با افقی محدود و دلخوش به حاشیه نشینی سیاست و خلاصه بدرجاتی چپ سنتی ای است. این در واقع نه فقط در مورد 16 آذر که در مورد چپ رسمی دانشگاه و فعالین سیاسی آن صادق است. 16 آذر فرصتی است تا از این افق محدود برید و دوره ای جدید در اعتراضات دانشجویی شروع کرد.
2) تا آنجا که به اوضاع و احوال سیاسی برمیگردد، بحران عمیق اقتصادی، سیاسی و فرهنگی جمهوری اسلامی، موقعیت خاص بین المللی، خطر جنگ و تحریم و بمب اتم، جایگاه ویژه ای که ایران در جنگ دو قطب تروریستی میلتاریسم غرب و اسلام سیاسی و کل جدال قدرت قطب های بورژوایی و تعیین آینده جهان یافته است، همه و همه حکم میکند که 16 آذر هرچه وسیعتر، هرچه قدرتمندتر، هرچه دخالتگرانه تر، هرچه سیاسی تر و شامل تر، هرچه چپ تر و سوسیالیستی تر و بویژه با وجهی بین المللی تر و به اصطلاح "جبهه سومی" ظاهر شود. در واقع این فشار اوضاع و احوال داخلی و جهانی و ضرورت برآمد هرچه پرقدرت تر و سراسری تر چپ و کمونیسم کارگری برای نجات جامعه ایران و ابراز وجود در جهان است که 16 آذر به عنوان سمبل اعتراض دانشجو را در مقابل این دو راهی قرار داده است که یا به این تمایل ضروری و عینی جامعه پاسخ میدهد و در ابعاد دیگری ظاهر میشود، یا به عنوان واقعه ای کم تاثیر میماند. جامعه با یا بدون 16 آذر هم راه خود را میرود و به ضرورت ها و نیازهایش بنحوی از انحاء باید پاسخ بدهد. سوال این است که 16 آذر امسال چه جایگاهی میتواند و باید پیدا کند. آیا 16 آذر و فعالین اش میتوانند به نقشی که به طور عینی بر عده اش قرار گرفته است پاسخ مناسب بدهند؟
موانع اصلی
در مورد ضرورت های سیاسی که اکنون پیشاروی هر تحولی درایران (از جمله 16 آذر) وجود دارد در نوشته ها و ادبیات دیگر حزب مفصل صحبت کرده ایم. در مورد معنی این ضرورت ها برای 16 آذر شاید باید مشخصتر حرف بزنیم. برای مثال باید قطعنامه 20 آذر پارسال را یکبار جلوی خودمان بگذاریم و از زاویه تحولات جدید به آن نگاه کنیم و ببینیم که قطعنامه امسال چه باید باشد. یک نکته بسیار مهم بی تردید وجه بین المللی مبارزه مردم ایران (و از جمله 16 آذر) است که باید امسال مورد تاکید بیشتر قرار گیرد. نکته دیگر ضرورت دخالتگرانه تر آنست. اوضاع ایران و جهان حساس است، دوره دوره دخالت در قدرت سیاسی است. همینطور باید به نقد ارزیابی و دیدگاهی بپردازیم که موقعیت متزلزل و شکننده رژیم را نمی بیند، روحیه اعتراضی مردم و بویژه اعتصابات کارگری و آمادگی برای تعرض به جمهوری اسلامی، بدست گرفتن سرنوشت خود و دخالت در اوضاع را تشخیص نمی دهد. و در نتیجه شکست طلبی و نوعی انتظار وقایع شدن، بی عملی و یا راضی شدن به فعالیت حداقل را دامن میزند. به این جوانب امیدوارم که در ادامه بحث بپردازیم. اما مانع مهم در برابر برپایی یک 16 آذر بسیار وسیع تر و دخالتگرانه تر را باید قبل از هرچیز در افق و روحیه و سبک کار خود فعالین آن دید. به کم راضی بودن، خود را دستکم گرفتن، جامعه به معنای وسیع را خطاب قرار ندادن، ابزارهای وسیع ارتباط جمعی را به کار نگرفتن، خو گرفتن به فعالیت کم دامنه و حاضر نشدن در قسمت گود استخر، اینها مشکل اصلی است. و این انعکاسی از همان مشکل اصلی چپ سنتی ، محفلی و منزوی است. همینقدر راضی است که با "رفقا" سرو کله بزند و عمده انرژی را معطوف جدال های و کش و قوس های فرقه ای کند، و سرانجام جایی جمع شوند و اعتراضشان را بکنند (که البته به جای خود خوب است) ولی اینکه توده دانشجو و توده مردم را چقدر به میدان میکشد، در صدر کارها و برنامه ریزی هایش قرار ندارد. البته اختناق و سرکوب جمهوری اسلامی تماما در خدمت این است که همین حفظ شود، ولی شکستن این سد اختناق و سرکوب هم تنها و تنها در گرو به میدان آوردن توده های هرچه وسیعتر و کار وسیع و علنی و اجتماعی فعالین است. و این قطعا با سبک کار محفلی و مخفی کاری آغشته به نوع چریکی و قانع شدن به برد نشریات و وبلاگ های دانشجویی (هرچند که در حد خود ابزاری است) و خلاصه محدود بودن به دنیای فعالین و الیت سیاسی دانشگاه ممکن نیست. برای یک 16 آذر وسیع باید از اینها عبور کرد. و عبور از اینها (که به نظر من ناگزیر است و دیر یا زود اتفاق خواهد افتاد) اعتراضات دانشجویی را به جای دیگری خواهد برد

بخش دوم: روش های عملی چپ در دانشگاه
در بخش اول (هفته گذشته) تاکید کردیم که برای یک 16 آذر وسیع که برای مثال بجای چند صدنفر، چند هزار نفر در آن شرکت کنند و به یک روز بزرگ اعتراض چپ و آزادیخواهی سوسیالیستی در جامعه تبدیل شود، باید به ویژه از سبک کار سنتی و متاثر از چپ حاشیه ای که بر چپ دانشگاه و بخش عمده فعالین 16 آذر کم و بیش حاکم است عبور کنیم. اینجا مجبوریم کمی مشخصتر به این سنت ها و روش های غلط در فعالیت چپ دانشگاه بپردازیم. این مستقیما به 16 مربوط نیست، اما در پایان میکوشیم نتایج مشخصی هم در رابطه با 16 آذر بگیریم.
ریشه های سبک کار حاکم بر چپ دانشگاه را منصور حکمت در بحث ی وسیع تر در نقد چپ رادیکال بطور کلی، در بحث "حزب و جامعه، از گروه فشار تا حزب سیاسی" بدقت برشمرده است. مساله نهایتا به این برمیگردد که چپ رادیکال دوره ما مساله دخالت در جدال قدرت در جامعه و بدست گرفتن مکانیسم های وسیع و اجتماعی ناظر بر آن را در دستور قرار نمی دهد. (به بخشی از بحث حزب و جامعه که در این شماره چاپ کرده ایم، رجوع کنید.) در این باره ما در سطحی بسیار مشخصتر نیز صحبت کرده ایم و موانع را برشمرده ایم. (به مقاله حمید تقوایی، "حزب و جامعه در ایران، تعیین بخشیدن به رهبران عملی"، که در این شماره آمده رجوع کنید.) من اینجا نمی خواهیم حرفهای این نوشته ها را تکرار کنم. اما متکی به آنها میخواهم چند جنبه را در فعالیت چپ در دانشگاه برجسته کنم.
چپ بی چهره
همه میدانند چپ در دانشگاه دست بالا دارد. از خامنه ای تا خاتمی تا حجاریان، از سلطنت طلب تا ملی مذهبی، همه و همه اعتراف میکنند که "شبح لنین بر فراز ایران" در پرواز است. اما این چپ دانشگاه چند رهبر شناخته شده و علنی که در سطح جامعه (چه داخل ایران و چه خارج ایران) سخنگوی آن باشد، دارد؟ بحث سر رهبران چپ علی العموم نیست. در این زمینه خوشبختانه رهبری حزب کمونیست کارگری چهره های شناخته شده بسیاری را معرفی کرده است. بحث سر اعتراضات و رهبران دانشجویی است. بحث بر سر نمایندگی کردن جنبش وسیع جوانان در ایران، جنبش خلاصی فرهنگی است. کدام دانشجوی چپ و رادیکالی را می شناسید که فراتر از نشریات دانشجویی کم تیراژ و وبلاگ های کم خواننده چپ های دانشگاه که معمولا دارند برای خودشان بحث های فرقه ای و "ایدئولوژیک" میکنند، جایی اسمی در کرده باشد؟ جایی مقاله ای در روزنامه پرتیراژی نوشته باشد؟ با رادیو و تلویزیون سراسری مصاحبه کرده باشد؟ بعنوان مدعی چپ و تغییر جامعه در سطح وسیع اجتماعی ظاهر شده باشد؟ خارج از قلعه محقری که "چپ رادیکال" در دانشگاه درست کرده است، ورای "رفقای کبیری" که این چپ در محافل و روابط محدود خود میشناسد، مردم و عالم سیاست به معنی وسیع کلمه آنها را بشناسد؟ کسی که مثل من علاقمند به شناختن آنها باشد باید با میکرسکپ در وبلاگ ها و نشریات دانشجویی کلی تحقیق کند و تازه متوجه میشود این رفقای کبیر معمولا تا چه حد نسبت به وقایع بزرگ اجتماعی و تحولات جامعه بی علاقه اند و در عین حال فکر میکنند دارند دنیا را زیر و رو میکنند!!
نمی خواهم بحث سیاه و سفید شود. میدانم که گاه جرقه های اینجا و آنجا دیده ایم که دانشجویان چپ سعی کرده اند در ابعاد وسیع اجتماعی ظاهر شوند. (از جمله بیانیه ای که چند نفرشان در مورد مساله هسته ای دادند و بخشی از آنرا در نشریه چاپ کردیم، یا تظاهرات جالبی که برخی علیه جنگ و دو قطب تروریستی بر پا کردند.) اما این موارد قاعده نیست، استثناء است. باید اعتراف کنیم که وضع راست در جامعه از این لحاظ خیلی بهتر است. الان فعالین شناخته شده "دانشجویی" در سطح سیاسی و در ابعاد وسیع غالبا از طیف های راست و ملیون هستند، نه چپ ها. حتی جک و جانورهایی که اخیرا خود را به لس آنجلس رسانده و خود را "نماینده جنبش دانشجویی" جا میزنند، از لحاظ شیوه کار و دسترسی به توده وسیع مردم و تاثیر گذاری خیلی از ما چپ ها جلوتر اند. اگر کارشان نمی گیرد به این خاطر است که جامعه چپ است و این ها دهانشان را که باز میکنند مردم حالشان بهم میخورد. اما دقیقا بدلیل فقدا رهبران دانشجویی چپ در مقیاس وسیع است که اینها سعی میکنند این خلاء را به عنوان "رهبر جنبش دانشجویی"!! نام خود پر کنند.
این نقد البته قبل از همه گریبان خود ما (و بویژه فعالین سازمان جوانان کمونیست) را میگیرد، ولی باید اشکال کار را دید تا مرتفعش کنیم. نمی شود گفت که مانع چنین فعالیتی اختناق و سرکوب است. این درست است که چپ ها معمولا مورد حملات وحشیانه رژیم قرار دارند. ولی در دوره لنین و دوره مارکس و انگلس هم اختناق و سرکوب به اندازه خودش در جریان بود. اما چپ ها در آن دوره بعنوان رهبران اجتماعی ظاهر میشدند. حتی هم اکنون هم چپ در ایران و مشخصا کمونیسم کارگری در عرصه های مختلف رهبران شناخته شده ای دارد. جنبش کارگری در ایران با همه ضعف هایش بسرعت دارد جلو می آید و رهبران چپ و رادیکالی را در سطح جامعه معرفی میکند. به نظر من چپ در دانشگاه از همه این تلاش ها به نسبت عقب مانده است. نه فقط در قیاس با راست جامعه که حتی در قیاس با چپ در جامعه عقب مانده است. چرا؟
به نظر من یک دلیل اش این است که دانشگاه و اعتراض دانشجویی حالت ادامه کاری (بر خلاف مثلا جنبش کارگری) ندارد. دلیل دیگرش این است که دانشگاه تحت کنترل و نظارت پلیسی وسیع تری است. اما دلیل عمده اش این است که چپ دانشگاه اساسا به تغییرات وسیع در جامعه و کار در مقیاس وسیع و اجتماعی چندان فکر نمی کند. هنوز خیلی در عالم تجریدات و دلخوش کردن به فعالیت های محدود و بسته بودن در بارگاه کوچک چپ با مشغله های درونی، با قهرمانان و قدیسان و سلسه مراتب ، با مراد و مرید هایش غرق شده است.
دخالتگری اجتماعی
این چپ کمتر رغبت دارد که سر مسائل مهم با ابعاد اجتماعی دخالتگری کند. برای مثال هم اکنون رژیم اسلامی حمله فاشیستی همه جانبه ای را علیه کارگران مهاجر افغان شروع کرده است. سوال این است که چند مقاله و بیانیه علیه این حملات و در دفاع از مهاجرین و خطاب به جامعه از فعالین دانشجویی بیرون آمده است؟ چند دانشجو یا چند گروه از دانشجویان دانشگاه های مختلف و شهرهای مختلف با اسم و رسم خودشان فراخوان داده اند که حمله به بخشی از جامعه بعنوان مهاجر حمله به همه ما است و ما از آنها دفاع میکنیم؟ چقدر در بین فعالین چپ دانشگاه در فکر این هستیم که با تماس با فعالین کارگری، فعالین جنبش زنان و فعالین کارگران مهاجر افغانستانی اعتراض و اجتماعی و حرکتی راه بیندازیم؟ باز نمی خواهم سیاه وسفید کنم. مواردی بوده است که فعالین چپ دانشگاه در این جهت فعال بوده اند. (مثلا بالا بردن شعار دفاع از کارگران پتروشیمی در 16 آذر چند سال پیش، تلاشهایی در جریان اعتصاب کارگران واحد در همبستگی دانشجویان و کارگران شاهد آن بودیم و غیره) اما باز اینها یک روش همیشگی و سنت شده کار نیست. قاعده نیست. البته کارگران افغان فقط یک نمونه است. از این نمونه ها زیاد است. هم اکنون جنبش وسیعی علیه اعدام و علیه سنگسار در ایران پا میگیرد. جنبش دفاع از کبرا رحمانپور را دیگر همه از آن خبر دارند. سوال این است که این کمپین وسیع و اجتماعی در مشغله کمونیست های جوانی که دارند هنوز در مورد نظرات رهبران مختلف کمونیسم چک و چانه میزنند و یا حتی جلوتراند و در پاسخ به نقد های لیبرالی از مارکسیسم سر از دفاع از "دمکرات بودن چپ ها" در می آورند، چه جایگاهی دارد؟ مثال خیلی بیشتر است. الان آمریکا در خلیج فارس دارد مانور نظامی میکند و جمهوری اسلامی هم موشک هایش را به رخ میکشد، سوال این است که چپ دانشگاه در مقابل این مساله حساس و مهم کدام حرکت و کدام دخالتگری را تدارک دیده است، از مقاله نوشتن و جنبش وبلاگی راه انداختن، تا صدور بیانیه ها و کشاندن مباحث و شخصیت های خود به میدیای وسیع، تا لااقل جلب توجه توده دانشجو ؟
جنبش خلاصی فرهنگی
صحبت از توده دانشجو شد، باید گفت یکی از مهمترین نقطه ضعف های چپ رسمی در دانشگاه این است که توده بلافصل متصل به خود را پشت سر خود ندارد. چپ در دانشگاه همچنانکه بارها گفته ام یک الیت سیاسی است. بعضا حتی با نوعی تفرعن و از بالا به توده دانشجو نگاه میکند. مراسم و مناسک خاص خود را دارد و اهمیت نمی دهد که باید نماینده رادیکال ترین خواست های این توده دانشجو باشد و با آن وسیع ترین رابطه را داشته باشد. در این مورد هم استثنائاتی وجود دارد. ولی آن وقتی است که توده دانشجو خود به حرکت درمی آید و اعتراض میکند و معمولا چپ ها رهبری را به دست میگرند. (در واقع در اینگونه موارد توده ها "رهبران" را دنبال خود میکشند!) اما وقتی آن حرکت و آکسیون میخوابد، دیگر هیچ فعالیت تعریف شده و پایداری برای کار با توده دانشجو وجود ندارد. فعالیت های فرهنگی، ورزشی، هنری، سیاسی که منظما این رابطه را تجدید کند و غنی بخشد.
در این زمینه هم نمی شود همه تقصیر را گردن اختناق انداخت. بالاخره اختناق را باید شکاند و نه به آن تسلیم شد و برای شکاندنش باید توده وسیع را ولو در اشکال ابتدایی تر و سر به اصطلاح مسائل "صنفی" به میدان آورد و در میدان نگاه داشت.
به نظر من بطور مشخص چپ دانشگاه به جنبش خلاصی فرهنگی بی اعتنا است و نمی کوشد رهبری آنرا بدست بگیرد. توده دانشجو مثل همه جوانان در ایران خواهان خلاصی فرهنگی است، خواهان لغو آپارتاید جنسی، آزادی روابط جنسی، آزادی دسترسی به فرهنگ پیشرفته دنیا و نظیر این است. دانشگاه و چپ دانشگاه باید پرچمدار این جنبش در سطح جامعه باشد. ولی خبری از این نیست. دوستان چپ ما شاید کسر شان خود و نوعی سوسول بازی بدانند که در میان جوانان و دانشجویان "عادی" و "غیر سیاسی" کار کنند. اگر بحث کمتر از "لنین درست میگفت یا روزا لوکزامبورک" باشد (که اینها البته ارزش خود را دارد) انگار دیگر قبول نیست. انگار مبارزه با حجاب و رفتن روسریها به بالا و پوشیدن لباس های تنگ و مد روز و آرایش کردن، راه انداختن حسین پارتی و مسخره کردن محرم، راه انداختن رقص و شادی و حجاب برگیران در چهارشنبه سوری و از این قبیل (یعنی مظاهر جنبش خلاصی فرهنگی) یک کارهای "بالاشهری" محسوب شود و چپ های سنتی ما بحث درونی و فرقه ای خود را به رفتن به دل این جنبش و دادن خط و جهت چپ و کمونیستی به آن ترجیح دهند. هم الان جمهوری اسلامی حول پخش فیلم سکسی یک هنرپیشه زن جوان کلی تبلیغات شنیع اسلامی و مردسالارانه راه انداخته است. چرا چپ در دانشگاه پرچمدار یک جنبش وسیع اعتراض به این حرکات و این برخوردها و طرح خواست آزادی روابط جنسی و منع دخالت در زندگی خصوصی آدم ها نیست؟ چون به نظر من چپ در دانشگاه هنوز سنتی است. هنوز وقتی به روش ها و اولویت های عملی برمیگردد، با ملاحظه کاری، عقب ماندگی و سنت گرایی چپ قدیم نزدیکتر است تا با مدرنیسم و آزادیخواهی که در جنبش خلاصی فرهنگی موجود است.
چند نتیجه گیری در باره 16 آذر
برای آنکه بتوانیم یک 16 آذر وسیع داشته باشیم باید بسرعت بر این ضعف ها غلبه کنیم. درست است این ضعف ها یک شبه از بین نمی رود. اما تدارک برای 16 آذر امسال میتواند فرصت خوبی برای پیشروی علیه این ضعف ها باشد. و هردرجه فائق آمدن به اینگونه ضعف ها به 16 آذری وسیع و گسترده منجر خواهد شد. بعلاوه از آنچه گفته شد میشود نتیجه گیری های مشخصی هم برای تدارک 16 آذر کرد: برای اینکه یک 16 آذر وسیع داشته باشیم چه باید کنیم؟ باید آنرا وسیعا در سطح جامعه مطرح کنیم. از چه راهی؟ از طریق ارتباط با میدیای وسیع، تلویزیونها و رادیوهای اپوزیسیون، کشاندن آن به رادیوهای پر شنونده (رادیو آمریکا، بی بی سی)، یا روزنامه های داخلی، از طریق راه انداختن حرکاتی که توجه جامعه به معنای وسیع را جلب کند (مثلا اعتراض به حمله به کارگران افغانستانی و..) و از این طریق فرصت برای طرح 16 آذر فراهم کند، از طریق حمایت از جنبش های اعتراضی دیگر و درخواست جلب حمایت آنها، (مثلا در 16 آذر از رهبران اعتصابات و تشکل های کارگری بخواهیم بیایند سخنرانی کنند و متقابلا از آنها بخواهیم برای 16 آذر فراخوان بدهند.)، از طریق دخیل کردن بیشتر توده دانشجو، راه انداختن اعتراضات "صنفی"، تلاش برای متحد کردن و سراسری کردن اینگونه حرکات بعنوان مقدمه 16 آذر، از طریق مطرح کردن خواست عدم دخالت مذهب در دانشگاه، در حمایت از اساتید سکولار و راه انداختن یک اعتراض مشترک دانشجو و استاد بر علیه پاکسازی ها، از طریق کشاندن معلمان و دانش آموزان به 16 آذر، یا فعالین جنبش آزادی زن و غیره و غیره. و بالاخره از طریق فعالیت بین المللی، تلاش برای جلب حمایت تشکل های جوانان و دانشجویی سراسر جهان از مطالبات جوانان و مردم ایران، از اجتماع 16 آذر و از مبارزات مردم ایران بر علیه جمهوری اسلامی و تهدید جنگ آمریکا. مطرح کردن این حرکت (16 آذر) در ابعاد جهانی و ایجاد فضا از این طریق و....
این آخری ما را به وجه سیاسی 16 آذر امسال میکشاند. اینکه 16 آذر چه شعارها و مطالباتی داشته باشد تا بتواند هرچه وسیعتر به عنوان نماینده چپ و آزادیخواهی در سطح جامعه ظاهر شود. این جنبه را میگذاریم برای هفته بعد که مرور کوتاهی نیز با قطعنامه 20 آذر پارسال داشته باشیم.

بخش سوم: شعارها و مضمون سیاسی
در بخش پایانی این نوشته باید کمی مشخصتر به وجه سیاسی 16 آذر بپردازیم. در شماره 272 به موانع سبک کاری و ناشی از روش کار فعالین 16 آذر ، بویژه چپ در دانشگاه، پرداختیم. اما همانطور که گفتیم برپایی یک 16 آذر وسیع و گسترده، دخالتگر، چپ و سوسیالیستی با موانع دیگری هم روبروست.

اختناق و شکست طلبی
یک مانع که در زمان شروع این بحث جدی تر جلوی ما بود و خوشبختانه در عرض همین سه هفته گذشته فروکش کرده این بود که: "نه، امسال خیلی بگیر و ببند راه انداخته اند، فعالین ترسیده اند، کسی زیاد دنبال 16 آذر نیست." در عرض چند هفته گذشته فضا عوض شده است و شور و تلاش وسیعی برای برپایی 16 آذر راه افتاده است. این قبل از هرچیز محصول کل اوضاع سیاسی و مشخصا ثمره تحرک طبقه و جنبشی است که نمی تواند در مقابل اوضاع کوتاه بیاید. جنبش کارگری، اعتصابات و مبارزات کارگری هر روز در گوشه و کنار کشور در جریان است و علیرغم همه سانسور و اختناق و سکوت و اکراه در انعکاس اخبار آن از سوی رسانه ها ، باز خبر اعتصابات و اعتراضات از اینجا و آنجا (و مثلا هشدارهای خود مقامات) به همت خود کارگران و نیروهایی چون حزب کمونیست کارگری منتشر میشود و به کل جامعه روحیه میدهد. (برای نمونه اجتماع کارگران پنج کارخانه سنندج در هفته گذشته را در نظر بگیرید...) همینطور جنبش زنان، که در شکل توده ای در اعتراض هر روزه دختران و زنان علیه حجاب و سختگیری های حکومت و آپارتاید جنسی جریان دارد، به همه جامعه اعلام میکند که خیال کوتاه آمدن ندارد. و بعد خود اعتراضات دانشجویی این چند هفته (اخبار آن در نشریات هفته های اخیر هست) و بالاخره تلاش ها و کمپین های حزب کمونیست کارگری در خارج کشور (نظیر اعتراض به حضور خاتمی و غیره) مجموعا اقدامات امنیتی رژیم و رشته های رعب و وحشت اش را پنبه کرده، روحیه ها را تغییر داده و محکم تر از هر استدلالی جلوی زمزمه های شکست طلبانه ای که میگفت کاری نمی شود کرد ایستاده است.
اما نه اختناق و سرکوب رژیم دست بردار است و نه دیدگاه های راست و شکست طلبانه ای که با آن مواجه بودیم کاملا ته کشیده است. این را نباید دست کم گرفت. برگزاری یک 16 آذر وسیع و گسترده قبل از هر چیز محصول پیروزی در یک جنگ حساب شده و با نقشه و هوشیارانه علیه اختناق جمهوری اسلامی و همین شکست طلبی مکمل و همزاد آن است. تردید نباید کرد که رژیم با منتهای آمادگی و با ابتکارات جدید خواهد کوشید که جلوی 16 آذر را بگیرد. رژیم مدتها قبل از اول مهر با اقدامات گسترده (مثلا اینهمه احضاریه و تعلیق و تعقیب و غیره) خود را برای مقابله با 16 آذر آماده میکرد و اکنون هم اطمینان داشته باشیم که در اتاق های فرماندهی از وزرات اطلاعات تا سپاه پاسدارن و نیروی انتظامی تا خود بیت رهبر، همه کارشناسان امنیتی و افسران و سردسته اوباش و چاقو کش ها جمع شده اند و دارند کله شان را میخارانند که چطور 16 آذر راغافلگیر و خفه کنند. یک ذره اغراق در این نیست. 16 آذر طی چند سال گذشته تیری بر قلب حکومت اسلامی بوده است و امسال با توجه به اوضاع بین المللی و موقعیت بسیار حساس حکومت، مقابله با 16 آذر برایش حتی مهم تر است. پارسال به بهانه آلودگی هوا تهران را برای مقابله با 16 آذر تعطیل کردند، که البته بازهم حریف نشدند و اجتماع 20 آذر جواب قاطع و محکمی به آنها داد. امسال گویا میخواهند زلزله راه بیندازند و مانورهای وسیع تدارک دیده اند که شاید 16 آذر را از سر بگذرانند. و بهمراه این اقدامات و در باد این اقدامات طبعا آنها که میگویند "آی فاشیسم آمد" و "جز اقدامات قانونی کاری نمی شود کرد" و ورژن های مثلا "چپ" اینگونه ارزیابی ها گل خواهند کرد و نگاههای عاقل اندر سفیه بر فعالین چپ و رادیکال و انقلابی روانه خواهد شد که: "دیدی گفتم"
اما در مقابل اختناق اسلامی و شکست طلبی ضمیمه آن چطور می شود ایستاد؟ همانطور که تا همینجا ایستاده ایم و عقب شان برده ایم. و تنها از طریق عقب راندن بیشترشان!! تنها از طریق فعالیت گسترده تر، اجتماعی تر، رادیکالتر و هشیارانه تر برای برپایی یک 16 آذر وسیع و دخالتگر و سوسیالیستی. طبعا باید کاملا هوشیار بود، باید با تلفیق کار علنی و مخفی، با ابتکار عمل نشان دادن و پیش بینی شرایط ویژه، با سازماندهی دقیق اطلاع رسانی و مکانیسم بسیج سریع نیرو تحت هر شرایطی، تاکتیک های رژیم را خنثی کرد. باید حتی ابتکار عمل را بدست گرفت و این آکسیون 16 آذر باشد که رژیم را غافلگیر میکند نه به عکس! اینها مواردی است که در سطح علنی نمی شود در باره آن صحبت کرد. بعلاوه جنبه مشخص عملی دارد که احتیاج به تصمیم گیری در لحظه دارد و کار رهبران در صحنه و آژیتاتورها در محل است. (یک متن سبک کاری خوب در این زمینه که گرچه در مورد جنبش کارگری است اما بسیار خط دهنده است، بحث "حوزه های حزبی و آکسیون های کارگری" منصور حکمت است.) اما در همه حال باز کلید مساله اینجاست: هر اندازه با تدارک گسترده از طریق انواع اقدامات و گسترش اعتراضات و ایجاد فضای رادیکال و بدست گرفتن میدیای وسیع، ما جنبشی اجتماعی تر و توده ای تر و در عین حال رادیکالتر حول 16 آذر راه بیندازیم، دستمان برای مقابله با تاکتیک های رژیم در روز آکسیون بازتر است. در مورد تدارک و بسیج هرچه وسیعتر 16 آذر در دو بخش قبل صحبت کرده ایم. اینجا به نکته مهم دیگر در این رابطه بپردازیم.

16


آذر و ضرورت اتحاد
واقعیت این است که در صف 16 آذر (مشخصا در سطح دانشگاه) گرایشات گوناگون مخالف رژیم قرار دارند. در طی چند سال گذشته این چپ بطور کلی و مشخصا شعار "آزادی و برابری" بوده که هژمونی را در دست داشته است. نگاهی به قطعنامه 20 آذر پارسال که در پایان این نوشته خواهد آمد به خوبی نشان میدهد که چپ، آزادیخواهی و سوسیالیسم پرچم خود را بلند کرده است. وظیفه سنگینی بر دوش همین چپ و بویژه کمونیست های کارگری قرار دارد تا امسال نیز رادیکالترین و متحد کننده ترین پرچم را بالا ببرند و صف هرچه وسیعتری را حول 16 آذر متحد کنند.
نزد چپ سنتی تا اسم اتحاد و همبستگی می آید یاد "ائتلاف" و معدل گیری از نظرات و شعارها می افتد و بعد هم "مذاکره" و چانه زنی شروع میشود و معمولا هر گروه و گرایش هم مشغول است که چطوری رو دست رقیب بغلی بلند شود و غالبا کسانی هم پیدا میشوند که زیر توافقات بزنند! "ائتلاف" در مرام چپ قدیم اسم رمز درون جنبشی با معانی خاص است که باید جداگانه به آن پرداخت، اینجا همینقدر بگوییم که ربطی به بحث مهم ایجاد و حفظ اتحاد و همسویی و هماهنگی عملی همه نیروی های ضد رژیم ندارد.
مکانیسم ایجاد اتحاد و همبستگی در حرکات وسیع اجتماعی سرتاپا از نوع دیگری است. چرا که اینجا جنبش های واقعی اجتماعی درگیرند. اتحاد در عمل نهایتا حول خط رادیکال و آن پرچمی شکل میگیرد که قادر است وسیع ترین نیروی اجتماعی را به حرکت درآورد و به میدان بیاورد. حتی خود محافل چانه زنی و معدل گیری نیز عملا تابع همین مکانیسم و متاثر از صحنه واقعی بسیج نیرو در سطح جامعه است. که خود اینهم اساسا حول شعارهای سلبی و نمایندگی کردن "نه" بخش هرچه وسیعتری از جامعه و طی کار رو به جامعه (و نه پشت میز مذاکره) تحقق می پذیرد. بنا براین اتحاد هرچه گسترده تر در گرو عملکرد نیروی رادیکال و پیشرو است که بیشترین نیرو را در سطح جامعه به حرکت درمی آورد. این نقش خط و نیروی رادیکال حتی برای اینکه "ائتلاف" مربوطه هم به جایی برسد فوق العاده تعیین کننده است.
بگذارید صریح تر بگویم، بدون تردید هماهنگ کردن و توافقات بین نیروهای سرنگونی طلب و ضد رژیم بسیار مهم است، هر توافق که حتی یک نفر را هم به صف اعتراض اضافه کند برای ما مهم است، و این توافقات باید صریح و روشن و علنی (با اطلاع همه) باشد، باید هدف بسیج هرچه بیشتر نیرو باشد و باید به این توافقات پایدار ماند. اما اگر همه دنیای مان این بشود و "ائتلاف" تبدیل به میدان چانه زنی و معدل گیری و کند کردن تیزی شعارهای رادیکال باشد، به دو جهت دقیقا بر علیه هدف اصلی (یعنی اتحاد هرچه وسیعتر) عمل میکند. اول آنکه وقت زیادی میگیرد و انرژی فعالین را به خود مشغول میکند و دوم اینکه با کند کردن شعارهای رادیکال عملا برد حرکت و توان بسیج نیرو در سطح وسیع را محدود میکند. بازهم تاکید میکنم اتحاد واقعی در صحنه عمل اجتماعی و در ورای میز مذاکره صورت میگیرد و نقش نیروی رادیکال و رهبری کننده که در سطح اجتماعی بسیج میکند، گرایشات سازشکارانه و بازدارنده را عملا حاشیه ای میکند و جواب آنها را نه فقط با بحث بلکه با نیرو میدهد، و از سنت ها و افق های محدود حاکم عبور میکند، کل جنبش را به پیش میراند و غیره فوق العاده تعیین کننده است. و این نیرو بخصوص اگر در مقیاسی اجتماعی به آن نگاه کنیم جنبش کمونیسم کارگری و حزب آن است.
بگذارید یک مثال بزنیم تا هم منظور روشنتر شود و هم به یک مانع مشخص سر راه 16 آذر بپردازیم

16


آذر: دمکراسی یا سوسیالیسم
الان در سطح دانشگاه جدال های معینی وجود دارد که قبلا در مقاله "چپ رادیکال: کرنش به دمکراسی" به آن اشاره کرده ایم. دانشگاه چپ است و همه، حتی طرفداران وضع موجود یا طرفداران "اصلاحات قطره چکانی" امروز مجبورند با زبان چپ سخن بگویند. همین ها مجبورند بقول خودشان از زبان کائوتسکی و سوسیال دمکراسی و تعبیرهای راست و محافظه کارانه از مارکس و از سنگر نقد لیبرالی، دمکراتیک و جنگ سردی به کمونیسم (که کمونیست ها حقوق فردی را رعایت نمی کنند و استالینست هستند و غیره) حرف بزنند تا مگر در مقابل خطر "شبح لنین" (که همه اذعان دارند بر فراز ایران در چرخ است) مقاومت کنند. اما نکته اینجاست که در صف چپ رادیکال و مدافعین لنین نیز ما با گرایشات و یا ناروشنی هایی روبرو هستیم که یا حب نقد لیبرالی و دمکراتیک به مارکسیسم را فرو داده اند و یا مرزبندی روشنی با آن ندارند، و خلاصه در این موضع افتاده اند که: "خیر کی گفته چپ ها دمکرات نیستند"!! بجای اینکه به دفاع قاطع از آزادیخواهی سوسیالیستی و افشای ماهیت ضد آزادی و ریاکارانه دمکراسی در عصر ما بر خیزند، در موضعی دفاعی قرار گرفته اند که ما خیلی هم دمکرات هستیم.
همین جدال بین چپ و راست و برخی ناروشنی ها در صف چپ، دارد خودش را در رابطه با 16 آذر نیز نشان میدهد. به نظر من راست (به مفهوم وسیع) در مقابل 16 آذر فقط با اختناق و سرکوب دولت اسلامی و بورژوایی اش ظاهر نمی شود. راست در صف مخالفین رژیم حضور دارد و پرچم خاص خودش را دارد. آلترناتیو راست در سطح جامعه فقط رژیم چنج از بالا، راه انداختن جنگ و ایجاد سناریو سیاه، چانه زدن با جمهوری اسلامی و تلاش برای کنار آمدن با جناح هایی از درون جمهوری اسلامی نیست، بلکه "جنبش برای دمکراسی" هم جزء مهم و مکمل آنست. این "جنبش برای دمکراسی" که مورد علاقه بورژوازی جهانی است و میدیایش به شدت میکوشد به آن سروسامان بدهد، به نوبه خود طیف وسیعی از چپ تا راست دارد. از "اسلام حقوق بشری" امثال شیرین عبادی گرفته، تا انواع جریانات ملی و جمهوری خواه، تا "رهبران" خلق الساعه ای که از تلویزیونهای لس آنجلس سر درمی آورند، تا کسانی که خود را چپ میدانند اما نقد های لیبرالی و دمکراتیک و جنگ سردی بر کمونیسم کارگری میگذارند نهایتا جزو همین حرکت قرار میگیرند. (در واقع به نظر من این نوعی بروز جنبش ناسیونالیسم پروغرب بورژوازی ایران در اوضاع و احوال امروز است. به این باید جداگانه پرداخت.) بهر حال تا آنجا که به بحث ما برمیگردد، در 16 آذر باید کاملا هشیار بود که به دمکراسی طلبی در همه اشکال آن به هیچ وجه آوانس نداد. البته 16 آذر با کوبیدن میخ "آزادی و برابری" در دانشگاه (و از این طریق تا حدود زیادی در سطح جامعه) نشان داده است که به "جنبش آزادی و برابری" (که اینهم بروز مشخصی از جنبش کمونیسم کارگری است) تعلق دارد. اما ناروشنی ای که برخی دوستان "چپ رادیکال" در مقابله با دمکراسی خواهی و نقدهای لیبرالی و جنگ سردی به مارکسیسم و کمونیسم کارگری نشان داده اند مرا نگران میکند. لذا لازم است که تاکید کنیم 16 آذر باید با قطعیت همچون سال های گذشته آزادی و برابری و در واقع آزادی خواهی سوسیالیستی را نمایندگی کند. بخصوص نباید اجازه داد احیانا تحت شعار "ائتلاف" و نوعی "همه با هم"، دمکراسی خواهی از پنجره وارد شود.
البته این نباید به برخوردی چپ روانه و سکتاریستی منجر شود. مقابله با دمکراسی و نشان دادن ماهیت ضد آزادیخواهی آن ظرافت هایی دارد. واقعیت این است که برای بسیاری دمکراسی به معنای آزادی است و وقتی میگویند "خواسته های دمکراتیک" منظورشان آزادی های سیاسی است. بسیاری از اینها با ده دقیقه بحث موضوع برایشان روشن میشود که آنچه آنها میخواهند آزادی است و باید به همین عنوان از آن اسم برد و اینکه تحقق آزادی در ایران تنها از عهده طبقه کارگر و کمونیسم اش برمی آید. همچنانکه پرچمدار آزادی های بی قید و شرط سیاسی، برابری زن و مرد، لغو اعدام، آزادی زندانیان سیاسی، احترام به انسان و حرمت فرد و غیره همین کمونیسم کارگری و حزبش بوده است. و به عکس، همانطور که در سراسر جهان دمکراسی در عمل اسم رمز نظم نوین جهانی و ایجاد اوضاعی مثل عراق است، در ایران هم "جنبش برای دمکراسی" عملا یا در کنار جمهوری اسلامی است (در نمونه های راست آن نظیر شیرین عبادی و طایفه دمکراسی خواهان دوم خردادی نظیر گنجی و غیره که خیلی روشن است)، یا بهرحال به تضعیف چپ و میدان دادن به انواع سناریوهای سیاه و شانس بقاء جمهوری اسلامی کمک میکند، و در هر حال بر علیه آزادی و رهایی واقعی مردم و خواسته های انسانی آنها عمل خواهد کرد.
تنها کسی میتواند وسیع ترین نیرو را برای 16 آذر بسیج کند و اتحاد وسیع و گسترده ای بوجود آورد که
پرچم راست (از جمله همین دمکراسی خواهی) و کوتاه آمدن در مقابل رژیم و سازش کردن با وضع موجود را بشناسد و به روشنی مورد نقد قرار دهد. هرچه این پرچم های سازشکارانه صریح تر و تیز تر مورد نقد قرار گیرد، هرچه 16 آذر روشن تر و شفاف تر پرچم نه علیه جمهوری اسلامی و علیه کل وضع موجود را برافرازد، هرچه 16 آذر چپ تر و سوسیالیستی تر و آزادیخواهانه و برابری طلبانه و دخالتگرانه باشد، در اوضاع فعلی قدرت بسیج بیشتری دارد و اتحاد وسیعتری را موجب میشود.

16


آذر و دخالتگری سیاسی
این بحث ما را به نکته بعدی میرساند. اینکه مضمون اصلی و نوک تیز 16 آذر از لحاظ سیاسی چه باید باشد. بالاتر وجه بسیار مهمی از آنرا برشمردیم. اینکه 16 آذر باید رنگ و رویی کاملا سوسیالیستی داشته باشد. و این بخاطر این نیست که ما اینطور دلمان میخواهد. خیر، این الزام شرایط است. اگر کسی واقعا آزادیخواه است، اگر واقعا میخواهد مقابل خطر جنگ و تحریم و بهم ریختن شیرازه جامعه بایستد، با کم ترین مشفت شر جمهوری اسلامی را از سر جامعه کم کند، امروز باید به جنبشی بپیوندد که طبقه کارگر و کمونیسم کارگری اش به پیش میبرد. جنبش آزادی و برابری، جنبش برپایی سوسیالیسم. تنها این نیروی اجتماعی میخواهد و قادر است که جامعه ایران را از بن بست فعلی به یک جامعه انسانی، آزاد و برابر رهنمون کند. سوسیالیسم و انقلاب کارگری راه نجات واقعی است. شعار ایدئولوژیک نیست، ضرورت فوری زندگی است.
اما وجه سوسیالیستی به این معنی هنوز تمام 16 آذر را بیان نمی کند. 16 آذر لیست بلندی از خواسته های گوناگون جامعه از پایان دادن به تعقیب و احضار و پاکسازی دانشجویان تا آزادی بی قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی تا لغو آپارتاید جنسی و غیره و غیره را در دستور خود دارد. ولی حتی اینها هم گرچه همه لازم و ضروری، ولی کافی نیست. نکته مهم این است: 16 آذر باید دخالتگر باشد. باید دست به مهمترین مسائل سیاسی پیشاروی جامعه ببرد.
تهدید جنگ و تحریم اقتصادی از سوی آمریکا و دول غربی (که ظاهرا جمهوری اسلامی هم به عنوان "نعمت الهی" به آن نگاه میکند) یکی از آنهاست. مساله بمب اتم نمونه دیگر است. و همه اینها به مهمترین مساله جامعه ایران یعنی ضرورت سرنگونی جمهوری اسلامی مستقیما مربوط است. 16 آذر باید به صراحت در این موارد اساسی موضع بگیرد، دخالت کند و اعلام نماید که: نه به جنگ و تحریم، نه به بمب اتم و جمهوری اسلامی
16 آذر باید فراخوانی به همه مردم زحمتکش و آزادیخواه باشد که برای بدست گرفتن سرنوشت خود، برای مقابله با همه این خطرات، برای مقابله با تهدید تفرقه قومی و عراقیزه کردن ایران، برای سرنگونی جمهوری اسلامی و برقراری آزادی و برابری به میدان بیایند.
بگذارید بازهم تاکید کنیم که بدون این وجه سیاسی و دخالتگرانه، حتی اگر 16 آذر بطور اثباتی رنگ سوسیالیستی هم داشته باشد، اگر حتی شعارهای سلبی مهمی نظیر آزادی زندانیان سیاسی و لغو آپارتاید جنسی و حتی آزادی برابری را هم داشته باشد، اما بر روی مسائل سیاسی مهم و فوری جامعه که طبعا مستقیما به امر قدرت سیاسی مربوط است دست نگذارد و شعارهای سلبی خویش در مقابله با خطر جنگ و تحریم اقتصادی و بمب اتم و جمهوری اسلامی را طرح نکند، به اندازه کافی سوسیالیستی و چپ و رادیکال نیست. دقت کنیم که مبارزه در ابعاد وسیع و اجتماعی حول شعارهای سلبی شکل میگرد، حول نفی کلیت جمهوری اسلامی. (به "جنبش سلبی، جنبش اثباتی"، منصور حکمت رجوع کنید.) این شعارهای سلبی است که وسیعترین اقشار جامعه را به خود جلب میکند و به دنبال شعارهای اثباتی ما میکشاند. بنا بر این سوسیالیستی بودن 16 آذر یعنی قبل از هرچیز دخالتگری آن در مساله قدرت از موضعی چپ و کارگری است.
نباید یک ذره توهم داشت که همه شکست طلبان، همه انواع راست، کسانی که میگویند "راست دست بالا دارد"، و همه آنهایی که ته دل شان یکجوری هنوز پیش دوم خرداد و حجاریان است و ورژن های دمکراتیک و سکولار آن محسوب میشوند، با حساسیت بالایی به مقابله با همین دخالتگری آکسیون 16 آذر و دست بردن به مسائل ریشه ای برخواهند خاست. راست اگر نتواند حریف چپ شود در آخرین مراحل سنگرش را در همینجا برپا خواهد کرد. سعی میکند تیزی و دخالتگری چپ را کند نماید. یک چپ که علی العموم از سوسیالیسم صحبت میکند (گویی در 200 سال آینده یک وقتی "متحقق" میشود) و غیر دخالتگر است و نمی خواهد همین امروز برای قدرت سیاسی برود و سوسیالیسم را همین امروز بنا کند، چپی که حتی دخالتگر هم هست ولی کاری به قدرت سیاسی ندارد (مثلا خود را به شعارهایی مثل لغو آپارتاید جنسی محدود کند که گنجی هم این روزها مجبور شده بگوید!) از سوی راست تحمل و حتی تشویق میشود. چنین "چپی" حتی میتواند در کنار حکومت قرار گیرد. (نظیر حزب توده.) در واقع هرگونه کند کردن وجه دخالتگرانه 16 آذر و تخفیف دادن در شعارهای روشن علیه تهدید جنگ و تحریم، خطر بمب اتم و علیه خود جمهوری اسلامی، خدمت به جمهوری اسلامی و راست و بورژوازی بطور کلی است.
مساله فشار سرکوب و اختناق که بالاتر به آن اشاره کردیم یک بهانه مهم نیروهای بازدارنده و راست است که جلوی دخالتگری سیاسی 16 آذر را بگیرند و به بهانه "نمی شه" و یا "نمی گذارند" و یا "باید اتحاد را حفظ کرد" و غیره سعی میکنند درست همین نوک تیز 16 آذر را کند کنند. واضح است که توازن قوا تعیین کننده است، اما هردرجه از توازن قوای نامساعد نمی تواند توجیهی برای میدان دادن به این گرایشات باشد. قطعنامه 20 آذر پارسال نمونه ای است که چطور میشود بسیار رادیکال و سوسیالیستی حرف زد. و در مورد بهانه اتحاد بازهم تکرار میکنیم که اتفاقا رادیکالیسم و برافراشتن پرچم نه روشن و ماکزیمالیست علیه جمهوری اسلامی است که میتواند بیشترین نیرو را در 16 آذر بسیج و متحد کند.

وجه بین المللی 16 آذر
در رابطه با همین دخالتگری سیاسی، 16 آذر امسال یک ویژگی دارد که شاید سال قبل به این برجستگی و به این درجه مبرم در برابر ما نبود. و آن جنبه بین المللی این آکسیون است و لزوم دخالتگری جهانی آنست.
اینهم ناشی از ضرورت اوضاع است. ایران و انقلاب در ایران در چهار راه تحولات بین المللی عظیمی قرار گرفته است. جدال قطب های بورژوایی در سطح جهانی بالا گرفته و آینده جهان را همین جدال ها رقم خواهد زد. اسلام سیاسی و تروریسم اش و دول غربی به رهبری آمریکا و تروریسم دولتی اش، دو سوی یک جدال قدرت هستند که جهان را به نابودی تهدید میکند. جمهوری اسلامی، که بیش از پیش بعنوان سردمدار اصلی اسلام سیاسی در سطح جهان ظاهر میشود (و تنها راه نجات خود را نیز همین می بیند)، و آمریکا، درگیر تناقضات و بن بست سیاست های نظم نوینی و میلیتاریستی خود (بویژه بن بست در عراق)، بیش از پیش بسوی یک رودرویی میروند. صرف نظر از اقت و خیزهایی که این مواجهه داشته باشد، آنچه روشن است و همانطور که قبلا هم در این نشریه تاکید کرده ایم، حل و فصل بحران جمهوری اسلامی ابعاد بین المللی پیدا کرده است. بهمین دلیل هرگونه دخالتگری در تعیین سرنوشت جمهوری اسلامی نیز ابعادی بین المللی دارد. اگر بحران جمهوری اسلامی دو راه حل دارد، راه حل از بالا و کاپیتالیستی و راه حل انقلابی و سوسیالیستی، هردو اینها اکنون ابعادی بین المللی دارند. اگر قرار است که بحران جمهوری اسلامی از طریق یک انقلاب عظیم اجتماعی حل و فصل شود (که ما برای این تلاش میکنیم) آنگاه خود این انقلاب ابعاد و تاثیرات فوق العاده جهانی دارد و برای پیروزی اش باید روبه جهان کند.
حتی سیاست روزمره در ایران ابعاد جهانی جدی پیدا کرده است. امروز بسیج نیرو علیه جمهوری اسلامی و علیه راست در جامعه یک موضوع داخلی نیست، بلکه یک امر جهانی و بین المللی است. همانطور که راست میکوشد به خاتمی اش دکترا و به عبادی و گنجی اش جائزه بدهد، همانطور هم چپ ناگزیر است برای پیروزی اعتصاب کارگران واحد و در مبارزه علیه اعدام و سنگسار نیروی بین المللی بسیج کند. این نکته ای است که در 16 آذر امسال لازم است بطور جدی مورد توجه قرار بگیرد.
(اینجا مجبورم پرانتز باز کنم و فلاش بک بزنم. در بخش دوم این نوشته گفتیم که متاسفانه چپ در دانشگاه از بابت توجه به جنبه اجتماعی مبارزه نه فقط از راست که از چپ جامعه نیز عقب مانده است. اینجا باید بگویم در رابطه با کار در وجه بین المللی عقب ماندگی حتی بسیار جدی تر است. یک عامل دخیل در این مساله اینست که متاسفانه خیلی از دوستان "چپ رادیکال" ما هنوز در تناقض اولیه و زمخت سیاسیون سنتی ایران یعنی بحث "داخل یا خارج" دست و پا میزنند. گویا آنها "داخل" اند و از همه چیز خبر دارند! این ضایعه ای است که وقتی باید مفصل به آن بپردازیم. در بخش های قبلی ما از قلعه و بارگاه چپ در دانشگاه با مراسم و مناسک و قدیسان و قهرمانانش صحبت کردیم. اینجا باید اضافه کنیم که یکی از سیستم های دفاعی این قلعه نشینان عزیز و بی خبر ما همین بحث داخل و خارج است که منشاء آن بخش های غیر مدرن و دهاتی جنبش ملی اسلامی بورژوازی ایران بوده است. اما حتی تعداد روز افزونی از اینها به درجات زیاد دارند بالاخره میفهمند که "داخل به خارج وصل است"، ولی رفقای ما دست بردار نیستند. مثلا بعضا ایده "16 آذر را جهانی کنیم" به نظرشان پوچ و "خارجه نشینی" می آید! )
امسال 16 آذر باید خطاب خود را نه فقط مردم ایران که مردم جهان قرار دهد. این یعنی اینکه مجموعه ای وسیعی از اقدامات و وظایف در خارج و داخل در برابر ما قرار میدهد که در بخش های گذشته به آنها اشاره کردیم. اینجا تاکید ما بویژه در مورد آکسیون 16 آذر در داخل کشور است. فعالین 16 آذر و شرکت کنندگان در آن باید بروشنی با این ایده آموزش یابند که این حرکتی صرفا در برابر جمهوری اسلامی و صحنه ای از اعتراض داخلی و مواجهه با بسیج و حراست و سردار طلایی نیست. این فقط عرصه ای از حضور و برآمد چپ و طرح کردن شعارها و آلترناتیوهایش برای جامعه ایران نیست. اینها طبعا هست، اما در عین حال این نمایش اعتراضی و فراخوانی در صحنه سیاست امروز جهان است.
این دخالتگری بین المللی 16 آذر باید هم در شکل و شمایل این حرکت (مثلا داشتن شعارها و پلاکادرهای کافی و روشن به زبان انگلیسی)، دعوت رسانه های بین المللی برای اعزام خبرنگار، تدارک تهیه عکس و ویدئو برای پخش در میدیای جهانی، و همینطور بویژه در مضمون فراخوان آن خود را نشان بدهد. 16 آذر بعنوان سمبل اعتراض دانشجو و چپ جامعه ایران باید راه حل خود را در قبال مهمترین مساله جهانی نیز اعلام دارد. و این ما را به بحث های مربوط به جبهه سوم میرساند. کل ایده جبهه سوم این است که در مقابل جدال بورژواها و قطب های تروریستی اش، مردم آزادیخواه و کارگر و زحمتکش جهان باید علیه هردو قطب بپا خیزند و خود و جهان را نجات دهند. بویژه بسیار ضروری است که پرچم جبهه سوم، پرچم مقابله با هر دو سوی دوقطب جهانی تروریستی (اسلام سیاسی و میلیتاریسم دول غربی) از جایی مثل ایران بلند شود. و حال سوال ما این است: چرا 16 آذر همچنان که در برافراشتن شعار آزادی و برابری نقش پیشرویی ایفاء کرد، در این زمینه جلو نیفتد؟ چرا 16 آذر رسالت جهانی و بین المللی برای خود قائل نشود؟

یک ضمیمه در خاتمه
در پایان این بحث قطعنامه 20 آذر 84 را که در دانشگاه تهران قرائت شد را عینا می آوریم. علیرغم برخی بی دقتی ها در فرمولبندی و گاه ناروشنی، این یک قطعنامه چپ و سوسیالیستی است. خیلی از نکات آن همچنان برای امسال نیز به قوت خود باقی است. با توجه به بحث هایی هم که بالاتر کردیم، امسال حتی میتوان روشنتر و دخالتگرانه تر از پارسال حرف زد. به امید یک 16 آذر وسیع، سوسیالیستی و دخالتگر.

قطعنامه ۲۰ آذر84 دانشجویان در دانشگاه تهران
" ۱۶ آذر روز آزادی و ایستادگی در برابر استبداد و بی عدالتی است. امروز را با همه توان خود پاس میداریم. ما دانشجویان بعنوان بخشی از مردم ستم کشیده و همراه با تمامی ستم کشیدگان نظام سرمایه داری یکصدا، فریاد میزنیم که امکانات و ثروت و زر و نفت باید به صاحبان اصلی آن یعنی به همه مردم باز گردانده شود. ما در ۱۶ آذر همراه با محرومان جامعه برای رفع فلاکت و بحران هم صدا میشویم. روز ۱۶ آذر برای ما دانشجویان ، روز رهایی انسان از تمامی تقسیم بندیها و تبعیض های طبقاتی , جنسی و نژادی است و در شرایط اجتماعی ایران دانشجویان منادی خواست آزادی و برابری برای تمام جامعه هستند. این روز نه تنها روز دانشجو بلکه روز تمامی آزادگان است و به نماد آزادی خواهی و برابری طلبی تبدیل گشته است. اکنون اعلام می داریم که این روز برای ما نه روز تقدیر نظام از سرسپردگی دانشجو که روز بزرگداشت آزادی و آزادیخواهی است و هیچگاه زیر پرچم ارتجاع و استبداد سر فرود نمی آوریم. ما جهانی عاری از استثمار طبقاتی، ظلم سیاسی و تبعیض جنسی را خواستاریم، برای آن مبارزه می کنیم و خود را هم سنگر با تمامی انسانهای زحمت کش جامعه، طبقه کارگر جهانی، و آزاد گان می دانیم. و جز این مبارزه هر نسخه سازشکارانه دیگری همچون فدرالیسم، رفرمیسم، تکیه به تفاوت های نژادی، و حمله خارجی راه نجات نیست و چیزی جز بازتولید ارتجاع و استبداد را در پی ندارد. تنها یک آلترناتیو وجود دارد و آن رجوع به انسان و انسانیت است. پس در همین راستا ما انجام مطالبات خویش را بی هیچ قید و شرطی خواستاریم:
۱- کوتاه شدن دست تمامی نهاد های امنیتی و انضباطی از دانشگاه خواست فوری و بدون قید و شرط ماست.
۲- آزادی همه زندانیان دانشجو، همه نشریات توقیف شده، وبلاگ نویسان دستگیرشده، و همه دانشجویانی که محرومیت های متفاوتی را متحمل شده اند، ایشان باید فوری و بدون قید و شرط آزاد شوند و به آنها غرامت پرداخت شود. در سال گذشته تا امروز بیش از ۳۰۰ مورد اتفاق افتاده است.
۳- آزادی بی قید و شرط تشکلهای کارگری، دانشجویی، و NGOهای مستقل، آزادی بیان و عقیده باید به رسمیت شناخته شود و هیچ کس با هیچ بهانه ای حق محدود کردن آن را ندارد. ۴- آپارتاید جنسی و تبعیض علیه زنان محکوم است و رهایی زنان از آلام و مصائب گوناگون خواست تمام جامعه است.
۵- رکن جامعه ما بر پایه سرمایه و سود آن بنا شده است و فقر، استثمار، فحشا، اعتیاد و ... از پیامدهای آن است. ما از مبارزه طبقه کارگر اعم از کارگران بیکار، کارگران شرکت واحد، نفت ، ایران خودرو و کارخانجات نساجی دفاع کرده و دوشادوش آنان برای ساختن جامعه ای که اساس آن انسان و انسانیت و دفاع از معیشت شریف ترین انسانهای این جامعه است تلاش خواهیم نمود. ضمنا از مبارزات تمامی اقشار اعم از معلمان، پرستاران، پزشکان و تمامی زحمت کشان جامعه دفاع می نماییم. ۶- حمله وحشیانه به کردستان، حمله به دفتر سندیکای شرکت واحد و کارهای پلیسی از این دست محکوم است و فورا عاملان آن باید مجازات شوند.
۷- احکام دادگاه سقز علیه فعالین کارگری (برهان دیوارگر- محمود صالحی- محسن حکیمی- محمد عبدی و جلال حسینی) محکوم است و خواستار آزادی بی قید و شرط آنان هستیم. این فعالین کارگری تنها برای خواستهای بر حقشان مبارزه کرده اند و جرمی جز برگزاری اول ماه مه ندارند. جنبش دانشجویی حمایت همه جانبه خود را از ایشان اعلام می دارد.
۸- مساله هسته ای بر اثر تبلیغات رسانه ای تبدیل به یک مساله ملی در کشورها شده است. اما ماهیت و سرشت این مساله، پوشش دادن برای سلاحهای هسته ای در درجه اول و دفن زباله های هسته ای در مناطق محروم در درجه دوم است. ما با نظامی گری هسته ای و تخریب زیست محیط با زباله های هسته ای مخالفیم و خواستار جهانی عاری از فعالیت های مخرب هسته ای هستیم.
۹- انقیاد فکری نهاد دانشگاه که متشکل از شکل رابطه استاد و دانشجو، بدیهیات علمی، متد تحقیق، شیوه های فردگرایانه پژوهش و تخصصی شده دانش آکادمیک و ... را نمی پذیریم و برای تحول ساختاری آن مبارزه می کنیم

No comments: