Sunday, January 21, 2007

ما تمام زندگی را میخواهیم

ما تمام زندگی را میخواهیم
در جواب به وبلاگ چپ نو
روژان امید - اصفهان


من هم مقاله ای که در وبلاگ چپ نو نوشته شد ، به بهانه عکسی که در نشریه سازمان جوانان کمونیست چاپ شده بود (که یک جوانی روی سینه اش نوشته سکس، موزیک، لنین، دوستتان دارم!) را خواندم . همانموقع جوابش را نوشتم و متاسفانه نتوانستم زود تر از این تایپش کنم
چند نکته در مورد آن دارم . اول اینکه خواسته هایی که این جوان به صورت نوشته های روی بدنش مطرح کرده انتظاراتی است که اکثر جوانان در ایران امروز از زندگی شان دارند. و نه پیچیده است نه بی ارزش! می خواهند روابط آزاد داشته باشند و هیچ شخص یا نهادی، با هر نامی مذهب ، قانون و... حق تعیین تکلیف برای آنها را نداشته باشد. میخواهند بدون واهمه بتوانند عقایدشان را بیان کنند. هر موزیکی که دلشان میخواهد گوش دهند. به کلامی ساده رفاه و آزادی میخواهند . اینها بدیهی ترین حقوق انسانی هر انسانی است . به نظر نویسنده این مقاله این جوان ارزشی برای تحلیل ندارد! اما به نظر من تحقیر این شخص ، یعنی تحقیر بدیهی ترین خواسته های جوانان ایران و چشم بستن به روی واقعیت بزرگی که در دل جامعه جاریست و قبل از آن یعنی فاقد ارزش دانستن نیازها و خواسته های انسانی است. کسی که دم از حقوق انسانی میزند ، خود را سوسیالیت میداند ، اما بدیهی ترین آزادیها ونیازهای انسانها را بی ارزش میخواند نه میتواند نماینده جوانهای ایرانی باشد و نه نماینده هیچ جنبشی انسانی. بیان این خواسته ها در کنار هم اتفاقا این را میرساند که جنبش ما تا چه حد پایه هایش بر روی زمین و جامعه ایران به صورت خاص بنا شده
و نکته بعد اینکه ما همه جا نه تنها گفته ایم که انقلاب پدیده ای اجتماعی است ، تحولی است که از توده ها بر میخیزد وما به عنوان یک حزب در شرایط انقلابی میخواهیم رهبری انقلاب را به دست بگیریم ومهر واقعی آنرا بر آن بزنیم و سوق دهنده آن به رادیکال ترین خواسته های انسانی باشیم ، بلکه ما خود را معمار انقلاب میدانیم . شکل دهنده و به وجود آورنده آن و این آن نکته ایست که نویسنده ظاهرا فراموش کرده و متوجه نشده. ما چنین ادعایی میکنیم و برای آن و در جهت رسیدن به آن هم تلاش میکنیم . حزبی که چنین ادعایی میکند خود را در حد این ادعا میبیند و ظرفیتش را در خود میبیند، رادیکالیزمش را میرساند . حزبی هستیم که " تنها اگر ما را با حرکات عملی و پراتیکمان بسنجند و دیگران را با تئوری و ادعا هایشان ، باز ما جلو تریم." گویا این دوستمان ترجیح میدهند همچنان در جونیوریزم چپ سنتی بمانیم و ادعایی نداشته باشیم و اهداف خرد و چشم اندازهایی محفلی برای خودمان تعریف کنیم. با مثالهایی که زده اند به خوبی پیداست که دودشان از کجا بر میخیزد. این یکی از تفاوتهای ماست
معلوم است که ما هیچ زمانی دم از ایثار و فداکاری و مفاهیم مذهبی ، بو افتاده و پوسیده ای از این دست نمیزنیم که در طول حیاتشان به خوبی ثابت کرده اند چه نسخه ای برای انسانها میپیچند . ما برای جان یک یک انسانها ارزش قائلیم . اگر شما و امثال شما خیلی به حزب بازی و فعالیت سیاسی بازی علاقه مندید ، علاقه مندان و فعالین س ج ک اتفاقا همه کسانی هستند که دوست دارند زندگی ای لبریز ازتفریح ، آرامش، نشاط ، تحصیل و ... داشته باشند و این را برای همه انساهای زمین میخواهند و اگر امروز فعالیت سیاسی میکنند به این علت است. من به عنوان یک جوان هرگز حاضر نیستم جزو گروه یا حزبی باشم که اولین شرط بودن در آن یا مثلا عضو شدنش اعتقاد به مفاهیمی باشد که شما خصلت چپ ایران میدانید
من جوان امروز نماینده چپ ایران هستم نه آنچه شما میگوئید
در مورد 16 آذر همین بس که آنزمان که همه سر در لاکشان فرو برده بودند که آی سرکوب و خفقان است و امسال خبری نخواهد شد ، ما بودیم که 16 آذر سوسیالیتی را روبروی جنبش دانشجویی میدیدم
در مورد اینکه چرا هیچ زندانی سیاسی حتی منتسب به "حکک" وجود ندارد؟ اول اینکه امروز شعورسیاسی و درک اجتماعی مردم در ایران تا حدی بالاست که حتی هر نوجوانی هم که درگیر هیچ قضیه سیاسی نباشد به خوبی ابعاد زندانها و شکنجه های مخفی این رژیم کثیف را میداند. در جواب شما همین بس که در تجمع اعتراض آمیز کارگران کردستان استاندار آنها را مورد باز خواست قرار میدهد که چرا هر اتفاقی که اینجا میافتد و اعتراضی که میشود در رسانه های حکک منعکس میشود ؟ و کارگران با روحیه ای بسیار تهاجمی پاسخ میدهند : حق وحقوق ما را بدهید تا آنها هم انعکاس ندهند! ببینید جامعه کجاست ، طبقه کارگر کجا ایستاده و شما کجا ایستاده اید!
و اما یکی از هزاران نکته رندانه ای که در صحبتهای این نویسنده و اصولا هر جایی که این دست تفکرات صحبت میکنند وجود دارد اینکه ، آنجا که مسئله سازماندهی و کار کردن برای اتفاقات مهم و جاری در دل جامعه است ، مربوط به حزب کمونیست کارگری و خواسته های چپ جامعه نیست و "س ج ک" آنرا به خود میبندد و خیالبافی و توهم پردازی میکند اما آنجا که نوبت به بروز خواسته هایی همچون سکس ، موزیک ، دیدگاه سیاسی و...( از نظر ایشان لمپنی و فاقد ارزش) میرسد انعکاس و تاثیر جنبش ماست!! دوست عزیز اگر شما دو تقسیم بندی برای این جنبش میبینید ( چون ما آنها را در کنار هم و وجوه ابراز وجود متفاوت یک واقعیت میدانیم) سازمان جوانان کمونیست و به طور کل "ح ک ک" خود را نماینده و تاثیر گزار بر هر دو وجه واقعیت جامعه میداند . موثر بر شکل بیان خواسته های مردم و موضع گیری احزاب سیاسی دیگر در قبال این خواسته ها. این ندیدن ما نیست بلکه بستن چشمانتان به روی ما و انکار واقعیتی است که آنقدر بزرگ و ملموس هست که نتوانید انکارش کنید . " ح ک ک" فعالیت ، اعتراض و مبارزه سازمان میدهد و مدعی آنهم هست و همه جا دفاع هم میکند
جنبشی که هیچ فعالیت عملی اجتماعی برای عرضه ندارد و در گوشه ای خموده است به ناچار تنها به چالش کشیدن دیگران میپردازد و از آن چیزی دفاع میکند که خوب یابد روزی بوده
مطلب آخر در مورد آلوده نکردن چهره چپ ایران. دوست عزیز ظاهرا تابوهای شما تمام نشدنی است. جنبش ما از ابتدای پیدایشش تابوها را شکسته وما میخواهیم خط پایانی بر همه شان بکشیم . بر همه آن چیزهای که دست و پای بشر را برای زندگی بسته اند. به این دلیل است که می گوئیم ما با طراوت ترین و واقعی ترین و رادیکال ترین خواستهای انسانی رانمایندگی میکنیم . از شما هم دعوت میکنیم از این عقب ماندگی دست بردارید و به صف مردم واقعی، به صف انسان آزاد و زمینی، به صف کمونیست های کارگری بپیوندید

Wednesday, January 17, 2007

گزارش فستيوال آدم برفي در مريوان به همراه عکس از این فستیوال

گزارش فستيوال آدم برفي در مريوان
به همراه عکس از این فستیوال
گزارش فستيوال آدم برفي در مريوانبه همراه عکس برگزاري فستيوال آدم بري در مريوان گرچه هر سال به همت حركت خود جوش مردمي برگزار ميشود اما امسال رنگ وبويي ديگر داشت وقتي دوستان دور هم جمع شدند وتصميم به برگزاري اين فستيوال گرفتند با توجه به خيل مشكلات واينكه وقت براي اطلاع رساني بسيار كم بود سريع دست به كار شديم ازبا ارتباط گيري با مهد كودكها در سطح شهر ودعوت همگاني مردم با كمترين امكانات وصرفا ازطريق چند وبلاگ وبصورت پراكنده در سطح شهر در عرض يك روز ونيم چون خبر برگزاري آن بعداظهر يكشنبه قطعي شد وما فقط يك روز ونيم وقت داشتيم وقت كم بود وبه سرعت يك كميته برگزار كننده ميبايست تشكيل مي داديم 7 نفر از دوستان پر انرژي مسوليت اين كار را به عهده گرفتند در حدود 5 ساعت قطعنامه شعار تراكت وبروشور اماده شد مراسم روز دوشنبه 25ديماه ساعت 2 در كنار درياچه زريوار مريوان برگزار شد همه با هم كودك ونوجوان ‏‏‏ پير وجوان دست در دست هم يكروز پر از شادي ونشاط را با هم دور از هرنوع تبعيض خشونت ونا برابري ودر كمال فراغت وشادكامي سپري كردند بدون اينكه مسابقه وياا وعده جايزه وكادو به كسي داده بشود برگزار شد تفاوت در اين بود كه مردم يكدل ويكزبان شركت كردند بدون اينكه هيچ گونه چشم داشتي تا با فراهم كردن يكروز شاد براي فرزندانشان به حق مسلم انها براي شادي و نشاط احترام بگذارند وبا خواندن وديدن شعارها و بيانها و تراكتهاي كه در محل نصب شده بود ويا پخش شد وهمچنين ديدن و شنيدن قطعنامه پاياني بيشتر با حق وحقوق مسلم فرزندانشان بيشتر اشنا شدند . فستيوال امسال رنگ و بويي ديگري داشت و بسيار متفاوت با سالهاي پيش بود چون مردم اميدوارانه درخواست تكرار مكرر چنين روزهاي شاد وزيبا را داشتند وآرزو ميكردند كه هر سال چنديدن روز به اين نوع مراسمات و جشنها اختصاص مي يافت و تنها به يك روز در سال محدود نشوند وما اميدواريم خنده وشادي جاي غم واندوه ناشي از دغدغه هاي خاطر روزانه مردم خوبمان را بگيرد وهرروزشان جشن وشادي باشددر پايان لازم مي دانيم كه از تمامي عزيزاني كه در اين فستيوال ما را ياري نمودند و با زحمت هاي خود كمكمان كردند و مردم عزيزي كه با حضور گرم و پرشور خود به مراسم ما گرمايي غير قابل وصفي بخشيده بودند و با امضا قطعنامه پيشنهادي از كوكدكان خود حمايت نمودند ما را چنان اميدوار كردند كه براي سالها و روزهاي بعد خيلي محكم و قوي وارد ميدان شويم .كمال تشكر را داشته باشيملازم به ذكر است كه فيلم و قطعنامه اين مراسم و امضاهاي جمع شده در آينده اي نزديك در اختيار تمامي بينندگان قرار خواهد گرفت
به ا ميد دنياي آزاد و برابر
كميته برگزاي فستيوال آدم برفي در مريوان
زمستان 85

Monday, January 15, 2007

فمینیسم دوم خرداد ؟



فمینیسم دوم خرداد ؟
نقدی بر مقاله نوشین احمدی خراسانی
مصطفی صابر

خانم نوشین احمدی خراسانی اخیرا (شنبه قبل، 30 دسامبر 2006) مقاله ای در سایت "کمپین یک میلیون امضاء" چاپ کردند که توجه مرا جلب کرد. علتش این بود که اولا یکی از دوستان قدیمی نشریه نظر مرا در مورد کمپین فوق پرسیده بود و تیتر مقاله نوشین احمدی (که در این شماره چاپ شده) این است: «دوسال زندگی مشترک در کمپین: با حفظ "حق طلاق"». خب پس خانم احمدی هم با کمپین است و هم "حق طلاق" را برای خود و به احتمال بیشتر برای دیگران محفوظ میدارد! این به نظرم جالب آمد. فکر کردم منبع جالبی باشد تا ضمن بررسی آن شناخت بهتری از کمپین یک میلیون و طبعا نقد آن بدست بیاورم. علت دیگرش این بود که هیچوقت این شانس را نداشتم که مقاله ای از نوشین احمدی را با حوصله و دقت بخوانم و این بار بالاخره این شانس را بدست آوردم. البته خیلی جنبه ها هست که اینجا نمی رسیم اینجا مایلم که مهمترین نکاتم را بگویم و اگر بعضی جاها انتقاد تند میشود امیدوارم که به دل نگیرند، چون قصد نقد تغییر است و دست به ریشه بردن. در این مورد هم حق ایشان محفوظ است که به مقابله به مثل و یا حتی تند تر و شدیدتر از آن کنند

چه اتفاقی دارد می افتد؟
احساس و برداشت کلی ام از مقاله این بود: اتفاقاتی در جنبش زنان در حال وقوع است. کمپین یک میلیون امضاء به نظر ایشان بستر بروز این اتفاقات است، که خود این در ادامه تظاهرات زنان در 22 خرداد در میدان هفت تیر است. در مرکز این تحول، قدم به جلو گذاشتن نسل جدید و جوان (عمدتا زیر 30 ساله ها) از فعالین جنبش زنان است که خانم احمدی آنها را به "نسل پنجم فمینیستهای ایرانی" مفتخر کرده اند. این نسل ویژگی هایی دارد که چهار نسل قبلی نداشتند. مثلا غیر ایدئولوژیک است. به "موقعیت" (منظورشان اوضاع و احوال بلافصل جامعه است) توجه دارد. با قدرت نیست. اما مسلمان است. مسلمان است اما اسلام حکومتی را قبول ندارد. با مسلمانی میسازد اما میخواهد شرایط واقعی را تغییر دهد. در نتیجه بعنوان "فمینسم موقعیتی" و حتی "فمینیسم عامه مسلمان" ( نمی دانم نسل جوان فعال جنبش زنان چه احساسی دارند اگر اینطور نامیده شوند!) از آنها یاد میکنند. و بعد به این میپردازند که این کمپین چه برکات و ثمراتی داشته است و چطور چیزهای جدیدی به همه و به ایشان یاد داده است و غیره و بالاخره این کپمین باید به کجا برود
خانم احمدی در این مقاله علیرغم آنکه ژست غیر ایدئولوژیک میگیرد ولی آشکارا میکوشد که جایگاه این نسل جدید و خون تازه در جنبش زنان را در دستگاه فکری – ایدئولوژیک خود هضم کند و توضیح دهد. میکوشد مثل هر تئوریسین و متفکری به حضور نسل جدید در مبارزه برای رهایی زن، لقب و برچسب و نام و هویتی بدهد که خود میخواهد آن پدیده پیدا کند.
نکته دیگر اینکه از مقاله خانم احمدی اینطور پیداست که گرایشات و تمایلات متفاوتی در کمپین یک میلیون امضاء وجود دارد. احساس من این هست که راست تر و محافظه کارتر از خانم احمدی هم آنجا هست. همانطور که چپ تر و رادیکال تر از ایشان در آنجا حضور دارد که همان نسل جوان و احتمالا بدنه اصلی آن باشد. به نظر میرسد (ممکن است من اشتباه کنم، اما از خلال اظهار نظرهای دیپلماتیک و گاه دوپهلوی ایشان میشود فهمید) که نوشین احمدی پرچم دار وحدت کلمه بین همه این گرایشات است و میکوشد یکجوری به قول خودشان این "سه نسل"ی را که در کمپین هستند کنار هم نگه دارد. این البته به خودی خود تلاش بدی نیست. اتحاد خوب است ولی سوال این است که تحت کدام پرچم؟ حول چه خط و شعاری؟ چه تغییری میخواهد بوجود بیاورد و در کدام شرایط اجتماعی؟ آیا این کمپین یک حرکت رفرمیستی و اصلاح طلبانه نیست که اتفاقا بر حرکت رادیکال و انقلابی در جنبش زنان مهار میزند؟ آیا در نقش ترمز ظاهر نشده است؟ و اگر اینطور است همین گرایش رادیکال باید چطور با آن برخورد کند؟ این نکاتی است که من میخواهم با اجازه خانم احمدی و دوستان دیگر وارد بحث شوم. ولی مجرای ورود به بحث را با نگاهی به همین مقاله خانم احمدی و ابتدا صغرا و کبرا چیدن های متدولوژیک و تاریخی ایشان شروع میکنم. چرا که فکر میکنم این قلنبه سلنبه گویی ها دارد مطرح میشود تا موضوعی ساده و زمینی این وسط گم و گور شود. و در آخر هم سعی میکنم ارزیابی و نظر خود را در مورد کمپین یک میلیون امضاء و مضمون و محتوای سیاسی و واقعی آن بگویم

معضل نگاه ایدئولوژیک
گفتیم که ظاهرا خانم احمدی میکوشد از نگاه قالبی و از پیش تعیین شده به واقعیت خود داری کند. میخواهد نگاه ایدئولوژیک نداشته باشد. و لااقل این خاصیت را در بین نسل پنجمی ها بسیار دوست دارد و تقدیر میکند. اما از همان اول دارد به این نسل می آموزد که نگاه ایدئولوژیک به خود داشته باشد! و آن تعریف و تمجیدها صادقانه نیست
ایشان فعالین جنبش زنان در ایران را به "پنج نسل از فمینیست ها" تقسیم میکند. نسل اول دوره مشروطیت، نسل دوم دوره تثبیت رضا شاه تا تحولات 20 - 32، نسل سوم دوره محمدرضا شاه تا انقلاب 57، نسل چهارم دوره انقلاب و بویژه بعد از جنگ (!!؟)، و نسل پنجم که همین "فمینیسم موقعیتی" یا "فیمینسم عامه مسلمان" باشد
خانم احمدی بخوبی آگاه است که خیلی از این فعالین (در هر پنج نسل) اصولا خود را فمینیست نمی دانستند و خیلی هنوز نمی دانند! نمی دانم از فعالین جنبش زنان در بین نسل 3 و 4 و 5 که خوشبختانه خیلی هاشان در قید حیات و فعال هم هستند، چه تعدادشان خود را فمینیست می شناسند. حال بگذریم که تازه در بین آنها که خودشان را فمینیست می نامند شاخه های متعدد (اسلامی، لائیک، لیبرال، رادیکال، سوسیال، کمونیست) فمینیست وجود دارد! میخواهم بگویم خانم احمدی دنیا را با یک فرض ایدئولوژیک که آنرا آنقدر مسلم میداند که حتی نیازی هم به توضیح آن نمی بیند شروع میکند: پنج نسل از فمینیست ها
من صاف و ساده این فرض را قبول ندارم و بر خلاف خانم احمدی این دکان حقیر (ببخشید) "من ایدئولوژیک نیستم" را هم باز نمی کنم. فکر کنم معلوم باشد میکوشم به دنیا آنطور نگاه کنم که مارکس اول بار بدقت توضیح اش داد. گفتم دکان، چون به نظر من هرکسی دارد مطابق یک سیستم فکری و تئوریک معین، حال کمتر یا بیشتر متعین و تعریف شده، به دنیا نگاه میکند. حتی اگر آنرا خود انکار کند! در جامعه همواره جنبش ها و منفعت های معین وجود دارد و این جنبش ها و منافع متفاوت و در نتیجه جهانبینی و دستگاه های فکری خاص خود را هم بوجود می آورند. مساله این است که کدام نگاه به واقعیت و به حقیقت وفادار است و آنرا بدرستی توضیح و تغییر میدهد. کدام منفعت اجتماعی دارد منفعت واقعی انسانها را در آن مقطع نمایندگی میکند. اگر منظور این باشد که در نگاه ایدئولوژیک به دنیا کسی دارد دگم و "اصول" و مفاهیم لایتغییر و منجمد از پیشی خود را به واقعیت زنده جلوی رویمان الصاق میکند، خوب به نظر منهم کار بدی میکند و با "من ایدئولوژیک نیستم" موافقم. باید واقعیت زنده را دید و آنرا قربانی اصول و مقولات از پیشی نکرد. ولی اگر قرار باشد یک ایدئولوژی دیگر و یک رشته دگم ها و تعریف های از پیشی غلط را تحت عنوان "نگاه غیر ایدئولوژیک" به خورد "عامه مسلمان" بدهیم، یعنی همان کاری که نوشین احمدی ضمن منع آن انجام میدهد، آنوقت من میگویم این یک دکان حقیر است. حقیر است و راستش ورشکسته! اخیرا یکبار دیگر پست مدرنیست ها سعی کردند رونقی به آن بدهند که نتوانستند و میرود که دوباره تخته شود

تعبیر "فمینستی" تاریخ
همین نگاه ایدئولوژیک خانم احمدی به تاریخ (یعنی تراشیدن پنج نسل از فمینیست ها و الصاق آن به تاریخ واقعی) اصلا راهگشا نیست، بلکه آنرا بسیار ساده و خطی میکند و دقیقا در خدمت توضیح واقعیت امروز از زاویه یک منفعت خاص اجتماعی است که خانم احمدی دانسته و یا ندانسته دارد نمایندگی میکند. البته ایشان اینجا توضیح مفصلی برای این پنج نسل نسل فمینیست نداده و منهم نمی خواهم مفصل وارد بحث شوم. فقط همینقدر بگویم که در ایران هم مثل هرجای دیگر جنبش رهایی زن اصولا با ظهور اولین عناصر جامعه نوین مدنی، یا همان بورژوایی، خود را نشان میدهد. انقلاب مشروطه یک انقلاب بورژوایی است و طبعا با خود خیلی عناصر رهائیبخش بورژوایی و اروپایی و غربی را در جدال با سیستم فئودالی عشیرتی و شرقی حاکم به همراه می آورد. جنبش رهایی زن در ایران هم مثل همه جای جهان از همان ابتدا کشاکش قطب های اصلی جامعه مدنی و بورژوایی جدید، یعنی جدال سرمایه دار و کارگر را در خود دارد. طبعا کارگر و سرمایه دار در جامعه از طریق جنبش های اجتماعی و سنت های سیاسی معین و احزاب این جنبش ها و سنت ها رو دروی همدیگر می ایستند. لذا در تمام این تقسیم بندی های خانم احمدی، در واقعیت امر، جنبش رهایی زن در ایران تحت تاثیر همین جدال هاست و خواست و مطالبات اصلی خود (رهایی زن از تبعیضات و قید و بندهای عتیق و جدید) را با شرکت در همین جدال اجتماعی و از طریق سنت ها و جنبش های اصلی جامعه بیان میدارد
در دوره اول (مقطع انقلاب مشروطه) جنش رهایی زن در ایران اساسا تحت تاثیر و در واقع وجهی از مدرنیسم بورژوایی نوپا است و بدرجه ای هم تحت تاثیر سوسیال دمکراسی روس و انعکاس آن در برخی بخش های ایران (مثل آذربایجان و گیلان) قرار دارد. در دوره دوم جنبش رهایی زن اساسا از کانال دوجنبش اجتماعی در حال شکل گیری بورژوازی ایران یکی ناسیونالیسم پروغرب (رضا شاه) که خیلی از شعارهای مدرنیستی دوره قبل را اخذ کرد و دیگری اپوزیسیون سنتی ضد استبدادی (جریاناتی که سرانجام نمایندگان اصلی اش جبهه ملی و حزب توده شدند) قرار دارد. در دوره سوم جنبش ناسیونالیسم پروغرب در قدرت، دست به اصلاحات ارضی و برخی رفرم ها میزند و اپوزیسیون سنتی اش (جنبش ملی اسلامی) ضد مدرنیست و شرقگرا میشود و حتی بعضا از موضعی ارتجاعی علیه رفرم های شاه می ایستد. این دوره مبارزه برای رهایی زن به نظر میرسد پرچمداران جدی در جامعه ندارد و تک و توک صدای اعتراض رادیکال اینجا و آنجا شنیده میشود. (البته از نوشته خانم احمدی اینطور میتوان برداشت کرد که مثلا زنانی که به چریکهای فدایی می پیوستند فمینیستهای ایندوره بودند!!) به نظر من در دوره سوم و دوم گرایش سوسیالیستی و کارگری ضعیف است و خود را اساسا از طریق جناح چپ جنبش ملی اسلامی نشان میدهد. در هر حال انسانهای واقعی که بعنوان نسل های مختلف فمینیست ازشان یاد می شود در سیاست واقعی جامعه بیشتر بعنوان مدافع جریانات سیاسی واقعی (حزب توده، مصدقی، چریک، مجاهد، طرفدار شاه و غیره) ظاهر شدند و به همین عنوان هم تعریف روشنتری از آنها میتوان به دست داد. افق اینها برای جنبش رهایی زن هم تا آنجایی بود و هست که جریانات اجتماعی مربوطه مطرح میکند.
اما نکته بسیار مهمتر دوره چهارم است که اتفاقات بسیار مهمی رخ میدهد و تاریخ امروز ایران، بویژه جنبش رهایی زن، مستقیما متاثر از آنست. انقلاب 57، و عروج جنبش طبقه کارگر برای رهایی بطور مستقیم و با ابعادی بی سابقه نکته محوری این دوره است. شاه سرنگون میشود و جنبش ناسیونالیسم پروغرب قدرت را از دست میدهد. اما سنت دیگر بورژوازی، جنبش ملی اسلامی (از نهضت آزادی و جبهه ملی و مجاهدین خلق گرفته، تا حزب توده و جریانات چپ سنتی 57) مستقیم و غیر مستقیم زیر علم خمینی میروند و او قدرت را میگیرد. انقلاب 57 عرصه مبارزه سیاسی و اجتماعی را بطور بی سابقه ای باز میکند که بر همه ابعاد اجتماع تاثیرات شگرف میگذارد. از یکطرف بین شاخه ها و گرایشات در قدرت و خارج از قدرت جنبش ملی اسلامی جدالهای وسیعی در میگیرد و از طرف دیگر به عروج هرچه وسیعتر و آگاهانه تر کارگر و کمونیسم کارگری منجر میشود. جنبش رهایی زن در این زمان دوره ای جدید را در حیات خود آغاز میکند. برای مثال یکی از جنبش های اجتماعی قوی است که از همان اول به جمهوری اسلامی نه میگوید. اما این جنبش (زنان) در سطح سیاست بدرستی نمایندگی نمی شود. جنبش ملی اسلامی که قدرت را گرفته است تا بیخ دندان شرقی و واپسگرا و ضد مدرن و ضد زن است. حتی چپ ترین جناح های این جنبش به حرکت زنان و مقاومتشان در برابر جمهوری اسلامی بی اعتنا است و برای مثال با تکفیر تظاهرات ضد حجاب بعنوان "اعتراض زنان بالای شهر" عملا با چماق "یا روسری یا توسری" جمهوری اسلامی همراهی میکند. عجیب نیست اگر جمهوری اسلامی یک رکن حمله به انقلاب 57 و تثبیت حاکمیت خود را (در کنار شعار استقلال و مرگ بر آمریکا) تعرض به زنان و بی سابقه ترین سرکوب علیه زنان قرار میدهد. در هر حال جنبش ملی اسلامی در کلیت خود کاملا ضد رهایی زن ظاهر میشود. اما این حرکت نوین جنبش رهایی زن را در عین حال جنبش ناسیونالیسم پروغرب نیز نمایندگی نمی کند، چرا که جنبش زنان خواهان بازگشت اوضاع سابق نیست. برعکس، انقلابی است و میخواهد فراتر از وضع موجود برود. تنها جریانی که خواستها و مطالبات رادیکال و آزادیخواهانه و برابری طلبانه زنان را نمایندگی میکند چپ نوین و رادیکال و کارگری است که تازه دارد از دل انقلاب 57 و با نقد توهمات حاکم سر برمی آورد. در واقع جنبش رهایی زنان خود جزو مهم و تعیین کننده ای از عروج همین چپ جامعه بود (مثلا تظاهرات 8 مارس سال 58 را در نظر بگیرید) که هنوز به اندازه کافی تعیین حزبی و سیاسی نیافته بود. بعدها با شکل گیری جریانی که به حزب کمونیست کارگری منجر شد، رادیکال ترین و قاطعانه ترین شعارهای مربوط به رهایی زن در طول تاریخ ایران در همین دوره و توسط کمونیسم کارگری مطرح میشود. در طول دو دهه و نیم گذشته، پرچم آزادی زن، برابری بی قید و شرط و همه جانبه زن و مرد، لغو آپارتاید جنسی، نقد و افشای مذهب و خواست الغای حکومت مذهبی و همه مطالبات رادیکال مربوط به زنان در دست همین جنبش بوده است. خانم احمدی در مورد این دوره و همه این تحولات مهم ساکت است. البته ایشان قول داده که بعدا در این مورد این پنج نسل بیشتر صحبت کند. اما نمی شود بهمان اندازه راجع به صد سال پیش که دیگر تاثیر واقعی در جامعه ندارد حرف بزنیم که در مورد تحولاتی بسیار مهم که همین امروز چهره جامعه را شکل میدهد صحبت کنیم. این ها بهیچ وجه یک اندازه وزن و اهمیت ندارند. در واقع آن دوره بندی ها و تبدیل کردن زنان به یک صنف و بعد تراشیدن "پنج نسل از فمینیستها" و ساده و مبتذل کردن تاریخ همه در خدمت این است که همین تحولات را درز بگیرند و این تصویر بسیار غیر واقعی و ساده انگارانه را بدهند که بعله پنج نسل فمینیست داشتیم و حالا شما نسل پنجم هستید

کشف نسل جدید
سوال این است که اگر به جای نگاه قالبی و ساده انگارانه و صنفی – فمینیستی نوع نوشین احمدی بخواهیم یک نگاه تاریخی و واقعی به جنبش رهایی زن داشته باشیم، خود خانم نوشین احمدی در کجای این تصویر قرار میگیرد؟ بعبارت دیگر اگر نقاب فمینیستی و عاریه ای خانم نوشین احمدی را از چهره ایشان برداریم چه می بینیم؟ (اینجا تصریح کنم که من از گذشته و سابقه نوشین احمدی درست مطلع نیستم و منبع اصلی قضاوت من همین مقاله اخیرشان و نگاه شان به جنبش زنان در ایران در همین نوشته است
به نظر من خانم احمدی جایی در بین طیف های رادیکال تر جنبش ملی اسلامی برای خود دست و پا کرده است. جنبش ملی اسلامی آخرین باری که به مثابه یک جنبش متحد و پرقدرت ظاهر شد حول پرچم دوم خرداد و خاتمی بود. نوشین احمدی با دوم خرداد و طیف های در قدرت جنبش ملی اسلامی فاصله دارد اما نهایتا همان آرمانها و چارچوبه ملی اسلامی را دنبال میکند. هم جنبشی های خیلی دست راستی خانم احمدی بقول خودشان "فمینیست های اسلامی" یا بعبارت دیگر خانم های چارقد چاقچوری دوم خرداد و اصلاح طلب اند (نظیر جمیله کدیور و...) . طیف میانه هم جنبشی های نوشین احمدی کسانی مثل شیرین عبادی اند که کوشید نمونه "زن مسلمان چارقد بسر اما سکولار و حقوق بشری" را به دنیا عرضه کند و نمونه مونث و اپوزیسیونی خاتمی را تقدیم ملت غیور ایران و مستمعین بی بی سی و سی ان ان کند و به جایی نرسید. نوشین احمدی از اینها رادیکال تر و سکولاتر و لائیک تر است، احتمالا هیچوقت مثل باقی مجیز خاتمی را نگفته (من خبر ندارم لااقل) ولی در همان چهارچوب و افق اجتماعی و سیاسی قرار دارد. چرا اینرا میگویم؟ اولا از نگاهی که به جنبش رهایی زن در ایران دارد و بالاتر اشاره کردم و روی چپ و رادیکالیسم یکجا قلم میگیرد، ثانیا و مهمتر از نگاهی که به نسل جوان فعالین زن دارد
تصویری که نوشین احمدی از نسل جوان فعالین جنبش زنان میدهد، علیرغم همه قربان صدقه رفتن ها، گویی برای ارائه در محضر آیت الله رفسنجانی و آیت الله صانعی و آیت الله منتظری و آیت الله خاتمی آماده شده است. یکبار دیگر به مقاله ایشان رجوع کنید. دارد به زبان بی زبانی میگوید که نسل جدید فمینست ها بچه مسلمانهایی هستند که میتوانند با اسلام کنار بیایند، مشکل شان اسلام نیست، بلکه مشکل شان اسلام در قدرت است. دارد میگوید اینها نمی خواهند زیر اسلام و ارزش های پدر مادرهایشان بزنند، فقط از بعضی چیزها ناراضی اند (که خود نوشین احمدی هم ناراضی است) و خلاصه اصلاحی در وضع موجود میخواهند. از زبان آنها میگوید که این نسل میتواند با تمام گرایشات فمینیستی چه اسلامی و چه لائیک، (بخوانید تمام گرایشات جنبش ملی – اسلامی، چه دینی و چه غیر دینی) کنار بیاید و مشکلی ندارد. اینجا در واقع خانم احمدی دارد خودش را تعریف میکند و میخواهد تصویر مطلوب و ایده آلیزه شده از آرمانهای خود را به نسل جوان الصاق کند
البته نوشین احمدی گویا متوجه شده است که دیگر نمی شود دنیا را با فمینیسم اسلامی و فمینیسم لائیک و غیره توضیح داد و سعی میکند "نگاه غیر ایدئولوژیک" به موضوع داشته باشد. اما این دوباره دست بردن به ویترین همان دکان ورشکسته "من ایدئولوژیک نیستم" است. این تعریف از نسل پنجم را بخوانید تا ببینید که چگونه یک دوم خردادی رادیکال و غیر حکومتی از آن بیرون میزند
«اين نسل جديد از فمينيسم (البته لزوما نمي‎توان آن را فقط با معيار هرم سني تقسيم‎بندي كرد هرچند بدنه‎ي اصلي آن را جوانان زير 30 سال تشكيل مي‎دهند) را شايد بتوان ”فمينيسم عامه‎ي مسلمان“ ناميد كه با ”اسلام ايدئولوژيك“ در ماهيت، و با ”اسلام داراي قدرت“ در روش و خواسته‎ها، متفاوت است. هم‎چنين به اين معنا غيراسلامي نيست كه براي اسلام و مسلماني تعيين و تكليف كند. به‎هرحال اين فمينيسم متفاوت از فمينيسمي است كه با ايدئولوژي اسلام‎ هويت مي‎گرفت يا از آن ارتزاق مي‎‎كرد و از قدرت دولتي آن، مشروعيت مي‎گرفت، يعني اين فمينيسم با ايدئولوژي و مذهب هويت نمي‎يابد و از آن ارتزاق نمي‎كند و البته به اسلام هم واكنش ندارد چون مشكلات‎اش را به آن ارتباط نمي‎دهد و به آن به‎چشم دشمن نگاه نمي‎كند، بلكه به زبان ساده: با آن زندگي مي‎كند و بخشي از زندگي روزمره‎اش است. زيرا چه بخواهد و نخواهد در زندگي روزمره‎اش وجود دارد. در نتيجه مي‎تواند آن را مانند بقيه‎ي چيزهايي كه در زندگي روزمره‎اش وجود دارد به سهولت با شرايط‎ زيست خود، منطبق و تغيير ‎دهد (و براي اين‎كار نياز به مشروعيت از بالا ندارد)، بدون اين‎كه آن را طرد كند يا دلهره‎اي از ”بي‎هويتي“ يا ”طردشدگي“ يا ترس و دغدغه‎ي ”قطع وابستگي” از ايدئولوژي خود (چه ايدئولوژي ”چپ“ يا ايدئولوژي ”اسلام“ يا هر چيز ديگر) باشد
نوشین احمدی میکوشد بگوید: نسل جدید 1) از لحاظ ایدئولوژیک اسلامی نیست. 2) در عین حال با اسلام و مسلمانی کنار می آید و نمی خواهد برای آن تکلیف تعیین کند. 3) به اسلام واکنش نشان نمی دهد چون مشکلاتش را به اسلام ربط نمی دهد و به آن به چشم دشمن نگاه نمی کند. 4) خلاصه آنکه اسلام را طرد نمی کند، با آن زندگی میکند و آنرا تغییر میدهد و برای این کار هم نیازی به مشروعیت از بالا ندارد
آیا این جز تعریفی برای یک دوم خرداد خارج از حکومت چیزی دیگری هست؟ آیا جز همان نغمه کهنه و شکست خورده اصلاحات حالا کمی رادیکالتر و از پایین تر چیز متفاوتی عرضه میکند؟ آیا این توصیفات را رفسنجانی و خاتمی به زبان آخوندی خود قبلا نگفته اند و سعی نکرده اند در دوره انتخابات دختران نیمه محجبه را بعنوان نماینده همین نسل جدید و بعنوان بچه مسلمانهای امروزی کنار دست خود در برنامه تلویزیونی بنشانند تا رای شان را جمع کنند؟ آیا واقعا این تصویر واقعی و "غیر ایدئولوژیک" از نسل جوان معترض به ستم به زنان در ایران و مثلا آنها که تظاهرات میدان هفت تیر و یا هشت مارس پارسال را ساختند است؟

دوم خرداد زنانه؟
به این سوال آخر بعد میرسیم، اما فکر میکنم خیلی روشن است که ما اینجا با یک دوم خرداد دیرهنگام، دوم خرداد بعد از شکست دوم خرداد، ولی از پایین، "غیر ایدئولوژیک" و تحت عنوان جنبش زنان و فمینیسم روبرو هستیم. ظاهرا ما نه فقط در ایران با انقلابی زنانه روبرو هستیم بلکه گویا دوم خرداد زنانه هم داریم. نه فقط دوم خرداد زنانه داریم که حتی کارت استفاده شده و سوخته ای است. خود دوم خرداد آنقدر آخوندی و مذکر بود که بیچاره ها هرگز نتوانستند نمونه قابل قبول زن دوم خردادی در خود حکومت پیدا کنند. هر وقت مردم فلان نماینده زن دوم خردادی را دیدند که به زور چشم هایش از میان چادر و روبنده سیاهش پیداست، حالشان بهم خورد. پرچمدار این دوم خرداد زنانه ناگزیر می بایست خارج از حکومت باشد که لااقل دیگر در کیسه سیاه حجاب اسلامی ظاهر نشود و بگوید اسلام با حقوق زن منافات ندارد!! اقلا یک روسری رنگی سرش بگذارد و گره اش را محکم بزند و یک کمی کمتر اسلام و خدا و پیر پیغمبر کند و این هم خانم شیرین عبادی بود. (حالا ایشان چقدر توده ای، چقدر مسلمان، چقدر ایدوئولوژیک، چقدر فمینیست هست، چقدر نیست، چه اهمیتی دارد؟!) پرچم اسلام با حقوق بشر، و لاجرم اسلام با حقوق زن منافات ندارد قبلا توسط ایشان بلند شده بود. (یعنی همان پرچمی که خانم احمدی میکوشد با لطایف الحیل و کلی فلسفه بافی و ایدئولوژیک غیر ایدئولوژیک بازی به دست نسل جوان فعالین جنبش زنان بدهد!) کلی پول خرج ایشان کردند و جایزه نوبل برایش جور کردند و کلی خرج چرخاندن ایشان به دور و دنیا و مصاحبه پشت مصاحبه شد که همین دوم خرداد زنانه خارج از حکومتی، همین که زنان مسلمانی در ایران پیدا میشوند که با اسلام دشمنی ندارند و با آن میسازند و صرفا خواهان اصلاحاتی در وضعیت موجود هستند را به مردم بفروشد. اما عمر ایشان به چند ماه هم نرسید
ظاهرا خانم نوشین احمدی فهمیده که مشکل خانم عبادی چه بود! و اینرا هم تظاهرات 7 تیر و بعد کمپین یک میلیون امضاء به او یاد داده است! آها مشکل خانم عبادی و امثالهم این بود که وابسته به قدرت رسانه ای خارج بوده و از پاییین نبوده است! که آها میشود همین دوم خرداد زنانه را اینبار تحت نام "فمینیسم موقعیتی" و "فمینیسم عامه مسلمان" و از پایین و به نیروی توده ای به میدان آورد. خیال خام! اینهم کارت سوخته ای است
دوم خرداد از پایین قبلا توسط تئوریسین های اصلی دوم خرداد نظیر حجاریان ها آزموده شد و به شکست انجامید. دوم خرداد، یعنی اصلاح در وضع موجود (جمهوری اسلامی)، نمی تواند از پایین باشد. به این دلیل ساده که وقتی مردم به خیابان بیایند همانجایی که دوم خردادی ها و در این مورد نوشین احمدی در ذهن خود ساخته متوقف نمی شوند. وقتی در ایران جایی صد نفر از مردم جمع شوند فورا شعارها علیه حکومت مذهبی، علیه دخالت مذهب در زندگی و علیه حکومت اسلامی بلند میشود. آن دوم خردادی که شکست خورد فقط شکست آخوند خاتمی و بچه های خوب سپاه و محفل کیان نبود. کل ایده دوم خرداد و از جمله جنبش اصلاح طلبانه از پایین نیز شکست خورد. اوضاع احوال ایران و بویژه جنبش زنان بسیار رادیکالتر و انقلابی تر از این حرفهاست که بتوان دوم خرداد از پایین داشته باشیم. خانم احمدی با این تعریف و تمجیدش از نسل جوان و با این صغرا کبرا چیدن های مثلا تئوریک و شبه پست مدرنیستی نمی تواند واقعیت زنده داخل خیابان و دانشگاه و سینما و کوچه و خانواده و اعتراض به شدت رادیکال و بنیان براندازی که علیه ستم کشی زن هست را با "فمینیسم موقعیتی" و "فمینیسم عامه مسلمان" مهار بزند

نسل جدید و مسائل واقعی
به نظر من هم کمپین یک میلیون امضاء جنبه های جالبی دارد و به نظر میرسد نکته محوری حضور فعالتر نسل جوان و معترض به اوضاع در این حرکت است. اما به اعتقاد من قالب رفرمیستی و دوم خردادی و اسلام پناهی که کمپین برای خود تعریف کرده است و از جمله در نوشته نوشین احمدی بوضوح فرموله شده است زیر فشار همین نسل خرد میشود. این نسلی است که بر خلاف نسل گذشته که یکبار از جمهوری اسلامی شکست خورد، از وقتی چشم باز کرده مجبور بوده است علیه اسلام و حجاب و آپارتاید و تحقیر و ستم جنسی مبارزه کند و میخواهد پیروز شود. این نسلی است که وقتی چشم باز کرده جهانی عظیم و بسیار وابسته و تنیده به هم دیده است. این نسل افقش را از انقلاب مشروطه و تاریخ گذشته نمی گیرد، دنیای امروز را می بیند و میخواهد جامعه ایران مثل سوئیس و آمریکا و بهتر از آن باشد. این نسل با هیچ معیاری اسلامی نیست و با اسلام و فرهنگ شرقی و عقب مانده حاکم بر ایران سازش نخواهد کرد. طبعا همیشه کسانی خواهند بود که نغمه سازش با اسلام و مذهب را ساز میکنند اما اگر داریم راجع به یک نسل صحبت میکنیم، این خاصیت این نسل نیست. این نسل همین الان در خیابانها، در اینترنت، در دبیرستان و دانشگاه و اتوبوس و در خانواده دارد علیه اسلام و حکومت اسلامی، علیه قید و بندهای موجود و برای خلاصی فرهنگی خود شورش میکند. کمپین یک میلیون امضاء و لباس سازش آشکار و پنهان با اسلام و حکومت اسلامی بر تن این نسل تنگ و ترش است. سوال این است که این نسل را چه کسی و چه جنبشی و چه حزبی در سیاست چه به معنی اعم اش و چه حتی در چهارچوب مطالبات و خواسته ها و شعارهای جنبش زنان نمایندگی کرده است و میکند؟
جواب این سوال فکر کنم برای هرکس که عینک ایدئولوژیک به چشم نزده باشد و دنیای واقعی را نگاه کند روشن است. لازم نیست به مرور تاریخ 25 سال گذشته پرداخت تا اینرا نشان داد که کمونیسم کارگری و مشخصا حزب کمونیست کارگری است که قاطع و سازش ناپذیر پرچم رهایی زن و برابری زن و مرد را بدست گرفته و بدون تعلل خط سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی (این بزرگترین دشمن زنان) را پیش برده و اکنون رادیکالیسم دختران و پسرانی را که دارند هر روز با اسلام و حکومت اسلامی در خیابان و مدرسه و خانه میجنگند را نمایندگی میکند. میتوان به عالم خیال پناه برد و تصور کرد زنان یک صنف اند و کلید دار این صنف های فمینیست های دوم خردادی (گیرم نوع رادیکال و از پایین آن) هستند. اما تحولات دنیای واقعی جور دیگری سیر میکند. نه جنبش زنان و نه هیچ جنبش دیگری نمی تواند از مسائل اساسی جامعه خود را مجزا کند. اساسی ترین مساله جامعه ایران امروز این است: با جمهوری اسلامی و با این حکومت کثیف و ضدزن اسلامی چه کنیم. پاسخ خانم نوشین احمدی به صراحت اینست: "فمینیسم عامه مسلمان" یعنی با آن بسازیم و انشاء الله در 200 سال آینده ذره ذره اصلاحش کنیم و از پایین علیه اش جنبش راه بیندازیم. این خط به نظر من در خوشبیانه ترین حالت هپروتی است و در عالم واقع جز همان دوم خرداد دیر هنگام فمینیستی و محکوم به شکست چیز دیگری نیست

کمپین یک میلیون امضاء
البته مقاله خانم نوشین احمدی نکات و جزئیات دیگری هم دارد که میشود مفصل راجع به آن حرف زد. ولی متاسفانه وقت نیست و فقط فرصت هست که چند کلمه در باره کمپین یک میلیون امضاء گفت. به نظر منهم کمپین یک میلیون امضاء بدرجاتی محصول تلاش همان نسل جدید و رادیکال فعالین زنان است. تا آنجا که میشود این کمپین را رادیکال کرد و تا آنجا که زمینه هست آنرا پشت شعارهای رادیکال و چپ و سازش ناپذیر با اسلام و جمهوری اسلامی آورد، باید از آن حمایت کرد. بعبارت دیگر آن نیرویی که بدنه کمپین را می سازد باید عملا و در خط و سیاست هم رهبری آنرا بدست بگیرد. ولی این بسادگی بدست نمی آید. اکنون به نظر میرسد خط مسلط و سکان دست امثال نوشین احمدی و چه بسی راست تر از ایشان است. بدست گرفتن رهبری توسط خط رادیکال و کمونیستی فقط میتواند ثمره قطبی کردن فضا و نشان دادن پوسیدگی و ارتجاع جریانات دوم خردادی و ملی اسلامی (خصوصا راست های آنها) باشد. من زیاد با فضای درونی این کمپین آشنا نیستم و نمی دانم حقیقتا چقدر زمینه کار و فعالیت برای خط رادیکال و سازش ناپذیر با جمهوری اسلامی مهیا است. اگر این فضا مهیا نباشد بقول خانم احمدی باید از حق جدایی استفاده کرد. در هر حال آنچه روشن است این است که باید از بیرون خط دوم خردادی و گرایشاتی نظیر همین نوشته خانم نوشین احمدی را نقد کرد و نشان داد که رهبران و سخنگویان و خط کمپین چگونه با آخوند و جمهوری اسلامی و اسلام نهایتا کنار می آیند، حداکثر خواهان اصلاح وضع موجود اند و برایتان هزار جور آیه های ایدئولوژیک می آورند تا همین حقیقت ساده را بپیچانند و پنهان کنند
اما مهمتر باید آن جنبش عظیم و اجتماعی زنان علیه جمهوری اسلامی و علیه وضع موجود را در ابعاد اجتماعی و حول شعارها و مطالبات رادیکال سازمان داد. بعنوان یک مثال مشخص: ما چند شماره است که بر اهمیت سازمان دادن و ارتقاء دادن جنبش عملی لغو حجاب تاکید میگذاریم. اکنون زمان آن فرا رسیده است که مردم ایران و بویژه نسل جوان (و نه فقط زنان و دختران) حجاب را بطور عملی لغو کنند. لغو حجاب در واقع لغو عملی و دوفاکتو همه قوانین زن ستیز و حتی کل قانون اساسی جمهوری اسلامی است. لغو حجاب عملا زیر پای آپارتاید جنسی حاکم میزند و توازن قوا را به شدت به زیان جمهوری اسلامی و به نفع مردم و از جمله جنبش زنان تغییر میدهد. ما باید بدون فوت وقت و با تمام قوا این جنبش ا که حی و حاضر است و هر روز جریان دارد را سازمان دهیم. پیشنهادم به کمپین یک میلیون امضاء هم این است که اگر واقعا در لغو قوانین زن ستیز جمهوری اسلامی جدی است به جنبش لغو عملی حجاب بپیوندد

Wednesday, January 03, 2007

محبوبترين کارتونهاي دوران کودکي







محبوبترين کارتونهاي دوران کودکي
خانواده دکتر ارنست، رامکال، پرين، بچه هاي مدرسه والت، آن شرلي، سارا (پرنسس) کوچولو، بنر، نيک و نيکو، لوسي و مهاجران، آنت و قصه هاي آلپ و حنا، دختري در مزرعه...
براي نوجوانان امروزي که وقت فراغتشان را بين وبگردي و تماشاي جديدترين فيلمهاي روز در شبکه هاي ماهواره اي مي گذرانند، دشوار است تصور کنند که بخش اعظم شخصيتهاي کارتوني که روياهاي کودکان دهه شصت و اوايل هفتاد را شکل مي دادند، همگي از خط توليد يک شرکت ژاپني بيرون آمده بودند.
در دوران تحريم اقتصادي، جنگ و غرب ستيزي، شرکت ژاپني نيپون فرصت يافته بود تا با محصولات ارزانترش، بازار برنامه هاي کودکان را در تلويزيون ايران به انحصار خود در آورد. کودکان ايراني، داستانهاي مشهور غربي همچون تام ساير، هکلبري فين، دور دنيا در هشتاد روز، بابا لنگ دراز و حتي افسانه ايراني «سندباد بحري» را هم به روايت نسخه هاي ژاپني نيپون مي ديدند.
در کنار آنها، شماري از کارتونهاي غربي هم (که بازمانده از دوران پيش از انقلاب يا نخستين سالهاي پس از آن بودند و بسياري از آنها گرايش آموزشي داشتند) به سهم يک ساعته کودکان از تلويزيوني راه مي يافتند که آکنده از اخبار و اعلاميه هاي جنگ بود.
اين جيره روياهاي ارزان قيمت، روزي دو نوبت عرضه مي شد؛ صبحها براي دانش آموزاني که بعدازظهر به مدرسه مي رفتند و تکرارش در بعدازظهر براي کساني که صبح، سر صف و کلاس بوده اند.
ابراهيم ايوبي، که حالا حقوقدان و وکيل دادگستري است به ياد مي آورد که گاهي هفته ها که «صبحي» بود، براي آنکه زودتر قسمت تازه کارتون محبوبش را ببيند، خود را به مريضي مي زد و به مدرسه نمي رفت تا خانه بماند و پاي تلويزيون بنشيند.
با گذشت نزديک به دو دهه، نويسندگان مجله زيگ زاگ، همزمان با روز جهاني کودک و تلويزيون، کارتونهاي محبوب دوران کودکي خود را برگزيده اند

خانواده دکتر ارنست
نام اصلي: فلون در جزيره شگفت انگيز، بر اساس: خانواده سوئيسي رابينسون (يوهان داويد ويس -1812)، محصول: نيپون (ژاپن)- 1981،
50
قسمت 26 دقيقه اي
در اين نسخه کارتوني، فلون دختر 10 ساله و پرجنب و جوش خانواده، محور داستان است. پدر او، دکتر ارنست نامه اي از دوست انگليسي خود دريافت مي کند که حالا در استراليا اقامت دارد و از دکتر ارنست هم مي خواهد تا به او بپيوندد زيرا در اين سرزمين مهاجران، به شدت به پزشک نياز است. اعضاي خانواده، تصميم مي گيرند تا خانه قديمي خود در برن را ترک کنند و راهي سفر دريايي به سوي استراليا شوند اما سرانجام سرنوشت آنها را به صورت کشتي شکستگاني به ساحل اين جزيره مي رساند. خانواده دکتر ارنست تلاش مي کنند تا خود را با وضعيت تازه تطبيق دهند و با استفاده از منابع غني موجود در جزيره و بقاياي کشتي شکسته، زندگي را از نو سروسامان دهند. در اين ميان، سازندگان کارتون قصد داشته اند تا با روايت ماجراهاي فلون کنجکاو و پرشور، بر اهميت نقش خانواده و لذت زندگي در ميان طبيعت بکر تاکيد کنند..
پلنگ صورتي
خالق: فريتز فره لنگ، محصول: دو پاتي-فره لنگ و يونايتد آرتيستز (آمريکا) - 1963 تا حال حاضر، 124 قسمت رنگي، قالب کلاسيک: قطعه هاي شش دقيقه اي
شخصيت کارتوني پلنگ صورتي، ابتدا براي تيتراژ آغازين و پاياني فيلمي به همين نام (ساخته بليک ادواردز) طراحي شد. اما محبوبيتش چنان بالا گرفت که در تيتراژ همه فيلمهاي بعدي مجموعه پلنگ صورتي (به جز «تيري در تاريکي») حضور يافت و مجموعه اي از فيلمهاي کوتاه کارتوني بر محور همين شخصيت ساخته شد. تم به ياد ماندني موسيقي فيلم پلنگ صورتي که ساخته هنري مانچيني است، اين فيلمهاي کوتاه کارتوني را نيز همراهي مي کنند. کارتونهاي پلنگ صورتي با مايه هاي سوررئال و انتزاعي داستانش و حرکات پانتوميم وار شخصيت اصلي، تاثير چشمگير بر تحول و پيشرفت آثار انيميشن داشته و علاوه بر محبوبيت عام، مورد توجه و تحسين منتقدان هم قرار گرفته است. در اين فيلمهاي کوتاه، علاوه بر شخصيت اصلي، شخصيتهاي فرعي به يادماندني و مشهوري همچون بازرس، مورچه و مورچه خوار حضور مي يابند.
بامزي، قوي ترين و مهربان ترين خرس دنيا
خالق: رون آندرياسون، محصول: سوئد - 1966 تاکنون، چندين قسمت سياه و سفيد در دهه شصت و هفت قسمت رنگي در اوايل دهه هفتاد ميلادي
بامزي، خرس قهوه اي مهرباني است که با خوردن کوزه اي از عسل که مادربزرگش براي او تهيه مي کند، قدرت مي گيرد. دوستان نزديک بامزي، ليلي اسکات، يک خرگوش سفيد ترسو و اسکالمان (در انگليسي: پرفسور شل بک، در فارسي: شلمان) لاک پشت نابغه و مخترع هستند. داستان بامزي در طول چهار دهه دنبال شده و بسط يافته است تا جايي که امروز بامزي، چهار فرزند و ليلي اسکات يک فرزند دارد. شخصيت بامزي ابتدا در سال 1966 با مجموعه اي از فيلمهاي کوتاه تلويزيوني معرفي شد و همزمان به صورت کميک استريپ هفتگي در روزنامه به چاپ رسيد. اما از سال 1973 شخصيت بامزي که به سرعت به شهرت و محبوبيت رسيده بود، داراي مجله اختصاصي خود شد. مجله مصور بامزي، اهداف آموزشي دارد و در صفحات ويژه «مدرسه»، شخصيتهاي داستاني به خوانندگان درباره حيوانات، فرهنگهاي بيگانه، جهان و ساير موضوعات آموزش مي دهند. بامزي و دوستانش، اصول اخلاقي خود را دارند و به شدت عليه نژادپرستي، زورگويي و خشونت موضع مي گيرند.
بابا لنگ دراز
براساس کتابي به همين نام
شخصيت اصلي داستان، جروشا «جودي» آبوت دختر سرزنده و باهوشي است که در يک پرورشگاه بزرگ مي شود اما با پشتيباني مالي حامي ناشناس خود مي تواند به مدرسه خصوصي راه يابد. جودي که حامي خود را نمي شناسد و فقط در يک نگاه از پشت سر ديده است، او را «بابا لنگ دراز» مي نامد و اغلب درباره زندگي و فعاليتهايش به او نامه مي نويسد (رمان در قالب همين نامه ها روايت مي شود). جودي در مدرسه به سختي تلاش مي کند تا فاصله فرهنگي خود با جامعه پيرامونش را که ناشي از بزرگ شدن در انزواي پرورشگاه است، جبران کند. در پايان، «بابا لنگ دراز» خود را معرفي مي کند.

همينه;نام اصلي: پت و مت پيش از آن: و همينه
خالق: لوبومير بنش، ولاديمير ژيرانک، محصول چکسلواکي -1976 تا 2005، 78 قسمت رنگي
شخصيتهاي اصلي اين مجموعه عروسکي، دو کارگر و تعميرکار دست و پا چلفتي هستند که در هر قسمت مي خواهند مشکلي را حل کنند اما هرچه تلاش مي کنند، مشکل پيچيده تر مي شود و مشکلات جانبي بيشتري پديد مي آيد. در آخر، با احمقانه ترين و پردردسرترين شيوه به راه حلي دست مي يابند که از آن «رضايت» دارند. دو شخصيت عروسکي ابتدا در فيلم کوتاهي به نام «متفکران» حضور يافتند و سپس مجموعه تلويزيوني مستقلي بر اساس اين شخصيتها با عنوان «و همينه!» ساخته شد. در اين زمان بود که شکل و ظاهر آنها به صورت کنوني طراحي شد. عاقبت در سال 1989 اين شخصيتها داراي نامهاي پت و مت شدند و مجموعه تلويزيوني آنها هم به همين اسم ناميده شد.
تام و جري
خالقان: ويليام هانا، جوزف باربرا، محصول: مترو گلدوين ماير و کمپاني هاي ديگر - از 1940
تا حال حاضر
اين موش و گربه، بازيگران يکي از ستايش شده ترين و محبوبترين کارتونهاي هاليوود هستند. داستان درگيري هاي تام و جري که هر بار در قالب يک فيلم کوتاه کارتوني با موضوعي مستقل روايت مي شود، بيش از شش دهه است که تماشاگران تلويزيون و سينما را سرگرم مي کند. شخصيتهاي تام و جري علاوه بر کارتونهاي تلويزيوني به فيلمهاي سينمايي، بازي هاي کامپيوتري و کتابهاي مصور هم راه يافته است. گذشته از اين، در بسياري از آثار سينمايي و ادبي ديگر هم ارجاعات و اشاراتي به اين مجموعه کارتوني شده است. به طور خاص، عبارت «تام و جري» کنايه اي از دشمني بي دليل، بي هدف و پايان ناپذير شده است، چنان که مضمون اصلي مجموعه، «دعواي موش و گربه» هم از قديم به چنين معنايي به کار مي رفت. پس از خالقان اصلي مجموعه، جين دايچ، کارتونيست آمريکايي مقيم پراگ و چاک جونز، کارگردان آمريکايي که با لوني تونز و شخصيتهايي چون باگز باني، دافي داک و رودرانر و کايوت شهرت دارد، قسمتهايي از تام و جري را در دهه شصت ساخته اند.
تنسي تاکسيدو و چاملي
نام اصلي: تنسي تاکسيدو و داستانهايش. محصول: توتال تلويژن براي تلويزيون سي بي اس (آمريکا) - از 1963 تا 1966
داستان اين مجموعه کارتوني محبوب که در کنار سرگرمي اهداف آموزشي هم دارد، بر محور يک پنگوئن به نام تنسي تاکسيدو و دوستش چاملي که يک شيرماهي است شکل مي گيرد. اين دو دوست در باغ وحشي زير نظر يک نگهبان تندمزاج به نام استنلي لوينگستون زندگي مي کنند. آنها اغلب از اين باغ وحش فرار مي کنند و در دنياي بيرون به دردسر مي افتند. وقتي از حل مشکل و دردسر خود عاجز مي شوند به سراغ دوستشان، آقاي ووپي که استاد دانشگاه است مي روند. آقاي ووپي در هر زمينه اي اطلاعات وسيعي دارد که با کمال ميل در اختيار دوستانش مي گذارد و با کمک يک تخته سياه سه بعدي که از کمد درهم و برهمش بيرون مي کشد، توضيح مي دهد. تنسي تاکسيدو و چاملي، سپس تلاش مي کنند تا اطلاعات تازه خود را براي حل مشکلي که به آن دچار شده اند به کار ببرند اما نهايتا به دردسر بزرگتري با استنلي، نگهبان باغ وحش دچار مي شوند. بازيگري که در اين مجموعه به جاي تنسي تاکسيدو حرف زده است، بيست سال بعد در نقش بازرس گجت گويندگي مي کند.
مهاجران
نام اصلي: رنگين کمان جنوبي، محصول نيپون، ژاپن - 1982، 50 قسمت 26 دقيقه اي
در حافظه کساني که از کودکي خود سالهاي بيشتري فاصله گرفته اند، قصه هاي اين مجموعه و حتي گاهي هويتش با «خانواده دکتر ارنست» اشتباه مي شود. اينجا هم بار ديگر با داستان سفر يک خانواده اروپايي به قلب طبيعت بکر استراليا روبرو هستيم: اما خانواده لوسي، برخلاف خانواده «سوئيسي» دکتر ارنست، از انگلستان به استراليا مهاجرت مي کنند تا يک مزرعه بزرگ را اداره کنند. آغاز زندگي تازه با نااميدي و ناکامي تمام همراه است. روزهاي دردناک نوميدي شان تا زماني که سرانجام زمين مزرعه شان را صاحب مي شوند ادامه دارد. با وجود اين، لوسي و خواهرانش از تجربه هاي متنوع و تازه خود، از جمله کشف حيوانات عجيب و غريب و آشنايي با بوميان و ديدار با آدمهاي جديد لذت مي برند.
بارباپاپا
براساس مجموعه کتابي به همين نام نوشته آنت تيسون و تالوس تيلور، محصول: فرانسه 1975، 40
قسمت پنج دقيقه اي
مجموعه کتابهاي مصوري که نخستين بار در دهه هفتاد به زبان فرانسه انتشار يافت و سپس به دهها زبان ديگر ترجمه شد، نام «بارباپاپا» را به دو معنا به کار مي برد؛ هم نام شخصيت اصلي کتاب است و هم «نوع» يا «گونه» موجوداتي که اين شخصيت به آن تعلق دارد. کلمه بارباپاپا به قرينه از واژه فرانسوي
barbe à papa
ساخته شده که به معناي پشمک است. بارباپاپا خود يک موجود صورتي رنگ است که در حالت عادي شکلي شبيه گلابي دارد اما مي تواند به هر شکلي درآيد. او در ميان زندگي آدمها بر خورده و سعي مي کند که خود را با اين سبک زندگي تطبيق دهد. او پس از ماجراهاي شگفت انگيز فراوان، با زني هم‌نوع خود به نام بارباماما آشنا مي شود که سياه رنگ است. آنها هفت بچه (باربابيبي) به دنيا مي آورند که هريک به رنگي هستند: باربازو (زرد، پسر، عاشق حيوانات)، باربالالا (سبز، دختر، عاشق موسيقي)، بارباليب (نارنجي، دختر، عاشق کتاب)، باربابو (سياه و پشمالو، پسر، عاشق هنر)، باربابل (ارغواني، دختر، عاشق زيبايي)، باربابرايت (آبي، پسر، عاشق علوم)، باربابراوو (قرمز، پسر، عاشق قدرت و پهلواني).
حنا، دختري در مزرعه
نام اصلي: کاتري، دختر گاوچران، محصول نيپون (ژاپن) - 1984، 49 قسمت 26 دقيقه اي
يکي ديگر از محصولات شرکت نيپون که در غياب توليدات پرطرفدار (و گران قيمت تر) بين المللي به بازار ايران راه پيدا کرد و در ميان تماشاگران خردسال آن دوران محبوب شد. داستان فرزندي که به دنبال مادرش مي گردد، مضمون آشناي سريالهاي ژاپني آن دوران، از جمله هاچ زنبور عسل، در اينجا هم تکرار مي شود؛ کاتري (حنا) با پدربزرگ و مادربزرگش در مزرعه اي در فنلاند زندگي مي کند و منتظر است مادرش که براي کار به آلمان رفته بازگردد. اما جنگ جهاني آغاز مي شود و کاتري (حنا) با وقايع ناگوار بسياري روبرو مي شود از جمله قادر به برقراري ارتباط با مادرش نيست. اما او اين دشواري ها را با سخت کوشي و اراده قوي تحمل مي کند و همواره از محبت و علاقه اطرافيانش برخوردار است

بنر
نام اصلي: بنر تيل، داستان سنجاب خاکستري، بر اساس داستانهايي از ارنست تامپسون ستون، محصول: نيپون (ژاپن) - 1979، 26 قسمت 26 دقيقه اي
باز هم ماجراي جدايي از مادر (نامادري) در يکي از محصولات نيپون که داستان آن اين بار، همچون مجموعه ديگري از ساخته هاي همين شرکت (دهکده حيوانات با نام اصلي ميشا) در ميان حيوانات مي گذرد. سنجابي کوچک اندکي پس از به دنيا آمدن به مزرعه اي مي آيد و از بخت بد به دست انساني گرفتار مي شود که قصد دارد او را به گربه دست آموزش بدهد تا بخورد. اما دل گربه به حال سنجاب کوچک مي سوزد، او را به فرزندي قبول مي کند و نام بنر بر او مي گذارد. بنر و مادر گربه اش با شادماني در مزرعه زندگي مي کنند اما خوشبختي انها طولي نمي کشد؛ مزرعه آتش مي گيرد، بنر از مادرش جدا مي شود و ناچار به جنگل فرار مي کند؛ جايي که با حيوانات جنگلي روبرو مي شود و ماجراها و دشواري هاي مختلفي را تجربه مي کند

پسر شجاع
نام اصلي: ماجراهاي دون چاک، محصول
KNACK
(ژاپن)- 1975، 26 قسمت نيم ساعته، دنباله: داستانهاي تازه دون چاک، 1976، 73 قسمت
در رقابت ميان نيپون و توئي، دو توليدکننده بزرگ انيميشن در ژاپن
، KNACK
جزو شرکتهاي ناکامي است که هرگز نتوانسته چنان موفقيتي را به دست آورد و صرفا به توليد محصولات تقليدي و ارزانتر که بيشتر بازار صادراتي دارند دلخوش بوده است. اين شرکت همچنين در توليد کارتونهاي پورنوگرافيک هم دست داشته است. با وجود اين، يکي از محصولات آن، «ماجراهاي دون چاک» و دنباله اش توانست جايگاهي ميان کودکان ژاپني پيدا کند و به محبوبيت برسد. اين کارتون در ميان بچه هاي ايراني هم به شهرتي (شايد بيش از ژاپن) رسيد؛ تقريبا همه بچه هايي که در دهه شصت و اوايل دهه هفتاد تماشاگر برنامه کودک بوده اند، «پسر شجاع» را به ياد مي آورند. اين مجموعه، ماجراهاي يک سگ آبي جوان و شجاع به نام چاک (پسر شجاع) را بازگو مي کرد که لباس سرهمي آبي مي پوشيد. وقتي چاک و دوستان کوچکش به دردسر مي افتادند، او معمولا به سراغ پدرش مي آمد تا کمک بگيرد. تمام شخصيتهاي اصلي اين مجموعه در فارسي با نامهاي کلي خوانده مي شدند، از جمله: پسر شجاع، خانم کوچولو، خرس مهربون، شيپورچي، خرس قهوه اي و ... پدر پسر شجاع!
رامکال
نام اصلي: راسکال، محصول نيپون (ژاپن)- 1977، 52 قسمت 26 دقيقه اي
اين بار حيوانات و انسانها کنار هم در يکي از محصولات نيپون نقش آفريني مي کنند، گرچه اين همزيستي پايدار نيست؛ استرلينگ نورث، پسر خوش قلبي است که حيوانات را خيلي دوست دارد. او يک روز يک بچه راکون را در جنگل پيدا مي کند. استرلينگ راکون را راسکال (رامکال) مي نامد و به خانه مي برد. از اين به بعد، رامکال همراه هميشگي استرلينگ مي شود. همه چيز به خوبي پيش مي رود تا آنکه يک روز ذرت شيرين زير زبان رامکال مزه مي کند و او شبانه به مزرعه ذرت همسايه يورش مي برد. استرلينگ درک مي کند که همزيستي انسان با حيوانات وحشي واقعا دشوار است. داستان زماني که باد و بوران سنگين، گله دامهاي پدر استرلينگ را به کلي تلف مي کند، تلختر مي شود. استرلينگ بايد به دبيرستاني در ميلواکي برود. رامکال حالا بزرگ شده است و استرلينگ تصميم مي گيرد او را به محيط طبيعي اش در ميان درختان جنگل باز گرداند. او رامکال را به کنار درياچه مي برد و رها مي کند تا به ميان درختان برود. خود او هم روز بعد شهرش را با قطار ترک مي کند و به سوي ميلواکي مي رود.
دختري به نام نل
نام اصلي: سرگرداني هاي دختري به نام نل، بر اساس رمان
The Old Curiosity Shop
يک نسخه ژاپني ديگر از رمانهاي غربي که باز هم مضمون جستجوي مادر را دارد. اين بار نل ترنت در بريتانياي عهد ديکنز به همراه پدربزرگش به دنبال مادرش مي رود. اما همراهي اين پدربزرگ که در داستان ديکنز از ناچاري و فشار مالي به قمار رو آورده است، نمي تواند کمکي به جستجوي نل بکند. برادر نل که بيشتر با موهاي بلندي به ياد آورده مي شود که صورتش را مي پوشاند، هم از شخصيتهاي مجموعه کارتوني بود. سازندگان مجموعه قصد داشته اند با آفريدن موقعيتهايي، علاوه بر ماجراجويي و درام، عنصر کمدي را هم به داستان بيفزايند اما وحشت و بدبختي نل و تصوير سياه بريتانياي قرن نوزدهم (که از آثار ديکنز برگرفته شده) فضاي کارتون را تيره تر مي کند. شايد به دليل همين تيرگي، يکي از اعضاي مجله زيگ زاگ در پاسخ به نظرخواهي محبوبترين کارتونها، نه تنها «دختري به نام نل» را در فهرست کارتونهاي محبوب خود نياورد بلکه آن را در شمار مجموعه هايي که از آن نفرت داشت ذکر کرد. با اين حال، نل و پدربزرگ و جعبه موسيقي شان به اندازه کافي راي آوردند تا در ليست محبوبترينها جاي بگيرند!!
و ديگرانوقتي خاطرات کودکي را مرور مي کنيم، نامهاي بسياري هستند که در ياد و حافظه ما جاي باز کرده اند و هنوز به فهرست محبوبترين هايمان راه مي يابند. براي اعضاي مجله زيگ زاگ، اين نامها به يادماندني تر بوده اند
آنت، قصه هاي کوهستان آلپ (نيپون - ژاپن، 1983)،
واتو واتو، پرنده اعجاب انگيز (فرانسه، 1979- 1980)،
فوتباليست ها (نام اصلي: کاپيتان سوباسا - توئي - ژاپن، 1983 تا 1986)،
ماجراهاي گاليور (هانا و باربرا - آمريکا، 1968)،
سرنديپيتي، جزيره ناشناخته (نام اصلي: ماجراهاي سرنديپيتي: دوستان روي جزيره پيور - فوجي - ژاپن، 1983)،
پت پستچي (بي بي سي - بريتانيا، 1981)،
پروفسور بالتازار (يوگوسلاوي، 1967 - 1971)،
چوبين (نام اصلي: چوبين، کودک ستاره - تاتسونکو - ژاپن، 1974)،
يوگي و دوستان (نام اصلي: دارودسته يوگي - هانا و باربرا، 1973)،
باخانمان (نام اصلي: داستان پرين، نيپون - ژاپن، 1978)،
سندباد بحري (نيپون - ژاپن، 1975)،
بل و سباستين (ژاپن، 1981)،
ماجراهاي پينوکيو (نيپون، 1976)،
مزرعه سبزيجات (نام اصلي: گياهان - بي بي سي - بريتانيا، 1968)،
رابين هود (والت ديزني - آمريکا، 1973)،
بچه هاي مدرسه والت (نام اصلي:
Cuore،
نيپون، 1981)،
گوريل انگوري (هانا و باربرا - آمريکا، 1975)،
پاپاي (پارامونت کارتون - آمريکا، 1960 - 1962)،
لوک خوش شانس (هانا و باربرا و موريس - آمريکا و بلژيک، 1983 تا 1991)،
سايمون در سرزمين نقاشي هاي گچي (فيلم فير - بريتانيا - 1976)،
دهکده حيوانات (نام اصلي: ميشا - محصول نيپون، 1979) و
...
همچنين توليدات ايراني: شهر موشها، مدرسه موشها، برگرفته از مجله اينترنتي زيگ‌زاگ
منبع گروه روزنه