Monday, January 15, 2007

فمینیسم دوم خرداد ؟



فمینیسم دوم خرداد ؟
نقدی بر مقاله نوشین احمدی خراسانی
مصطفی صابر

خانم نوشین احمدی خراسانی اخیرا (شنبه قبل، 30 دسامبر 2006) مقاله ای در سایت "کمپین یک میلیون امضاء" چاپ کردند که توجه مرا جلب کرد. علتش این بود که اولا یکی از دوستان قدیمی نشریه نظر مرا در مورد کمپین فوق پرسیده بود و تیتر مقاله نوشین احمدی (که در این شماره چاپ شده) این است: «دوسال زندگی مشترک در کمپین: با حفظ "حق طلاق"». خب پس خانم احمدی هم با کمپین است و هم "حق طلاق" را برای خود و به احتمال بیشتر برای دیگران محفوظ میدارد! این به نظرم جالب آمد. فکر کردم منبع جالبی باشد تا ضمن بررسی آن شناخت بهتری از کمپین یک میلیون و طبعا نقد آن بدست بیاورم. علت دیگرش این بود که هیچوقت این شانس را نداشتم که مقاله ای از نوشین احمدی را با حوصله و دقت بخوانم و این بار بالاخره این شانس را بدست آوردم. البته خیلی جنبه ها هست که اینجا نمی رسیم اینجا مایلم که مهمترین نکاتم را بگویم و اگر بعضی جاها انتقاد تند میشود امیدوارم که به دل نگیرند، چون قصد نقد تغییر است و دست به ریشه بردن. در این مورد هم حق ایشان محفوظ است که به مقابله به مثل و یا حتی تند تر و شدیدتر از آن کنند

چه اتفاقی دارد می افتد؟
احساس و برداشت کلی ام از مقاله این بود: اتفاقاتی در جنبش زنان در حال وقوع است. کمپین یک میلیون امضاء به نظر ایشان بستر بروز این اتفاقات است، که خود این در ادامه تظاهرات زنان در 22 خرداد در میدان هفت تیر است. در مرکز این تحول، قدم به جلو گذاشتن نسل جدید و جوان (عمدتا زیر 30 ساله ها) از فعالین جنبش زنان است که خانم احمدی آنها را به "نسل پنجم فمینیستهای ایرانی" مفتخر کرده اند. این نسل ویژگی هایی دارد که چهار نسل قبلی نداشتند. مثلا غیر ایدئولوژیک است. به "موقعیت" (منظورشان اوضاع و احوال بلافصل جامعه است) توجه دارد. با قدرت نیست. اما مسلمان است. مسلمان است اما اسلام حکومتی را قبول ندارد. با مسلمانی میسازد اما میخواهد شرایط واقعی را تغییر دهد. در نتیجه بعنوان "فمینسم موقعیتی" و حتی "فمینیسم عامه مسلمان" ( نمی دانم نسل جوان فعال جنبش زنان چه احساسی دارند اگر اینطور نامیده شوند!) از آنها یاد میکنند. و بعد به این میپردازند که این کمپین چه برکات و ثمراتی داشته است و چطور چیزهای جدیدی به همه و به ایشان یاد داده است و غیره و بالاخره این کپمین باید به کجا برود
خانم احمدی در این مقاله علیرغم آنکه ژست غیر ایدئولوژیک میگیرد ولی آشکارا میکوشد که جایگاه این نسل جدید و خون تازه در جنبش زنان را در دستگاه فکری – ایدئولوژیک خود هضم کند و توضیح دهد. میکوشد مثل هر تئوریسین و متفکری به حضور نسل جدید در مبارزه برای رهایی زن، لقب و برچسب و نام و هویتی بدهد که خود میخواهد آن پدیده پیدا کند.
نکته دیگر اینکه از مقاله خانم احمدی اینطور پیداست که گرایشات و تمایلات متفاوتی در کمپین یک میلیون امضاء وجود دارد. احساس من این هست که راست تر و محافظه کارتر از خانم احمدی هم آنجا هست. همانطور که چپ تر و رادیکال تر از ایشان در آنجا حضور دارد که همان نسل جوان و احتمالا بدنه اصلی آن باشد. به نظر میرسد (ممکن است من اشتباه کنم، اما از خلال اظهار نظرهای دیپلماتیک و گاه دوپهلوی ایشان میشود فهمید) که نوشین احمدی پرچم دار وحدت کلمه بین همه این گرایشات است و میکوشد یکجوری به قول خودشان این "سه نسل"ی را که در کمپین هستند کنار هم نگه دارد. این البته به خودی خود تلاش بدی نیست. اتحاد خوب است ولی سوال این است که تحت کدام پرچم؟ حول چه خط و شعاری؟ چه تغییری میخواهد بوجود بیاورد و در کدام شرایط اجتماعی؟ آیا این کمپین یک حرکت رفرمیستی و اصلاح طلبانه نیست که اتفاقا بر حرکت رادیکال و انقلابی در جنبش زنان مهار میزند؟ آیا در نقش ترمز ظاهر نشده است؟ و اگر اینطور است همین گرایش رادیکال باید چطور با آن برخورد کند؟ این نکاتی است که من میخواهم با اجازه خانم احمدی و دوستان دیگر وارد بحث شوم. ولی مجرای ورود به بحث را با نگاهی به همین مقاله خانم احمدی و ابتدا صغرا و کبرا چیدن های متدولوژیک و تاریخی ایشان شروع میکنم. چرا که فکر میکنم این قلنبه سلنبه گویی ها دارد مطرح میشود تا موضوعی ساده و زمینی این وسط گم و گور شود. و در آخر هم سعی میکنم ارزیابی و نظر خود را در مورد کمپین یک میلیون امضاء و مضمون و محتوای سیاسی و واقعی آن بگویم

معضل نگاه ایدئولوژیک
گفتیم که ظاهرا خانم احمدی میکوشد از نگاه قالبی و از پیش تعیین شده به واقعیت خود داری کند. میخواهد نگاه ایدئولوژیک نداشته باشد. و لااقل این خاصیت را در بین نسل پنجمی ها بسیار دوست دارد و تقدیر میکند. اما از همان اول دارد به این نسل می آموزد که نگاه ایدئولوژیک به خود داشته باشد! و آن تعریف و تمجیدها صادقانه نیست
ایشان فعالین جنبش زنان در ایران را به "پنج نسل از فمینیست ها" تقسیم میکند. نسل اول دوره مشروطیت، نسل دوم دوره تثبیت رضا شاه تا تحولات 20 - 32، نسل سوم دوره محمدرضا شاه تا انقلاب 57، نسل چهارم دوره انقلاب و بویژه بعد از جنگ (!!؟)، و نسل پنجم که همین "فمینیسم موقعیتی" یا "فیمینسم عامه مسلمان" باشد
خانم احمدی بخوبی آگاه است که خیلی از این فعالین (در هر پنج نسل) اصولا خود را فمینیست نمی دانستند و خیلی هنوز نمی دانند! نمی دانم از فعالین جنبش زنان در بین نسل 3 و 4 و 5 که خوشبختانه خیلی هاشان در قید حیات و فعال هم هستند، چه تعدادشان خود را فمینیست می شناسند. حال بگذریم که تازه در بین آنها که خودشان را فمینیست می نامند شاخه های متعدد (اسلامی، لائیک، لیبرال، رادیکال، سوسیال، کمونیست) فمینیست وجود دارد! میخواهم بگویم خانم احمدی دنیا را با یک فرض ایدئولوژیک که آنرا آنقدر مسلم میداند که حتی نیازی هم به توضیح آن نمی بیند شروع میکند: پنج نسل از فمینیست ها
من صاف و ساده این فرض را قبول ندارم و بر خلاف خانم احمدی این دکان حقیر (ببخشید) "من ایدئولوژیک نیستم" را هم باز نمی کنم. فکر کنم معلوم باشد میکوشم به دنیا آنطور نگاه کنم که مارکس اول بار بدقت توضیح اش داد. گفتم دکان، چون به نظر من هرکسی دارد مطابق یک سیستم فکری و تئوریک معین، حال کمتر یا بیشتر متعین و تعریف شده، به دنیا نگاه میکند. حتی اگر آنرا خود انکار کند! در جامعه همواره جنبش ها و منفعت های معین وجود دارد و این جنبش ها و منافع متفاوت و در نتیجه جهانبینی و دستگاه های فکری خاص خود را هم بوجود می آورند. مساله این است که کدام نگاه به واقعیت و به حقیقت وفادار است و آنرا بدرستی توضیح و تغییر میدهد. کدام منفعت اجتماعی دارد منفعت واقعی انسانها را در آن مقطع نمایندگی میکند. اگر منظور این باشد که در نگاه ایدئولوژیک به دنیا کسی دارد دگم و "اصول" و مفاهیم لایتغییر و منجمد از پیشی خود را به واقعیت زنده جلوی رویمان الصاق میکند، خوب به نظر منهم کار بدی میکند و با "من ایدئولوژیک نیستم" موافقم. باید واقعیت زنده را دید و آنرا قربانی اصول و مقولات از پیشی نکرد. ولی اگر قرار باشد یک ایدئولوژی دیگر و یک رشته دگم ها و تعریف های از پیشی غلط را تحت عنوان "نگاه غیر ایدئولوژیک" به خورد "عامه مسلمان" بدهیم، یعنی همان کاری که نوشین احمدی ضمن منع آن انجام میدهد، آنوقت من میگویم این یک دکان حقیر است. حقیر است و راستش ورشکسته! اخیرا یکبار دیگر پست مدرنیست ها سعی کردند رونقی به آن بدهند که نتوانستند و میرود که دوباره تخته شود

تعبیر "فمینستی" تاریخ
همین نگاه ایدئولوژیک خانم احمدی به تاریخ (یعنی تراشیدن پنج نسل از فمینیست ها و الصاق آن به تاریخ واقعی) اصلا راهگشا نیست، بلکه آنرا بسیار ساده و خطی میکند و دقیقا در خدمت توضیح واقعیت امروز از زاویه یک منفعت خاص اجتماعی است که خانم احمدی دانسته و یا ندانسته دارد نمایندگی میکند. البته ایشان اینجا توضیح مفصلی برای این پنج نسل نسل فمینیست نداده و منهم نمی خواهم مفصل وارد بحث شوم. فقط همینقدر بگویم که در ایران هم مثل هرجای دیگر جنبش رهایی زن اصولا با ظهور اولین عناصر جامعه نوین مدنی، یا همان بورژوایی، خود را نشان میدهد. انقلاب مشروطه یک انقلاب بورژوایی است و طبعا با خود خیلی عناصر رهائیبخش بورژوایی و اروپایی و غربی را در جدال با سیستم فئودالی عشیرتی و شرقی حاکم به همراه می آورد. جنبش رهایی زن در ایران هم مثل همه جای جهان از همان ابتدا کشاکش قطب های اصلی جامعه مدنی و بورژوایی جدید، یعنی جدال سرمایه دار و کارگر را در خود دارد. طبعا کارگر و سرمایه دار در جامعه از طریق جنبش های اجتماعی و سنت های سیاسی معین و احزاب این جنبش ها و سنت ها رو دروی همدیگر می ایستند. لذا در تمام این تقسیم بندی های خانم احمدی، در واقعیت امر، جنبش رهایی زن در ایران تحت تاثیر همین جدال هاست و خواست و مطالبات اصلی خود (رهایی زن از تبعیضات و قید و بندهای عتیق و جدید) را با شرکت در همین جدال اجتماعی و از طریق سنت ها و جنبش های اصلی جامعه بیان میدارد
در دوره اول (مقطع انقلاب مشروطه) جنش رهایی زن در ایران اساسا تحت تاثیر و در واقع وجهی از مدرنیسم بورژوایی نوپا است و بدرجه ای هم تحت تاثیر سوسیال دمکراسی روس و انعکاس آن در برخی بخش های ایران (مثل آذربایجان و گیلان) قرار دارد. در دوره دوم جنبش رهایی زن اساسا از کانال دوجنبش اجتماعی در حال شکل گیری بورژوازی ایران یکی ناسیونالیسم پروغرب (رضا شاه) که خیلی از شعارهای مدرنیستی دوره قبل را اخذ کرد و دیگری اپوزیسیون سنتی ضد استبدادی (جریاناتی که سرانجام نمایندگان اصلی اش جبهه ملی و حزب توده شدند) قرار دارد. در دوره سوم جنبش ناسیونالیسم پروغرب در قدرت، دست به اصلاحات ارضی و برخی رفرم ها میزند و اپوزیسیون سنتی اش (جنبش ملی اسلامی) ضد مدرنیست و شرقگرا میشود و حتی بعضا از موضعی ارتجاعی علیه رفرم های شاه می ایستد. این دوره مبارزه برای رهایی زن به نظر میرسد پرچمداران جدی در جامعه ندارد و تک و توک صدای اعتراض رادیکال اینجا و آنجا شنیده میشود. (البته از نوشته خانم احمدی اینطور میتوان برداشت کرد که مثلا زنانی که به چریکهای فدایی می پیوستند فمینیستهای ایندوره بودند!!) به نظر من در دوره سوم و دوم گرایش سوسیالیستی و کارگری ضعیف است و خود را اساسا از طریق جناح چپ جنبش ملی اسلامی نشان میدهد. در هر حال انسانهای واقعی که بعنوان نسل های مختلف فمینیست ازشان یاد می شود در سیاست واقعی جامعه بیشتر بعنوان مدافع جریانات سیاسی واقعی (حزب توده، مصدقی، چریک، مجاهد، طرفدار شاه و غیره) ظاهر شدند و به همین عنوان هم تعریف روشنتری از آنها میتوان به دست داد. افق اینها برای جنبش رهایی زن هم تا آنجایی بود و هست که جریانات اجتماعی مربوطه مطرح میکند.
اما نکته بسیار مهمتر دوره چهارم است که اتفاقات بسیار مهمی رخ میدهد و تاریخ امروز ایران، بویژه جنبش رهایی زن، مستقیما متاثر از آنست. انقلاب 57، و عروج جنبش طبقه کارگر برای رهایی بطور مستقیم و با ابعادی بی سابقه نکته محوری این دوره است. شاه سرنگون میشود و جنبش ناسیونالیسم پروغرب قدرت را از دست میدهد. اما سنت دیگر بورژوازی، جنبش ملی اسلامی (از نهضت آزادی و جبهه ملی و مجاهدین خلق گرفته، تا حزب توده و جریانات چپ سنتی 57) مستقیم و غیر مستقیم زیر علم خمینی میروند و او قدرت را میگیرد. انقلاب 57 عرصه مبارزه سیاسی و اجتماعی را بطور بی سابقه ای باز میکند که بر همه ابعاد اجتماع تاثیرات شگرف میگذارد. از یکطرف بین شاخه ها و گرایشات در قدرت و خارج از قدرت جنبش ملی اسلامی جدالهای وسیعی در میگیرد و از طرف دیگر به عروج هرچه وسیعتر و آگاهانه تر کارگر و کمونیسم کارگری منجر میشود. جنبش رهایی زن در این زمان دوره ای جدید را در حیات خود آغاز میکند. برای مثال یکی از جنبش های اجتماعی قوی است که از همان اول به جمهوری اسلامی نه میگوید. اما این جنبش (زنان) در سطح سیاست بدرستی نمایندگی نمی شود. جنبش ملی اسلامی که قدرت را گرفته است تا بیخ دندان شرقی و واپسگرا و ضد مدرن و ضد زن است. حتی چپ ترین جناح های این جنبش به حرکت زنان و مقاومتشان در برابر جمهوری اسلامی بی اعتنا است و برای مثال با تکفیر تظاهرات ضد حجاب بعنوان "اعتراض زنان بالای شهر" عملا با چماق "یا روسری یا توسری" جمهوری اسلامی همراهی میکند. عجیب نیست اگر جمهوری اسلامی یک رکن حمله به انقلاب 57 و تثبیت حاکمیت خود را (در کنار شعار استقلال و مرگ بر آمریکا) تعرض به زنان و بی سابقه ترین سرکوب علیه زنان قرار میدهد. در هر حال جنبش ملی اسلامی در کلیت خود کاملا ضد رهایی زن ظاهر میشود. اما این حرکت نوین جنبش رهایی زن را در عین حال جنبش ناسیونالیسم پروغرب نیز نمایندگی نمی کند، چرا که جنبش زنان خواهان بازگشت اوضاع سابق نیست. برعکس، انقلابی است و میخواهد فراتر از وضع موجود برود. تنها جریانی که خواستها و مطالبات رادیکال و آزادیخواهانه و برابری طلبانه زنان را نمایندگی میکند چپ نوین و رادیکال و کارگری است که تازه دارد از دل انقلاب 57 و با نقد توهمات حاکم سر برمی آورد. در واقع جنبش رهایی زنان خود جزو مهم و تعیین کننده ای از عروج همین چپ جامعه بود (مثلا تظاهرات 8 مارس سال 58 را در نظر بگیرید) که هنوز به اندازه کافی تعیین حزبی و سیاسی نیافته بود. بعدها با شکل گیری جریانی که به حزب کمونیست کارگری منجر شد، رادیکال ترین و قاطعانه ترین شعارهای مربوط به رهایی زن در طول تاریخ ایران در همین دوره و توسط کمونیسم کارگری مطرح میشود. در طول دو دهه و نیم گذشته، پرچم آزادی زن، برابری بی قید و شرط و همه جانبه زن و مرد، لغو آپارتاید جنسی، نقد و افشای مذهب و خواست الغای حکومت مذهبی و همه مطالبات رادیکال مربوط به زنان در دست همین جنبش بوده است. خانم احمدی در مورد این دوره و همه این تحولات مهم ساکت است. البته ایشان قول داده که بعدا در این مورد این پنج نسل بیشتر صحبت کند. اما نمی شود بهمان اندازه راجع به صد سال پیش که دیگر تاثیر واقعی در جامعه ندارد حرف بزنیم که در مورد تحولاتی بسیار مهم که همین امروز چهره جامعه را شکل میدهد صحبت کنیم. این ها بهیچ وجه یک اندازه وزن و اهمیت ندارند. در واقع آن دوره بندی ها و تبدیل کردن زنان به یک صنف و بعد تراشیدن "پنج نسل از فمینیستها" و ساده و مبتذل کردن تاریخ همه در خدمت این است که همین تحولات را درز بگیرند و این تصویر بسیار غیر واقعی و ساده انگارانه را بدهند که بعله پنج نسل فمینیست داشتیم و حالا شما نسل پنجم هستید

کشف نسل جدید
سوال این است که اگر به جای نگاه قالبی و ساده انگارانه و صنفی – فمینیستی نوع نوشین احمدی بخواهیم یک نگاه تاریخی و واقعی به جنبش رهایی زن داشته باشیم، خود خانم نوشین احمدی در کجای این تصویر قرار میگیرد؟ بعبارت دیگر اگر نقاب فمینیستی و عاریه ای خانم نوشین احمدی را از چهره ایشان برداریم چه می بینیم؟ (اینجا تصریح کنم که من از گذشته و سابقه نوشین احمدی درست مطلع نیستم و منبع اصلی قضاوت من همین مقاله اخیرشان و نگاه شان به جنبش زنان در ایران در همین نوشته است
به نظر من خانم احمدی جایی در بین طیف های رادیکال تر جنبش ملی اسلامی برای خود دست و پا کرده است. جنبش ملی اسلامی آخرین باری که به مثابه یک جنبش متحد و پرقدرت ظاهر شد حول پرچم دوم خرداد و خاتمی بود. نوشین احمدی با دوم خرداد و طیف های در قدرت جنبش ملی اسلامی فاصله دارد اما نهایتا همان آرمانها و چارچوبه ملی اسلامی را دنبال میکند. هم جنبشی های خیلی دست راستی خانم احمدی بقول خودشان "فمینیست های اسلامی" یا بعبارت دیگر خانم های چارقد چاقچوری دوم خرداد و اصلاح طلب اند (نظیر جمیله کدیور و...) . طیف میانه هم جنبشی های نوشین احمدی کسانی مثل شیرین عبادی اند که کوشید نمونه "زن مسلمان چارقد بسر اما سکولار و حقوق بشری" را به دنیا عرضه کند و نمونه مونث و اپوزیسیونی خاتمی را تقدیم ملت غیور ایران و مستمعین بی بی سی و سی ان ان کند و به جایی نرسید. نوشین احمدی از اینها رادیکال تر و سکولاتر و لائیک تر است، احتمالا هیچوقت مثل باقی مجیز خاتمی را نگفته (من خبر ندارم لااقل) ولی در همان چهارچوب و افق اجتماعی و سیاسی قرار دارد. چرا اینرا میگویم؟ اولا از نگاهی که به جنبش رهایی زن در ایران دارد و بالاتر اشاره کردم و روی چپ و رادیکالیسم یکجا قلم میگیرد، ثانیا و مهمتر از نگاهی که به نسل جوان فعالین زن دارد
تصویری که نوشین احمدی از نسل جوان فعالین جنبش زنان میدهد، علیرغم همه قربان صدقه رفتن ها، گویی برای ارائه در محضر آیت الله رفسنجانی و آیت الله صانعی و آیت الله منتظری و آیت الله خاتمی آماده شده است. یکبار دیگر به مقاله ایشان رجوع کنید. دارد به زبان بی زبانی میگوید که نسل جدید فمینست ها بچه مسلمانهایی هستند که میتوانند با اسلام کنار بیایند، مشکل شان اسلام نیست، بلکه مشکل شان اسلام در قدرت است. دارد میگوید اینها نمی خواهند زیر اسلام و ارزش های پدر مادرهایشان بزنند، فقط از بعضی چیزها ناراضی اند (که خود نوشین احمدی هم ناراضی است) و خلاصه اصلاحی در وضع موجود میخواهند. از زبان آنها میگوید که این نسل میتواند با تمام گرایشات فمینیستی چه اسلامی و چه لائیک، (بخوانید تمام گرایشات جنبش ملی – اسلامی، چه دینی و چه غیر دینی) کنار بیاید و مشکلی ندارد. اینجا در واقع خانم احمدی دارد خودش را تعریف میکند و میخواهد تصویر مطلوب و ایده آلیزه شده از آرمانهای خود را به نسل جوان الصاق کند
البته نوشین احمدی گویا متوجه شده است که دیگر نمی شود دنیا را با فمینیسم اسلامی و فمینیسم لائیک و غیره توضیح داد و سعی میکند "نگاه غیر ایدئولوژیک" به موضوع داشته باشد. اما این دوباره دست بردن به ویترین همان دکان ورشکسته "من ایدئولوژیک نیستم" است. این تعریف از نسل پنجم را بخوانید تا ببینید که چگونه یک دوم خردادی رادیکال و غیر حکومتی از آن بیرون میزند
«اين نسل جديد از فمينيسم (البته لزوما نمي‎توان آن را فقط با معيار هرم سني تقسيم‎بندي كرد هرچند بدنه‎ي اصلي آن را جوانان زير 30 سال تشكيل مي‎دهند) را شايد بتوان ”فمينيسم عامه‎ي مسلمان“ ناميد كه با ”اسلام ايدئولوژيك“ در ماهيت، و با ”اسلام داراي قدرت“ در روش و خواسته‎ها، متفاوت است. هم‎چنين به اين معنا غيراسلامي نيست كه براي اسلام و مسلماني تعيين و تكليف كند. به‎هرحال اين فمينيسم متفاوت از فمينيسمي است كه با ايدئولوژي اسلام‎ هويت مي‎گرفت يا از آن ارتزاق مي‎‎كرد و از قدرت دولتي آن، مشروعيت مي‎گرفت، يعني اين فمينيسم با ايدئولوژي و مذهب هويت نمي‎يابد و از آن ارتزاق نمي‎كند و البته به اسلام هم واكنش ندارد چون مشكلات‎اش را به آن ارتباط نمي‎دهد و به آن به‎چشم دشمن نگاه نمي‎كند، بلكه به زبان ساده: با آن زندگي مي‎كند و بخشي از زندگي روزمره‎اش است. زيرا چه بخواهد و نخواهد در زندگي روزمره‎اش وجود دارد. در نتيجه مي‎تواند آن را مانند بقيه‎ي چيزهايي كه در زندگي روزمره‎اش وجود دارد به سهولت با شرايط‎ زيست خود، منطبق و تغيير ‎دهد (و براي اين‎كار نياز به مشروعيت از بالا ندارد)، بدون اين‎كه آن را طرد كند يا دلهره‎اي از ”بي‎هويتي“ يا ”طردشدگي“ يا ترس و دغدغه‎ي ”قطع وابستگي” از ايدئولوژي خود (چه ايدئولوژي ”چپ“ يا ايدئولوژي ”اسلام“ يا هر چيز ديگر) باشد
نوشین احمدی میکوشد بگوید: نسل جدید 1) از لحاظ ایدئولوژیک اسلامی نیست. 2) در عین حال با اسلام و مسلمانی کنار می آید و نمی خواهد برای آن تکلیف تعیین کند. 3) به اسلام واکنش نشان نمی دهد چون مشکلاتش را به اسلام ربط نمی دهد و به آن به چشم دشمن نگاه نمی کند. 4) خلاصه آنکه اسلام را طرد نمی کند، با آن زندگی میکند و آنرا تغییر میدهد و برای این کار هم نیازی به مشروعیت از بالا ندارد
آیا این جز تعریفی برای یک دوم خرداد خارج از حکومت چیزی دیگری هست؟ آیا جز همان نغمه کهنه و شکست خورده اصلاحات حالا کمی رادیکالتر و از پایین تر چیز متفاوتی عرضه میکند؟ آیا این توصیفات را رفسنجانی و خاتمی به زبان آخوندی خود قبلا نگفته اند و سعی نکرده اند در دوره انتخابات دختران نیمه محجبه را بعنوان نماینده همین نسل جدید و بعنوان بچه مسلمانهای امروزی کنار دست خود در برنامه تلویزیونی بنشانند تا رای شان را جمع کنند؟ آیا واقعا این تصویر واقعی و "غیر ایدئولوژیک" از نسل جوان معترض به ستم به زنان در ایران و مثلا آنها که تظاهرات میدان هفت تیر و یا هشت مارس پارسال را ساختند است؟

دوم خرداد زنانه؟
به این سوال آخر بعد میرسیم، اما فکر میکنم خیلی روشن است که ما اینجا با یک دوم خرداد دیرهنگام، دوم خرداد بعد از شکست دوم خرداد، ولی از پایین، "غیر ایدئولوژیک" و تحت عنوان جنبش زنان و فمینیسم روبرو هستیم. ظاهرا ما نه فقط در ایران با انقلابی زنانه روبرو هستیم بلکه گویا دوم خرداد زنانه هم داریم. نه فقط دوم خرداد زنانه داریم که حتی کارت استفاده شده و سوخته ای است. خود دوم خرداد آنقدر آخوندی و مذکر بود که بیچاره ها هرگز نتوانستند نمونه قابل قبول زن دوم خردادی در خود حکومت پیدا کنند. هر وقت مردم فلان نماینده زن دوم خردادی را دیدند که به زور چشم هایش از میان چادر و روبنده سیاهش پیداست، حالشان بهم خورد. پرچمدار این دوم خرداد زنانه ناگزیر می بایست خارج از حکومت باشد که لااقل دیگر در کیسه سیاه حجاب اسلامی ظاهر نشود و بگوید اسلام با حقوق زن منافات ندارد!! اقلا یک روسری رنگی سرش بگذارد و گره اش را محکم بزند و یک کمی کمتر اسلام و خدا و پیر پیغمبر کند و این هم خانم شیرین عبادی بود. (حالا ایشان چقدر توده ای، چقدر مسلمان، چقدر ایدوئولوژیک، چقدر فمینیست هست، چقدر نیست، چه اهمیتی دارد؟!) پرچم اسلام با حقوق بشر، و لاجرم اسلام با حقوق زن منافات ندارد قبلا توسط ایشان بلند شده بود. (یعنی همان پرچمی که خانم احمدی میکوشد با لطایف الحیل و کلی فلسفه بافی و ایدئولوژیک غیر ایدئولوژیک بازی به دست نسل جوان فعالین جنبش زنان بدهد!) کلی پول خرج ایشان کردند و جایزه نوبل برایش جور کردند و کلی خرج چرخاندن ایشان به دور و دنیا و مصاحبه پشت مصاحبه شد که همین دوم خرداد زنانه خارج از حکومتی، همین که زنان مسلمانی در ایران پیدا میشوند که با اسلام دشمنی ندارند و با آن میسازند و صرفا خواهان اصلاحاتی در وضعیت موجود هستند را به مردم بفروشد. اما عمر ایشان به چند ماه هم نرسید
ظاهرا خانم نوشین احمدی فهمیده که مشکل خانم عبادی چه بود! و اینرا هم تظاهرات 7 تیر و بعد کمپین یک میلیون امضاء به او یاد داده است! آها مشکل خانم عبادی و امثالهم این بود که وابسته به قدرت رسانه ای خارج بوده و از پاییین نبوده است! که آها میشود همین دوم خرداد زنانه را اینبار تحت نام "فمینیسم موقعیتی" و "فمینیسم عامه مسلمان" و از پایین و به نیروی توده ای به میدان آورد. خیال خام! اینهم کارت سوخته ای است
دوم خرداد از پایین قبلا توسط تئوریسین های اصلی دوم خرداد نظیر حجاریان ها آزموده شد و به شکست انجامید. دوم خرداد، یعنی اصلاح در وضع موجود (جمهوری اسلامی)، نمی تواند از پایین باشد. به این دلیل ساده که وقتی مردم به خیابان بیایند همانجایی که دوم خردادی ها و در این مورد نوشین احمدی در ذهن خود ساخته متوقف نمی شوند. وقتی در ایران جایی صد نفر از مردم جمع شوند فورا شعارها علیه حکومت مذهبی، علیه دخالت مذهب در زندگی و علیه حکومت اسلامی بلند میشود. آن دوم خردادی که شکست خورد فقط شکست آخوند خاتمی و بچه های خوب سپاه و محفل کیان نبود. کل ایده دوم خرداد و از جمله جنبش اصلاح طلبانه از پایین نیز شکست خورد. اوضاع احوال ایران و بویژه جنبش زنان بسیار رادیکالتر و انقلابی تر از این حرفهاست که بتوان دوم خرداد از پایین داشته باشیم. خانم احمدی با این تعریف و تمجیدش از نسل جوان و با این صغرا کبرا چیدن های مثلا تئوریک و شبه پست مدرنیستی نمی تواند واقعیت زنده داخل خیابان و دانشگاه و سینما و کوچه و خانواده و اعتراض به شدت رادیکال و بنیان براندازی که علیه ستم کشی زن هست را با "فمینیسم موقعیتی" و "فمینیسم عامه مسلمان" مهار بزند

نسل جدید و مسائل واقعی
به نظر من هم کمپین یک میلیون امضاء جنبه های جالبی دارد و به نظر میرسد نکته محوری حضور فعالتر نسل جوان و معترض به اوضاع در این حرکت است. اما به اعتقاد من قالب رفرمیستی و دوم خردادی و اسلام پناهی که کمپین برای خود تعریف کرده است و از جمله در نوشته نوشین احمدی بوضوح فرموله شده است زیر فشار همین نسل خرد میشود. این نسلی است که بر خلاف نسل گذشته که یکبار از جمهوری اسلامی شکست خورد، از وقتی چشم باز کرده مجبور بوده است علیه اسلام و حجاب و آپارتاید و تحقیر و ستم جنسی مبارزه کند و میخواهد پیروز شود. این نسلی است که وقتی چشم باز کرده جهانی عظیم و بسیار وابسته و تنیده به هم دیده است. این نسل افقش را از انقلاب مشروطه و تاریخ گذشته نمی گیرد، دنیای امروز را می بیند و میخواهد جامعه ایران مثل سوئیس و آمریکا و بهتر از آن باشد. این نسل با هیچ معیاری اسلامی نیست و با اسلام و فرهنگ شرقی و عقب مانده حاکم بر ایران سازش نخواهد کرد. طبعا همیشه کسانی خواهند بود که نغمه سازش با اسلام و مذهب را ساز میکنند اما اگر داریم راجع به یک نسل صحبت میکنیم، این خاصیت این نسل نیست. این نسل همین الان در خیابانها، در اینترنت، در دبیرستان و دانشگاه و اتوبوس و در خانواده دارد علیه اسلام و حکومت اسلامی، علیه قید و بندهای موجود و برای خلاصی فرهنگی خود شورش میکند. کمپین یک میلیون امضاء و لباس سازش آشکار و پنهان با اسلام و حکومت اسلامی بر تن این نسل تنگ و ترش است. سوال این است که این نسل را چه کسی و چه جنبشی و چه حزبی در سیاست چه به معنی اعم اش و چه حتی در چهارچوب مطالبات و خواسته ها و شعارهای جنبش زنان نمایندگی کرده است و میکند؟
جواب این سوال فکر کنم برای هرکس که عینک ایدئولوژیک به چشم نزده باشد و دنیای واقعی را نگاه کند روشن است. لازم نیست به مرور تاریخ 25 سال گذشته پرداخت تا اینرا نشان داد که کمونیسم کارگری و مشخصا حزب کمونیست کارگری است که قاطع و سازش ناپذیر پرچم رهایی زن و برابری زن و مرد را بدست گرفته و بدون تعلل خط سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی (این بزرگترین دشمن زنان) را پیش برده و اکنون رادیکالیسم دختران و پسرانی را که دارند هر روز با اسلام و حکومت اسلامی در خیابان و مدرسه و خانه میجنگند را نمایندگی میکند. میتوان به عالم خیال پناه برد و تصور کرد زنان یک صنف اند و کلید دار این صنف های فمینیست های دوم خردادی (گیرم نوع رادیکال و از پایین آن) هستند. اما تحولات دنیای واقعی جور دیگری سیر میکند. نه جنبش زنان و نه هیچ جنبش دیگری نمی تواند از مسائل اساسی جامعه خود را مجزا کند. اساسی ترین مساله جامعه ایران امروز این است: با جمهوری اسلامی و با این حکومت کثیف و ضدزن اسلامی چه کنیم. پاسخ خانم نوشین احمدی به صراحت اینست: "فمینیسم عامه مسلمان" یعنی با آن بسازیم و انشاء الله در 200 سال آینده ذره ذره اصلاحش کنیم و از پایین علیه اش جنبش راه بیندازیم. این خط به نظر من در خوشبیانه ترین حالت هپروتی است و در عالم واقع جز همان دوم خرداد دیر هنگام فمینیستی و محکوم به شکست چیز دیگری نیست

کمپین یک میلیون امضاء
البته مقاله خانم نوشین احمدی نکات و جزئیات دیگری هم دارد که میشود مفصل راجع به آن حرف زد. ولی متاسفانه وقت نیست و فقط فرصت هست که چند کلمه در باره کمپین یک میلیون امضاء گفت. به نظر منهم کمپین یک میلیون امضاء بدرجاتی محصول تلاش همان نسل جدید و رادیکال فعالین زنان است. تا آنجا که میشود این کمپین را رادیکال کرد و تا آنجا که زمینه هست آنرا پشت شعارهای رادیکال و چپ و سازش ناپذیر با اسلام و جمهوری اسلامی آورد، باید از آن حمایت کرد. بعبارت دیگر آن نیرویی که بدنه کمپین را می سازد باید عملا و در خط و سیاست هم رهبری آنرا بدست بگیرد. ولی این بسادگی بدست نمی آید. اکنون به نظر میرسد خط مسلط و سکان دست امثال نوشین احمدی و چه بسی راست تر از ایشان است. بدست گرفتن رهبری توسط خط رادیکال و کمونیستی فقط میتواند ثمره قطبی کردن فضا و نشان دادن پوسیدگی و ارتجاع جریانات دوم خردادی و ملی اسلامی (خصوصا راست های آنها) باشد. من زیاد با فضای درونی این کمپین آشنا نیستم و نمی دانم حقیقتا چقدر زمینه کار و فعالیت برای خط رادیکال و سازش ناپذیر با جمهوری اسلامی مهیا است. اگر این فضا مهیا نباشد بقول خانم احمدی باید از حق جدایی استفاده کرد. در هر حال آنچه روشن است این است که باید از بیرون خط دوم خردادی و گرایشاتی نظیر همین نوشته خانم نوشین احمدی را نقد کرد و نشان داد که رهبران و سخنگویان و خط کمپین چگونه با آخوند و جمهوری اسلامی و اسلام نهایتا کنار می آیند، حداکثر خواهان اصلاح وضع موجود اند و برایتان هزار جور آیه های ایدئولوژیک می آورند تا همین حقیقت ساده را بپیچانند و پنهان کنند
اما مهمتر باید آن جنبش عظیم و اجتماعی زنان علیه جمهوری اسلامی و علیه وضع موجود را در ابعاد اجتماعی و حول شعارها و مطالبات رادیکال سازمان داد. بعنوان یک مثال مشخص: ما چند شماره است که بر اهمیت سازمان دادن و ارتقاء دادن جنبش عملی لغو حجاب تاکید میگذاریم. اکنون زمان آن فرا رسیده است که مردم ایران و بویژه نسل جوان (و نه فقط زنان و دختران) حجاب را بطور عملی لغو کنند. لغو حجاب در واقع لغو عملی و دوفاکتو همه قوانین زن ستیز و حتی کل قانون اساسی جمهوری اسلامی است. لغو حجاب عملا زیر پای آپارتاید جنسی حاکم میزند و توازن قوا را به شدت به زیان جمهوری اسلامی و به نفع مردم و از جمله جنبش زنان تغییر میدهد. ما باید بدون فوت وقت و با تمام قوا این جنبش ا که حی و حاضر است و هر روز جریان دارد را سازمان دهیم. پیشنهادم به کمپین یک میلیون امضاء هم این است که اگر واقعا در لغو قوانین زن ستیز جمهوری اسلامی جدی است به جنبش لغو عملی حجاب بپیوندد

No comments: