Sunday, June 22, 2008

پا روی دم شیر گذاشتن

ياشار سهندي

"امارات چالغوز" توانست تیم فوتبال ایران را متوقف سازد. البته دلیل دارد. این روزها سر خدا شلوغ است و درگیر مسایل "روز ارتحال" است. این است که یادش رفته بود بیایید دم دروازه امارات بایستد و با امداد غیبی خودش یک کاری کند که تیم ایران صاحب یک گل ناقابل شود،از خدائیش کم که نمیشد تا آقای علی دایی این "افتخار فوتبال ایران" آخر بازی باد تو غبغب بیندازد که: بله، "خدا کمک کرد این بازی را بردیم." ظاهرا "لابی من با خدا"ي ایشان ایندفعه جواب نداد و هر چه هم اول بازی صلوات فرستاد و دور خودش فوت کرد در ذات اقدس اثر نکرد. در تاریخ فوتبال یک نمونه برجسته از امداد غیبی خداوند کریم ثبت شده است. و آن همان گل معروف مارادونا به انگلیس است در جام جهانی ۸۶، که انتقام شکست آرژانتین در جنگ بر سر "جزایر فاکلند" را گرفت. اما ظاهرا اینبار"لابی با خدا" از طرف "عربهای ملخ خور" موثر تر بود. هر چه باشد دوبی رونق بیشتری دارد و خداوند هم تعطیلاتش را در آنجا میگذارند و خودش بزودی هم یک Real Estate" " و هم یک شبکه ماهواره ای راه خواهد انداخت و مراسمات فسق و فجور را به نمایش خواهد گذاشت. مگر خداوند سبحان چی کمتر از بنده گانش دارد؟
"خانمها و آقایان"، شهرام همایون را همه میشناسید. خودش معتقده "دم شیر "است و تا دنیا دنیا بوده گفتند نباید با دم شیر بازی کرد. یک شبی در ۱۵ و۱۰ روز پیش قاطی کرده بودند. و خطاب به مجاهدین میگفتند: "این شیر را میبیند (اشاره به مجسمه کله شیر نری که به روی میز قرار داشت) اینهم (اشاره به خودش) دمش است، با من درنیفتید! به من میگن شهرام همایون." ظاهرا جوری که از آن برنامه برمی آمد مجاهدین شدیدا در کار ایشان خلل وارد کرده بودند و ایشان را تهدید به مرگ کرده بودند. راست و دروغ قضیه با خود ایشان. اما عکس العمل های ایشان خیلی با نزاکت بود و نمونه کاملی از هنری بود که ایشان معتقدند نزد ایرانیان است و بس. یکبار فرمودند:" خشتکتو درمیارم!" یکبار هم گفتند: "ارواح شکمت، برو بابا" و در جواب یک تهدید تلفنی بیان داشتند: "وای وای وای! ترسیدم! مامان بگیر منو!" برای ایشان که مسائل ناموسی و ناموس مردم و ایران از نان شب هم واجبتر است مدام یادآور میشدند: "آقا شما بگید. خانم (اشاره به خانم عضدانلو) تا دیشب زن ابریشمچی بوده فردایش در کنار مسعود رجوی این يعنی چی؟" و با افتخار سینه جلو دادند و اشاره کردند که :"من گفتم با من در نیفتید! حیثیت برایتان نمیگذارم!!"
"حالا"، بنده هم قصد ندارم با دم شیر بازی کنم. مگر عقلم را از دست داده ام. اما شیر داریم تاشیر! من نمیخواهم وارد دسته بندی شیرها شوم که خودش داستان مفصلی است. (اما در پرده میگویم خانمها و آقایان، بروید تحقیق کنید آن داستان شیر نگون بخت باغ وحش مشهد و الاغ شجاع در حدودا ۴۰ سال پیش چی بوده!) بهر حال، جسارت میکنیم و پا روی دم شیر میگذاریم! همینکه نام شهرام همایون را ما به زبان میاوریم خودش آخر جسارت است و بدین خاطر هم که شده باید به ما یک مدال شجاعت یا چیزی در همین زمینه ها بدهند. آقای شهرام همایون یک دردی دارند که باعث شده که از خورد و خوراک و "آسایش زن و بچه شان" بزنند و حتی به ادعای خودشان که در عرض ۲۴ ساعت میتوانند در همین دوبی مرکز "امارات چالغوز" پول پارو کنند که نمیکنند. آن درد، "درد وطن" است که باعث شده ایشان قید همه چیز را بزنند و کافی است یک نفر یک نگاه بد به "ایران بانو" بیندازد تا ایشان در جا خشتک طرف را دربیاره.
چشمتان روز بد نبیند، شب قبل از بازی ایران و امارات ایشان در برنامه زنده شان دوباره (با تلفن یکی از بییندگان) چنان عصبانی شدند و مشت بر میز کوبیدند که همان شیر نر، که دهانش به نشان درندگی رو به سوی بینندگان محترم باز است هم خودش را خیس کرد. ظاهرایکی از شبکه های از جنس خودشان به ایشان توهین کرده بود.( راستش آنقدر ایشان قاطی کردند که ما درست و حسابی نفهمیدیم قضیه چی بود. در لا به لای حرفهایشان اسم مانوک خدابخشیان را شنیدیم.) در آن برنامه ایشان شعار میدادند که، فردایش برویم استادیوم یا بعد از بازی برویم میدان "شهیاد" ( ایشان دست و دل بازی هم کردند و علیرغم میل شان فرمودند: " حالا، میدان آزادی") و برای ایران عزیزمان برای خلیج همیشه فارسمان شعار بدهیم و از همه برادارن سپاهی و بسیجی و انتظامی میخواستند که با مردم کاری نداشته باشند و به مردم قول میدادند که آنها نازکتر از گل به شما نخواهند گفت. و رو به برادارنشان در سپاه و غیره چیزی در این مایه ها فرمودند:" مگر شما از عزت و سربلندی بدت می آید ما میخواهیم تو مقتدر و سربلند باشی." این جملات "امام راحل" هم بود که در دوره انقلاب ۵۷ مدام خطاب به ارتش میگفت. البته خانمها و آقایان توجه دارند که هم ایشان (شهرام همایون) هم امام قدس سره چرا قربون صدقه دستگاههای سرکوب میروند. و دیگر اینکه ایشان مدام تاکید داشتند که: امارات عددی نیست، حالا کار به جايی کشیده که این امارات چالغوز برای ما شاخ شده است. فردا بریم در استادیوم شعار دهیم " خلیج فارس همیشه، ایران برنده میشه" و حالشان را بگیریم.
خانمها و آقایان، موقع پول در آوردن همین امارات چالغوز مکانی است که ۲۴ ساعته میشود پول پارو کرد. (البته خانمها و آقایان هول برشان ندارد که فکر کنند که اینکار از دست همه بر می آید. بگفته آقای همایون ایشان راهش را بلد است و گر نه پول کف خیابانهای دوبی نریختند. هر چیزی در این دنیا حساب و کتاب دارد.) بله، این مواقع امارات با پسوند چالغوز یاد نمیشود اما، مثلا وقتی میخواهند ما را به بیراهه ببرند همین امارات پول ساز میشود چالغوز. موقع پول پارو کردن هیچ کس شناسنامه امارات را بیرون نمیکشد، اما موقعی که میخواهند مبارزات ما مردم را سلاخی کنند کشف میشود که امارات همه اش ۳۷ سال سن دارد که پا تو کفش ما آریاییان۲۵۰۰ ساله کرده است. موقع تفریح دوبی بهترین و دم دستترین مکان دنیا است. اما موقعی که میخواهند ما را فریب دهند اهالی "بومی" میشوند ملخ خور. موقعی که مثلا از مردم میخواهند به خیابان بیایند و در خانه نمانند، درخواست میکنند همان شعارهای جمهوری اسلامی را بدهند و احترام برادران اطلاعاتی و نظامی را داشته باشند که اینها " برادر ایرانی" هستند، "شرطه عربی" که نیستند. اگر هم با باتوم زدند تو سر مردم اشکال ندارد، دعوای خانوادگی است. امروز دعوا میکنیم فردا باید آشتی کنیم. تو یک خانه هستیم. روی یک خاک قدم میزنیم، حتی اگر ایشان تا حالا دست کم صد هزار انسان را کشته باشند اشکال ندارد. بقول سربازان گمنام امام زمان:" تو هر اسباب کشی چند تا وسیله هم میشکند!" گیرم که این وسیله ها جان صد هزار انسان باشد چه اشکالی دارد مهم این است که: چو ایران نباشد تن من مباد/ بدین بوم و بر زنده یک تن مباد! دقت میکنید که حضرت فردوسی از کیسه خلیفه بخشیده اند. حرف آخر را آقای "پرویزقاضی سعید" در شبکه "پارس" زد. ایشان فرمودند که: "در زمان اعلیحضرت ساواک در داخل سازمانهای مجاهدین و یا فداییان نفوذ میکرد وبه زبان همان آنها علیرغم میل شان هم حرف میزد تا بتواند با آنها مبارزه کند. حالا هم اگر شعار های ما "همسو با رژیم" است اشکال ندارد یکجاهايی منافع ما با "منافع رژیم" یکی میشود."
یک کلام ختم کلام، منافع رژیم و منافع ایشان "همسو" است. چون کارگر در میدان است. چون زن در میدان است. چون دانشجو در میدان است. چون جوانان در میدان هستند.چون معلم در میدان است. زیرا که همین در میدان بودن مردم به حال ایشان مضر و در تضاد با منافع همگی ایشان، اعم از رژیم حاکم و این مثلا اپوزیسیون است. چون همه دارند شعار میدهند: "آزادی و برابری"، و این با منافع سرمایه دارانه ایشان بهیچوجه همسو نیست.*

No comments: